ترسا بچهاي ناگه قصد دل و جانم کرد شاعر : عطار سوداي سر زلفش رسواي جهانم کرد ترسا بچهاي ناگه قصد دل و جانم کرد ترسا بچه آن دارد ديوانه از آنم کرد زو هر که نشان دارد دل بر سر جان دارد وز کعبه به بتخانه زنجير کشانم کرد دوش آن بت شنگانه ميداد به پيمانه چون رفت مسلماني بس نوحه که جانم کرد کردم ز پريشاني در بتکده درباني دردا که به سر باري اسلام زيانم کرد دل کفر به دينداري زو کرد خريداري انگشت زنان بودم انگشت گزانم کرد آزاد جهان بودم بي...