چند در شيب و در فراز آيند
چند در شيب و در فراز آيند
شاعر : عطار
تا به کي بي تو خوندل ريزند چند در شيب و در فراز آيند وقت نامد که عاشقان پيشت تا به کي بي تو زير گاز آيند پرده برگير تا جهاني جان از سر صد هزار ناز آيند عاشقاني که همچو عطارند پايکوبان به پرده باز آيند عاشقان چون به هوش باز آيند در ره عشق بي مجاز آيند پيش شمع رخش چو پروانه پيش معشوق در نماز آيند در هوايي که ذره خورشيد است سر ببازند و سرفراز آيند بر بساطي که عشق حاکم اوست پر برآرند و شاهباز آيند گاه چون صبح بر جهان خندند جان ببازند و پاکباز آيند گاه از شوق پردهدر گردند گاه چون شمع در گداز آيند اين همه پردهها بر آرايند گاه از عشق پرده ساز آيند چو نکو بنگري به کار همه بو که در پرده اهل راز آيند اين همه کارها به جاي آرند عاقبت باز در نياز آيند ماه رويا همه اسير تو اند بو که در خورد دلنواز آيند