در عشق تو عقل سرنگون گشت

در عشق تو عقل سرنگون گشت شاعر : عطار جان نيز خلاصه‌ي جنون گشت در عشق تو عقل سرنگون گشت کان کار به جان رسيده چون گشت خود حال دلم چگونه گويم از بس که به خون بگشت خون گشت بر خاک درت به زاري زار خوني که ز ديده‌ها برون گشت خون دل ماست يا دل ماست ما را سوي درد رهنمون گشت درمان چه طلب کنم که عشقت در دام بلاي تو زبون گشت آن مرغ که بود زيرکش نام از پاي فتاد و سرنگون گشت لختي پر و بال زد به آخر از ناله دلم چو ارغنون گشت تا دور شدم من...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
در عشق تو عقل سرنگون گشت
در عشق تو عقل سرنگون گشت
در عشق تو عقل سرنگون گشت

شاعر : عطار

جان نيز خلاصه‌ي جنون گشتدر عشق تو عقل سرنگون گشت
کان کار به جان رسيده چون گشتخود حال دلم چگونه گويم
از بس که به خون بگشت خون گشتبر خاک درت به زاري زار
خوني که ز ديده‌ها برون گشتخون دل ماست يا دل ماست
ما را سوي درد رهنمون گشتدرمان چه طلب کنم که عشقت
در دام بلاي تو زبون گشتآن مرغ که بود زيرکش نام
از پاي فتاد و سرنگون گشتلختي پر و بال زد به آخر
از ناله دلم چو ارغنون گشتتا دور شدم من از در تو
سرگشتگيم بسي فزون گشتتا قوت عشق تو بديدم
قد الفش بسان نون گشتتا درد تو را خريد عطار
درياب که کشته‌تر کنون گشتعطار که بود کشته‌ي تو


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.