نام وصلش به زبان نتوان برد شاعر : عطار ور کسي برد ندانم جان برد نام وصلش به زبان نتوان برد ره بدو مينتوان آسان برد وصل او گوهر بحري است شگرف تا قرار از من سرگردان برد دوش سرمست درآمد ز درم برد شکلي که چنان نتوان برد زلف کژ کرد و برافشاند دلم راه دزديده بدو پنهان برد دل من تا که خبر بود مرا گوي از کوکبهي ايمان برد زلف چوگان صفتش در صف کفر قرب صد دست به يک دستان برد از فلک نرگس او نرد دغا آفتاب از فلک گردان برد ذرهاي پرتو...