برقع از خورشيد رويش دور شد شاعر : عطار اي عجب هر ذرهاي صد حور شد برقع از خورشيد رويش دور شد ذره ذره پاي تا سر نور شد همچو خورشيد از فروغ طلعتش جملهي آفاق کوه طور شد جملهي روي زمين موسي گرفت طور با موسي بهم مهجور شد چون تجلياش به فرق که فتاد لاجرم آن آمد اين مقهور شد فوت خورشيد نبود سايه را از طمع شوريده و مغرور شد قطرهاي آوازهي دريا شنيد محو گشت و تا ابد مستور شد مدتي ميرفت چون دريا بديد نيک و بد آنجايگه معذور شد چون...