سر زلف تو پر خون مينمايد شاعر : عطار رجوع از صيدش اکنون مينمايد سر زلف تو پر خون مينمايد چگونه چست و موزون مينمايد کمند زلف تو در صيد يارب همه کارش شبيخون مينمايد شب زلف تو خوش باد از پي آنک چگونه عقل مجنون مينمايد که ميداند که آن زنجير زلفت رخت از پرده بيرون مينمايد چو زلف تو بشوريده است عالم که هر ساعت در افزون مينمايد ز حسن روي تو چون روي تابم که از شبرنگ گلگون مينمايد عجب خاصيتي دارد رخ تو که درجت در مکنون مينمايد...