دل کمال از لعل ميگون تو يافت شاعر : عطار جان حيات از نطق موزون تو يافت دل کمال از لعل ميگون تو يافت زنده شد چون در مکنون تو يافت گر ز چشمت خستهاي آمد به تير جامه پر کژدم ز افسون تو يافت تا فسونت کرد چشم ساحرت لعل بين يعني دلش خون تو يافت سختتر از سنگ نتوان آمدن عقل خود را مست و مجنون تو يافت تا فشاندي زلف و بگشادي دهن جام جم در لعل گلگون تو يافت ملک کسري در سر زلف تو ديد کاف کفر از زلف چون نون تو يافت قاف تا قاف جهان يکسر بگشت...