اي چو چشم سوزن عيسي دهانت شاعر : عطار هست گويي رشتهي مريم ميانت اي چو چشم سوزن عيسي دهانت چشمهي خورشيد گردد جان فشانت چون دم عيسيزني از چشم سوزن ميتوان يافت از هواي آستانت آنچه بر مريم ز راه آستين زد بر زمين سر مينهد از آسمانت ماه کو از آسمان سازد زميني بر اميد صيد زلف دلستانت نقد صد دل بايدم در هر زماني هم سري جز زلف نبود يک زمانت گرچه غلطان است در پاي تو زلفت کان شکر دايم بماند در دهانت گر سخن چون زهر گويي باک نبود بنده...