هر که را در عشق تو کاري بود شاعر : عطار هر سر مويي برو خاري بود هر که را در عشق تو کاري بود تا مرا در هجر تو ياري بود يک زمان مگذار بي درد خودم صبر کردن کار هشياري بود مست گشتم از تو گفتي صبر کن گر دلي نبود نه بس کاري بود دل ز من بردي و گفتي غم مخور اين چنين در عشق بسياري بود گر تو را در عشق دين و دل نماند طره تو چست طراري بود دل شد از دست و ز جان ترسم ازانک ميندانم تا جگر خواري بود بي نمکدان لبت در هر دو کون وقت بيماري شکرباري...