گر آه کنم زبان بسوزد

گر آه کنم زبان بسوزد شاعر : عطار بگذر ز زبان جهان بسوزد گر آه کنم زبان بسوزد مي‌ترسم از آن که جان بسوزد زين سوز که در دلم فتادست بيم است که آسمان بسوزد اين سوز که از زمين دل خاست گر نام برم زبان بسوزد اين آتش تيز را که در جان است از سينه که تا ميان بسوزد شد تيغ زبان من چنان گرم وقت است که استخوان بسوزد مغزم همه سوختست وامروز عالم همه جاودان بسوزد گر بر گويم غمي که دارم دو کون به يک زمان بسوزد صد آه کنم که هر يکي زو شايد...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
گر آه کنم زبان بسوزد
گر آه کنم زبان بسوزد
گر آه کنم زبان بسوزد

شاعر : عطار

بگذر ز زبان جهان بسوزدگر آه کنم زبان بسوزد
مي‌ترسم از آن که جان بسوزدزين سوز که در دلم فتادست
بيم است که آسمان بسوزداين سوز که از زمين دل خاست
گر نام برم زبان بسوزداين آتش تيز را که در جان است
از سينه که تا ميان بسوزدشد تيغ زبان من چنان گرم
وقت است که استخوان بسوزدمغزم همه سوختست وامروز
عالم همه جاودان بسوزدگر بر گويم غمي که دارم
دو کون به يک زمان بسوزدصد آه کنم که هر يکي زو
شايد که ز ننگ آن بسوزدعطار مگر که خام افتاد


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط