دم عيسي است که با باد سحر ميگذرد شاعر : عطار وآب خضر است که بر روي خضر ميگذرد دم عيسي است که با باد سحر ميگذرد با چنان باد و چنين آب اگر ميگذرد عمر اگرچه گذران است عجب ميدارم ميرسد حالي و چون مرغ به پر ميگذرد ميندانم که ز فردوس صبا بهر چه کار هر نفس جلوهگر از دست دگر ميگذرد ياسمين را که اگر هست بقايي نفسي است با دلي سوخته در خون جگر ميگذرد لاله بس گرم مزاج است که با سردي کوه کز پس پرده برون نامده بر ميگذرد گوييا عمر گل تازه...