کارم از عشق تو به جان آمد

کارم از عشق تو به جان آمد شاعر : عطار دلم از درد در فغان آمد کارم از عشق تو به جان آمد از بد و نيک بر کران آمد تا مي عشق تو چشيد دلم با سر درد جاودان آمد از سر نام و ننگ و روي و ريا عمرها بر پيت دوان آمد سالها در رهت قدمها زد تا ز هستي خود به جان آمد شب نخفت و به روز ناراميد بي خبر بود و بي نشان آمد وز تو کس را دمي درين وادي سود عمرم همه زيان آمد چون ز مقصود خود نديدم بوي چون زنان پيش ديگران آمد دل حيوان چو مرد کار نبود ...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
کارم از عشق تو به جان آمد
کارم از عشق تو به جان آمد
کارم از عشق تو به جان آمد

شاعر : عطار

دلم از درد در فغان آمدکارم از عشق تو به جان آمد
از بد و نيک بر کران آمدتا مي عشق تو چشيد دلم
با سر درد جاودان آمداز سر نام و ننگ و روي و ريا
عمرها بر پيت دوان آمدسالها در رهت قدمها زد
تا ز هستي خود به جان آمدشب نخفت و به روز ناراميد
بي خبر بود و بي نشان آمدوز تو کس را دمي درين وادي
سود عمرم همه زيان آمدچون ز مقصود خود نديدم بوي
چون زنان پيش ديگران آمددل حيوان چو مرد کار نبود
مرد ميخانه و مغان آمددين هفتاد ساله داد به باد
سگ مردان کاردان آمدکم زن و همنشين رندان شد
خرقه بنهاد و در ميان آمدبا خراباتيان دردي کش
کافري را به امتحان آمدچون به ايمان نيامدي در دست
بوک در خورد تو توان آمدترک دين گفت تا مگر بي دين
از بد و نيک در کران آمددل عطار چون زبان دربست


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.