درد دل من از حد و اندازه درگذشت شاعر : عطار از بس که اشک ريختم آبم ز سر گذشت درد دل من از حد و اندازه درگذشت کارم ز جور حادثه از دست درگذشت پايم ز دست واقعه در قير غم گرفت بس سيلهاي خون که ز خون جگر گذشت بر روي من چو بر جگر من نماند آب هر دم ز روز عمر به دردي دگر گذشت هر شب ز جور چرخ بلايي دگر رسيد زان غصهها که بر من بي خواب و خور گذشت خواب و خورم نماند و گر قصه گويمت آهم از روي آينهي ماه درگذشت اشکم به قعر سينهي ماهي فرو رسيد ...