اي بي نشان محض نشان از که جويمت اي بي نشان محض نشان از که جويمتشاعر : عطار گم گشت در تو هر دو جهان از که جويمتاي بي نشان محض نشان از که جويمتتا يافت يافت مينتوان از که جويمتتو گم نهاي و گمشدهي تو منم وليکمن گمشده درين دو ميان از که جويمتدل در فناي وحدت و جان در بقاي صرفاکنون مرا بگو که نهان از که جويمتپيدا بسي بجستمت اما نيافتماي برتر از يقين و گمان از که جويمتچون در رهت يقين و گماني همي رودگم شد نشان مه به نشان از که جويمتدر بحر بي نهايت عشقت چو قطرهايبيرون شد از زمان و مکان از که جويمتتا بود که بويي از تو بيابد دلم چو جاناي در درون پردهي جان از که جويمتدر جست و جوي تو دلم از پرده اوفتاداي بس عيان به عين عيان از که جويمتعطار اگرچه يافت به عين يقين تورا