دي پير من از کوي خرابات برآمد

دي پير من از کوي خرابات برآمد شاعر : عطار وز دلشدگان نعره‌ي هيهات برآمد دي پير من از کوي خرابات برآمد سرمست به معراج مناجات برآمد شوريده به محراب فنا سر به برافکند از مشرق جان صبح تحيات برآمد چون دردي جانان به ره سينه فرو ريخت با دوست فرو شد به مقامات برآمد چون دوست نقاب از رخ پر نور برانداخت آن ديده پديد آمد و حاجات برآمد آن ديده کزان ديده توان ديد جمالش محبوب قرين گشت و مهمات برآمد مقصود به حاصل شد و مطلوب به تعين واقبال بدان بود...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دي پير من از کوي خرابات برآمد
دي پير من از کوي خرابات برآمد
دي پير من از کوي خرابات برآمد

شاعر : عطار

وز دلشدگان نعره‌ي هيهات برآمددي پير من از کوي خرابات برآمد
سرمست به معراج مناجات برآمدشوريده به محراب فنا سر به برافکند
از مشرق جان صبح تحيات برآمدچون دردي جانان به ره سينه فرو ريخت
با دوست فرو شد به مقامات برآمدچون دوست نقاب از رخ پر نور برانداخت
آن ديده پديد آمد و حاجات برآمدآن ديده کزان ديده توان ديد جمالش
محبوب قرين گشت و مهمات برآمدمقصود به حاصل شد و مطلوب به تعين
واقبال بدان بود که شهمات برآمدبد باز جهان بود بدان کوي فروشد
بيخود شد و از دين و کرامات برآمددين داشت و کرامات و به يک جرعه مي عشق
تا نفي شد و از ره اثبات برآمدعطار بدين کوي سراسيمه همي گشت


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.