گرد ره تو کعبه و خمار نماند شاعر : عطار يک دل ز مي عشق تو هشيار نماند گرد ره تو کعبه و خمار نماند بر روي زمين خرقه و زنار نماند ور يک سر موي از رخ تو روي نمايد آن سوخته را جز غم تو کار نماند وآن را که دمي روي نمايي ز دو عالم از چهرهي خورشيد و مه آثار نماند گر برفکني پرده از آن چهرهي زيبا با نور رخت ديده و ديدار نماند جان چو بگشايد به رخت ديده که جان را از وحدت تو هستي ديار نماند گر وحدت خود را با قلاوز فرستي تا در دو جهان يک دل بيدار...