دلي کز عشق تو جان برفشاند

دلي کز عشق تو جان برفشاند شاعر : عطار ز کفر زلف ايمان برفشاند دلي کز عشق تو جان برفشاند صد و يک جان به جانان برفشاند دلي بايد که گر صد جان دهندش هزاران ساله درمان برفشاند وگر يک ذره درد عشق يابد ولي صد جان پنهان برفشاند نيارد کار خود يک لحظه پيدا به يک دم دامن از جان برفشاند اگر جان هيچ دامن گيرش آيد که خواهد تا هزاران برفشاند چه مي‌گويم که از يک جان چه خيزد بهشت از پيش رضوان برفشاند چو دوزخ گرم گردد سوز عشقش ز راه چشم گريان...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دلي کز عشق تو جان برفشاند
دلي کز عشق تو جان برفشاند
دلي کز عشق تو جان برفشاند

شاعر : عطار

ز کفر زلف ايمان برفشانددلي کز عشق تو جان برفشاند
صد و يک جان به جانان برفشانددلي بايد که گر صد جان دهندش
هزاران ساله درمان برفشاندوگر يک ذره درد عشق يابد
ولي صد جان پنهان برفشاندنيارد کار خود يک لحظه پيدا
به يک دم دامن از جان برفشانداگر جان هيچ دامن گيرش آيد
که خواهد تا هزاران برفشاندچه مي‌گويم که از يک جان چه خيزد
بهشت از پيش رضوان برفشاندچو دوزخ گرم گردد سوز عشقش
ز راه چشم گريان برفشانداگر صد گنج دارد در دل و جان
که اين برپا شد و آن برفشاندنه اين عالم نه آن عالم گذارد
دو کون از پيش آسان برفشاندچو جز يک چيز مقصودش نباشد
نماند هيچ تا آن برفشاندچو آن يک را بيابد گم شود پاک
همه نقدش چو باران برفشاندبغرد همچو رعدي بر سر جمع
بر آن خورشيد رخشان برفشاندچو سايه خويش را عطار اينجا


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما