هر که سرگردان اين سودا بود شاعر : عطار از دو عالم تا ابد يکتا بود هر که سرگردان اين سودا بود چو حديث مرد نابينا بود هر که ناديده در اينجا دم زند هر که او همچون زنان رعنا بود کي تواند بود مرد راهبر هم بره بينا و هم دانا بود راهبر تا درگه حق گام گام در وجود خويش نابينا بود هر که او را ديده بينا شد به کل ذره ذره بر دلش صحرا بود ديده آن دارد که اسرار دو کون فرخ آنکس کاندرو دريا بود جملهي عالم به دريا اندرند بحر در تو نور کار اينجا...