چون لبش درج گهر باز کند

چون لبش درج گهر باز کند شاعر : عطار عقل را حامله‌ي راز کند چون لبش درج گهر باز کند طوطي روح چه پرواز کند يارب از عشق شکر خنده‌ي او صفت آن لب دمساز کند هيچ کس زهره ندارد که دمي غم آن غمزه‌ي غماز کند تيرباران همه‌ي شادي دل زلف شبرنگ ز رخ باز کند راست کان ترک پريچهره چو صبح از چه زنگي دل آغاز کند نتوان گفت که هندوي بصر ور کند ناز به صد ناز کند ناز او چون خوشم آيد نکند ذره را با فلک انباز کند ماه رويت چو ز رخ درتابد همچو خورشيد...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چون لبش درج گهر باز کند
چون لبش درج گهر باز کند
چون لبش درج گهر باز کند

شاعر : عطار

عقل را حامله‌ي راز کندچون لبش درج گهر باز کند
طوطي روح چه پرواز کنديارب از عشق شکر خنده‌ي او
صفت آن لب دمساز کندهيچ کس زهره ندارد که دمي
غم آن غمزه‌ي غماز کندتيرباران همه‌ي شادي دل
زلف شبرنگ ز رخ باز کندراست کان ترک پريچهره چو صبح
از چه زنگي دل آغاز کندنتوان گفت که هندوي بصر
ور کند ناز به صد ناز کندناز او چون خوشم آيد نکند
ذره را با فلک انباز کندماه رويت چو ز رخ درتابد
همچو خورشيد سرافراز کندهمه ذرات جهان را رخ تو
عقل پر حيله چه اعزاز کندوه که ديوانگي عشق تو را
بر اميد تو تک و تاز کندماه در دق و ورم مانده و باز
زلف من کشتن تو ساز کندگفته بودي که برو ور نروي
سر زلف تو سرانداز کندسر نپيچم اگر از هر سر موي
جزع تو دعوي ايجاز کندبه سخن گرچه منم عيسي دم
واطلس روي تو بزار کندعنبر زلف تو عطارم کرد


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط