تا دل لايعقلم ديوانه شد

تا دل لايعقلم ديوانه شد شاعر : عطار در جهان عشق تو افسانه شد تا دل لايعقلم ديوانه شد وز همه کار جهان بيگانه شد آشنايي يافت با سوداي تو صد هزاران جان و دل پروانه شد پيش شمع روي چون خورشيد تو همچو آدم از پي يک دانه شد مرغ عقل و جان اسير دام تو ره بياموخت و به سوي خانه شد نه که مرغ جان ز خانه رفته بود وآخر اندر کار تو مردانه شد بود تردامن در اول چون زنان مست پيشت آمد و ديوانه شد مرديش اين بود کاندر عشق تو شد تو را شايسته هرگز يا...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تا دل لايعقلم ديوانه شد
تا دل لايعقلم ديوانه شد
تا دل لايعقلم ديوانه شد

شاعر : عطار

در جهان عشق تو افسانه شدتا دل لايعقلم ديوانه شد
وز همه کار جهان بيگانه شدآشنايي يافت با سوداي تو
صد هزاران جان و دل پروانه شدپيش شمع روي چون خورشيد تو
همچو آدم از پي يک دانه شدمرغ عقل و جان اسير دام تو
ره بياموخت و به سوي خانه شدنه که مرغ جان ز خانه رفته بود
وآخر اندر کار تو مردانه شدبود تردامن در اول چون زنان
مست پيشت آمد و ديوانه شدمرديش اين بود کاندر عشق تو
شد تو را شايسته هرگز يا نشدمي‌ندانم تا دل عطار هيچ


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط