اگر درمان کنم امکان ندارد شاعر : عطار که درد عشق تو درمان ندارد اگر درمان کنم امکان ندارد که در هر قطره صد طوفان ندارد ز بحر عشق تو موجي نخيزد که صد جان بخشد و يک جان ندارد غمت را پاکبازي ميببايد به حسن روي تو امکان ندارد به حسن راي خويش انديشه کردم اگر زلف تواش پنهان ندارد فروگيرد جهان خورشيد رويت ولي اين هست او را کان ندارد فلک گر صوفييي پيروزهپوش است به زيبايي خود تاوان ندارد اگرچه در جهان خورشيد رويش بگو تا خويش سرگردان...