شبي کز زلف تو عالم چو شب بود شاعر : عطار سر مويي نه طالب نه طلب بود شبي کز زلف تو عالم چو شب بود نه اسم حزن و نه اسم طرب بود جهاني بود در عين عدم غرق که نه زين نام و نه زان يک لقب بود چنان در هيچ پنهان بود عالم که گفت آن جايگه هرگز که شب بود بتافت از زلف آن روي چو خورشيد جهان گفتي که دايم بر عجب بود نگارستان رويت جلوهاي کرد جهاني خلق تشنه خشکلب بود همي تا لعل سيرابت نمودي همه آفاق پر شور و شغب بود بتا تا چشم چون نرگس گشادي ...