اگر درمان کنم امکان ندارد

اگر درمان کنم امکان ندارد شاعر : عطار که درد عشق تو درمان ندارد اگر درمان کنم امکان ندارد که در هر قطره صد طوفان ندارد ز بحر عشق تو موجي نخيزد که صد جان بخشد و يک جان ندارد غمت را پاک‌بازي مي‌ببايد به حسن روي تو امکان ندارد به حسن راي خويش انديشه کردم اگر زلف تواش پنهان ندارد فروگيرد جهان خورشيد رويت ولي اين هست او را کان ندارد فلک گر صوفييي پيروزه‌پوش است به زيبايي خود تاوان ندارد اگرچه در جهان خورشيد رويش بگو تا خويش سرگردان...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اگر درمان کنم امکان ندارد
اگر درمان کنم امکان ندارد
اگر درمان کنم امکان ندارد

شاعر : عطار

که درد عشق تو درمان ندارداگر درمان کنم امکان ندارد
که در هر قطره صد طوفان نداردز بحر عشق تو موجي نخيزد
که صد جان بخشد و يک جان نداردغمت را پاک‌بازي مي‌ببايد
به حسن روي تو امکان نداردبه حسن راي خويش انديشه کردم
اگر زلف تواش پنهان نداردفروگيرد جهان خورشيد رويت
ولي اين هست او را کان نداردفلک گر صوفييي پيروزه‌پوش است
به زيبايي خود تاوان ندارداگرچه در جهان خورشيد رويش
بگو تا خويش سرگردان نداردچو نتواند که چون روي تو باشد
کسي بر نقطه صد برهان نداردچو طوطي خط تو بر دهانت
غمم چون زلف تو پايان نداردسر زلف تو چون گيرم که بي تو
اگر بر من به خون دندان نداردلبت خونم چرا ريزد به دندان
خطي سرسبز در ديوان نداردفريد امروز خوش خوان‌تر ز خطت


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.