گر کند يک جلوه خورشيد رخش شاعر : عطار عرش را با خاک هامون ميکند گر کند يک جلوه خورشيد رخش از سر خورشيد بيرون ميکند ذرهاي عکس رخش دعوي حسن چرخ را در سينه افسون ميکند از سر يک مژه چشم ساحرش راست اندازي چه موزون ميکند يارب ابروي کژش بر جان من کز لبش در باده افيون ميکند عقل کل در حسن او مدهوش شد دايمش از شوق هارون ميکند گر سخن گويد چو موسي هر که هست با زلال خضر معجون ميکند ور بخندد جملهي ذرات را خندهي او در مکنون ميکند...