چون لعل توام هزار جان داد

چون لعل توام هزار جان داد شاعر : عطار بر لعل تو نيم جان توان داد چون لعل توام هزار جان داد دل در غمت از ميان جان داد جان در غم عشق تو ميان بست از دست تو تن در امتحان داد جانم که فلک ز دست او بود مي‌نتواند کسي نشان داد پر نام تو شد جهان و از تو دل سوخته سر درين جهان داد اي بس که رخ چو آتش تو لعل تو به يک شکر زبان داد پنهان ز رقيب غمزه دوشم تاب از سر زلف تو در آن داد امروز چو غمزه‌ات بدانست چون لعل توام به جان امان داد از غمزه‌ي...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چون لعل توام هزار جان داد
چون لعل توام هزار جان داد
چون لعل توام هزار جان داد

شاعر : عطار

بر لعل تو نيم جان توان دادچون لعل توام هزار جان داد
دل در غمت از ميان جان دادجان در غم عشق تو ميان بست
از دست تو تن در امتحان دادجانم که فلک ز دست او بود
مي‌نتواند کسي نشان دادپر نام تو شد جهان و از تو
دل سوخته سر درين جهان داداي بس که رخ چو آتش تو
لعل تو به يک شکر زبان دادپنهان ز رقيب غمزه دوشم
تاب از سر زلف تو در آن دادامروز چو غمزه‌ات بدانست
چون لعل توام به جان امان داداز غمزه‌ي تو کنون نترسم
هر لقمه که دادم استخوان داددندان تو گرچه آب دندانست
اي ترک تو را که اين کمان دادابروي تو پشت من کمان کرد
سر نتواني ز آشيان دادعطار چو مرغ توست او را


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط