اعتقادات اسماعیلیان

ناصرخسرو(1) در مقدمه‌ی كتاب «زادالمسافرین» (2)، اسماعیلیان را «جویندگان حق» نامیده است. بعضی دیگر از دانشمندان اسلامی نیز، اسماعیلیه را در زمره‌ی جویندگان حقیقت نام برده‌اند، چنان‌كه غزالی در كتاب «المنقذ من الضلال» و خیام در رساله‌ی «بحث در كلیات» جویندگان حقیقت را چهار گروه دانسته‌اند: فلاسفه، متكلمان، اسماعیلیان، صوفیه.(3)
يکشنبه، 7 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اعتقادات اسماعیلیان

اعتقادات اسماعیلیان
اعتقادات اسماعیلیان


 






 
ناصرخسرو(1) در مقدمه‌ی كتاب «زادالمسافرین» (2)، اسماعیلیان را «جویندگان حق» نامیده است. بعضی دیگر از دانشمندان اسلامی نیز، اسماعیلیه را در زمره‌ی جویندگان حقیقت نام برده‌اند، چنان‌كه غزالی در كتاب «المنقذ من الضلال» و خیام در رساله‌ی «بحث در كلیات» جویندگان حقیقت را چهار گروه دانسته‌اند: فلاسفه، متكلمان، اسماعیلیان، صوفیه.(3)
اسماعیلیان از نظر پذیرش افكار و اعتقادات سایر فِرَق از جهاتی مانند صوفیه بوده‌اند، زیرا عناصر فراوانی را از حكمت گنوسی و عقاید معتزله و شیعه و نوافلاطونیان و آیین مسیح و گاه اعتقادات مانی پذیرفته‌اند و از صوفیه نیز تا حدودی متأثر بوده‌اند(4)؛ اما جنبه‌هایی از این اعتقادات را اقتباس كرده‌اند كه با فكر فلسفی و روش استدلالی و جنبه‌های تعقلی كار آنان مناسب بوده است. مثلاً نظر نوافلاطونیان و متصوفه را كه می‌گفته‌اند انسان می‌تواند در مبدأ اعلی محو شود نپذیرفته‌اند.(5)
ما در این مختصر، به مهمترین اصول اعتقادی آنان اشاره می‌كنیم.

ظاهر و باطن:
 

به نظر آنان، قرآن، شریعت و احكام آن را ظاهری است و باطنی. تعالیم ظاهری آنان تقریباً شامل همه‌ی احكام عبادی و حقوقی اسلام می‌شده و مقدمات و احكام آنها را و همچنین امور حقوقی اسلام را بر عموم اسماعیلیان واجب می‌دانسته‌اند.
معروف است كه اعضای درجات عالی و خواص اسماعیلیان، احكام و ظواهر دین را برای خود لغو می‌دانستند و این امر را بر تازه‌واردان اسماعیلی فاش نمی‌كردند. اما از آثار ناصرخسرو چنین مفهومی استنباط نمی‌شود. برخلاف این، از آثار وی دریافت می‌گردد كه او خود سخت مراقب و مواظب اعمال شرعی بوده و در كتاب «وجه دین»، كسانی را از باطنیان كه منكر ظواهر دین باشند، «دجالِ باطنیان» نامیده و منكران تأویل را «دجالِ ظاهریان» نامیده است.(6)
قاضی نعمان(7) در قرن چهارم، فقه اسماعیلی را تدوین كرده بود و آنان بر اساس آن عمل می‌كردند، با این حال، سایر فرقه‌های مذهبی مسلمانان و اقلیتهای دینی، در عمل كردن به فقه و احكام عبادی خویش آزاد بودند.(8)
تعالیم باطنی دو بخش بود:

1. تأویل:
 

منظور از تأویل، مفاهیم استعاری است كه از قرآن و حدیث و احكام شریعت به دست داده می‌شود.(9) اسماعیلیان حدیثی نیز نقل می‌كنند كه پیامبر گرامی اسلام(صلي الله عليه واله) فرمود: «من صاحب تنزیل هستم و علی صاحب تأویل است.»(10) اگرچه فقهای اهل سنت، تأویل اسماعیلیان را قبول نداشتند، اما آنان خود معتقد بودند كه علم پیامبر كه به علی(عليه السلام) رسیده است و عبارت است از همان تأویل، در خاندان علی(عليه السلام)، یعنی امامان، محفوظ است و امام زمان– خلیفه‌ی فاطمی– از این تأویل آگاه است و تأویل را باید از او آموخت یا از دانایی كه آن را از وی آموخته باشد.
به نظر آنان، در ظاهر قرآن یا حدیث یا شریعت توقف كردن و به باطن آنها نرسیدن، كاری است ستوری؛ بنابراین، آنكه بر ظواهر بایستد، به درجه‌ی ستوری بسنده كرده است.(11)
ناصرخسرو در دیوان(12) و در آثار منثور خویش، جای‌جای، به مسأله‌ی تأویل اشاره كرده است.
نمونه‌هایی از تأویلات فاطمیان را در كتاب «وجه دین» ناصرخسرو و در دیوان او و گه‌گاه در سایر آثار منثور او می‌توان دید.
ظاهراً، بخش مهمی از نوع تأویلهای فاطمیان از اینجا پدید آمده است كه خواسته‌اند همه‌ی امور شریعت را به ترازوی عقل و استدلال بسنجند و آنچه عقل از دریافت آن عاجز است نیز در حوزه‌ی عقل و استدلال قرار دهند، بدین سبب، آنها را تأویل كرده‌اند؛ مثال را: به نظر اسماعیلیه، دوزخ عبارت است از جهل، كه اكثر مردم دچار آنند، و بهشت عبارت است از دانش كامل كه بر اثر كسب تعلیمات باطنی حاصل می‌شود(13)؛ و قضا عبارت است از عقل، و قدر چیزی نیست جز سخن.(14)
ناصرخسرو توصیفهایی را كه از بهشت شده است، چون جویهای روان و درختان و حوران و غلامان و خانه‌ی زرین و امثال آن، رمزها و مَثلهایی می‌دانند كه كلید فهم آنها را از خاندان پیامبر(صلي الله عليه واله) باید جُست.(15)

2. حقایق:
 

منظور از حقایق، فلسفه و نجوم و ریاضی و منطق و همه‌ی رشته‌های تاریخ و طبیعی و سایر شاخه‌های علوم است. آنان این علوم را با الهیات تلفیق كرده‌اند و از این طریق، معارف دینی را با شاخه‌های گوناگون این علوم پیوند داده‌اند. همچنان‌كه پیش از این گفتیم، این دسته از اعتقادات اسماعیلیه– یعنی حقایق– التقاطی است و بسیاری از آنها را از فلسفه‌ی ارسطویی و نوافلاطونی گرفته‌اند و تأثیر اعتقادات مسیحیان و عرفان مسیحی– یعنی آیین گنوسی– و اعتقادات عرفانی در آنها دیده می‌شود. معتقدات فلسفی اسماعیلی بیشتر جنبه‌ی عقلی و استدلالی و استنتاجی دارد.(26)

خدا و آفرینش:
 

اسماعیلیان وجود را هفت مرحله می‌دانند: آفریدگار مطلق، عقل كل، نفس كل، ماده‌ی بدوی (=هیولی)، مكان، زمان، انسان كامل. این هفت مرحله «عالم علوی» را كه «دارالابداع» و سرچشمه‌ی آفرینش است تشكیل می‌دهد.(17)
حق یا حقیقت مطلق، مبدأ سایر مخلوقات است، اما آفریننده‌ی بی‌واسطه‌ی كاینات نیست. حقیقت مطلق با اراده‌ی خویش– كه «امر» نامیده می‌شود– عقل كل را آفرید. عقل كل، به نامهای عقل اول، عقل تام، ساتر، روح، سابق نیز نامیده می‌شود. صفت اصلی او «دانایی» است. از عقل كل، نفس كل پدید آمده است. نفس كل– كه «نفس كلی فلكی» نیز نامیده می‌شود– از عقل كل پایین‌تر است. قوه و نیروی او در تمام موجودات ساری و جاری است. بنابراین، صفت اصلی او «زندگی» است. از نفس كل، هیولی پدید آمده است. هیولی ماده است و بُعد می‌پذیرد. هیولی در واقع، جسم مطلق است و شكل آن كروی است كه برترین شكلهاست. هیولی فعال نیست و بی‌جان و فاقد نیروی آفرینش است؛ بدین سبب، تنها اشكالی را می‌تواند آفرید كه تقلیدی باشند از نمونه‌هایی كه در عقل كل موجود است. زمین و سیارات و بروج فلكی و سایر موجودات عنصری از هیولی به وجود آمده است. افلاك، در صفا، مراتبی دارند. فلك الافلاك از همه‌ی فلكها شفاف‌تر است؛ و دیگر افلاك هرچه به فلك قمر نزدیك‌تر شوند، از شفافیت آنها كاسته می‌شود. ترتیب افلاك همان است كه حكیمان و منجمان قدیم بدان اعتقاد دارند. گردش افلاك و نظم و ترتیب آنها و پیدایش شب و روز و چهار فصل و... همه از تأثیر نفس است یا به تعبیر دیگر نفس كل فاعل آنهاست. دلیل بر وجود نفس، ظهور فعل اوست؛ این فعل از طریق جسم و جسد ظاهر می‌شود.
نیك و بد و خیر و شرّ در عالم هستی از سیارات هفت‌گانه سرچشمه می‌گیرد. عناصر اربعه از افلاك به وجود می‌آید و از عناصر، طبایع چهارگانه (سردی، گرمی، تری، خشكی) ایجاد می‌شود و از تأثیر سیارگان (=آباء سبعه) بر عناصر اربعه، موالید ثلاثه (معدن یا جماد، نبات، حیوان) به وجود آمده است.
عالم آفرینش، انسان كبیر یا عالم كبیر نام دارد. انسان، عالم صغیر است. بدن انسان ابزاری است مادی كه در شناخت عقل و نفس به كار گرفته می‌شود و موالید ثلاثه در واقع برای پیدایش تن و برای شناخت جوهرهای مادی به وجود آمده است. انسان از طریق جوهرهای مادی، جوهرهای روحانی را می‌شناسد. این جوهرهای روحانی – ارواح پاك و منزّه – به سوی پروردگار بازمی‌گردند. قصد خداوند از آفرینش، پروردن نفوس و ارواح پاك و منزّه است.(18)

شناخت خدا:
 

به نظر اسماعیلیان، خداوند قابل شناخت نیست، زیرا بر ما محیط است و اگر بتوانیم او را بشناسیم، لازم می‌آید كه ما بر او محیط باشیم؛ و این، با آیه‌ی «لیس كمثله شییء» و حدیث «ماعرفناك حق معرفتك» منافات دارد.(19) ناصرخسرو، ضمن قبول وحدت خداوند، صفات سلبیه و ثبوتیه را قبول ندارد و معتقد است كه برای حق، صفت قایل شدن، در حكم مشابهت است.(20)
وی آفرینش را ابداع خداوند می‌داند. به عبارت دیگر، ابداع– یعنی پیدا كردن چیز از نچیز– فعل خاص خداوند است(21) و معتقد است كه خداوند، عناصر گوناگون آفرینش را آفریده و در آنها خواصی قرار داده و آنها مطابق آن خواص عمل می‌كنند و خداوند برتر از آن است كه برخلاف قول اشاعره بخواهد پیوسته در تمام امور دخالت كند.

پیامبران و امامان:
 

به نظر اسماعیلیان، زندگی بشر هفت دوره‌ی نبوت دارد. هر دوره‌ی نبوت، با ظهور ناطق و صامت او از دوره‌ی دیگر ممتاز می‌شود. شش دوره از این ادوار مربوط بوده است به ظهور پیامبران مرسل، یعنی: آدم، نوح، ابراهیم، موسی، عیسی، محمد(صلي الله عليه واله). دوره‌ی هفتم مربوط است به ظهور قائم كه پیش از پایان دنیا ظهور خواهد كرد. در هر دوره‌ی نبوت ، پس از ناطق، ائمه ظهور كرده‌اند. عالم زمانی به پایان خواهد رسید كه بشر، به واسطه‌ی ناطقان و صامتان و امامان، به كسب علم كامل نایل شده باشد. در آن زمان، بدی و شر– یعنی جهل– از میان خواهد رفت و عالم به سرچشمه و مبدأ خود، یعنی عقل كل، باز خواهد گشت.
پیامبران مرسل، و قائم یا انسانهای كامل– كه ناطق نامیده می‌شوند– انعكاس عقل كل در عالم محسوسات‌اند. انعكاس نفس كل در عالم محسوسات، صامت است. صامت– كه اساس نیز خوانده می‌شود– كسی است كه از خود چیزی نمی‌گوید، بلكه سخنان ناطق و شریعت را تأویل می‌كند. ناطقان و صامتان برای نجات آدمیان ظهور كرده‌اند. نجات عبارت است از رسیدن به علم كامل كه بهشت رمزی است از آن.(22) هر یك از پیامبران مرسل– كه ناطق نامیده می‌شوند– صامتی دارند. صامت، همچنان‌كه گفتیم، همان اساس است و وصی نیز نامیده می‌شود.
ناطق نخستین « آدم» است و وصی او شیث. ناطق دوم نوح است و وصی او سام. ناطق سوم ابراهیم است و وصی او اسماعیل. ناطق چهارم موسی و وصی او هارون (یوشع) ، ناطق پنجم عیسی و وصی او شمعون الصفا، ناطق ششم محمد(صلي الله عليه واله) و وصی او علی(عليه السلام). ناطق هفتم محمد بن اسماعیل(23) كه قائم است. امامان پس از او را امامان دوره‌ی قیام یا دوره‌ی قائم می‌نامند. امامانی كه پس از هر ناطق ظهور می‌كنند نیز هفت تن‌اند كه اولین آنان اساس است. پس از امام ، درجات حجت و داعی و مأذون و مستجیب قرار دارد.(24)
اعتقاد به ناطق و صامت در اصل از اعتقادات فرقه‌ی خطابیه ، یعنی پیروان ابوالخطاب بن ابی‌زینب، است كه به عقاید اسماعیلیه راه یافته است.(25)
اسماعیلیان پنج درجه‌ی مستجیب ، مأذون ، داعی ، حجت و امام را پنج حدّ جسمانی می‌نامیدند و در برابر به پنج حدّ علوی قایل بودند. این پنج حد عبارت بود از: عقل كل، نفس كل و سه فرشته یا سه لواحق، یعنی: جدّ، فتح، خیال.(26) ظاهراً این سه لواحق رمزی بوده است از هیولی و مكان و زمان مطلق.(27)
همچنان‌كه در این بحث ملاحظه می‌شود، اسماعیلیان عدد هفت را مبنای تقسیم‌بندیهای خود قرار داده بودند.

وجوب شناخت امام:
 

اسماعیلیه معتقدند كه هیچ‌گاه زمین از وجود امام خالی نیست. بنابراین، پیوسته امام مستور یا امام ظاهر در میان مردم وجود دارد و اگر امام مستور باشد، دعوتش ظاهر است.(28)
آنان می‌گفتند كه تنها از طریق شناسایی و قبول امام زمان می‌توان به شناخت و علم كامل دست یافت، زیرا نظر عقل در شناسایی خدا كافی نیست.(29) بنابراین، شناخت امام زمان در هر زمانی و اطاعت كردن از او بر مؤمن واجب است و اگر كسی امام زمان خود را نشناسد، گمراه است.(30)

انسان:
 

انسان، برگزیده‌ی خداست و عالم صغیر است. مقصود از آفرینش، انسان است(31)؛ البته، انسانی كه در عالم به دیده‌ی تعقل بنگرد و فایده‌های عقلی برگیرد. وجود انسان دو جزء دارد: جسم و نفس. هر یك از این دو جزء را ویژگیهایی است كه وجود آدمی را لازم است. همچنان‌كه خداوند جسم را اندامهای درست بخشیده تا با آنها نیازهای جسمی برآورده شود، نفس را نیز عقل بخشیده تا با او درست بنگرد و درست بیندیشد؛ بنابراین، عقل، حجّت و موكل الهی است بر وجود آدمی؛ اما به جز عقل، حجتی دیگر نیز هست و آن پیغمبر است كه عقل را پرورده و به فعل درآورده است.
نفس در وجود آدمی، مراتبی دارد كه برترین آن، نفس عاقله است. تعبیر قرآن از نفس عاقله، «عقل» یا «فوآد» است كه در فارسی آن را «دل» می‌گوییم. بنابراین، حقیقت ذات آدمی، باطن اوست، یعنی: نفس و عقل و دل.
نفس، سه قوه دارد: قوه غضبی، شهوانی، ناطقه. كمال آدمی زمانی تحقق می‌یابد كه نفس او با عقل او تركیب شود و این حالت زمانی است كه فرمانهای شریعت و فرایض دین را به جای آورد و آنها را بی‌هیچ عذر و بهانه‌ای فرونگذارد و از حرام بپرهیزد، زیرا هر عملی كه انسان انجام می‌دهد در نفس او اثر می‌گذارد و این تأثیر، جاودان با او باقی است.
لذات آدمی نیز دو نوع است. یكی لذات جسمی و حسّی، كه ناپایدار است، و دیگر لذات معنوی، كه از طریق نفس حاصل می‌شود و چون نفس پاینده است، لذات او نیز پایدار است. بنابراین، غرض از آفرینش انسان، عقل و نفس بوده است نه جسم. عقل و نفس كه در انسان است، عقل و نفس جزیی است كه به عقل و نفس كل بازمی‌گردد.(32)
اما چون آدمی دارای بدن و نفس است، پیامبران باید هم بدن و هم نفس او را به كار وادارند. كار بدن، نماز و روزه و حج و جهاد و سایر عبادات است و كار نفس، شناخت حقیقت و باطن اعمال شرعی.(33)
در آیین اسماعیلی، از نظر گفتار و كردار و انتخاب نیك و بد، انسان مختار است، نه مجبور. بنابراین، با اراده‌ی خویش، حق یا باطل را انتخاب می‌كند.(34) این مسأله نیز در شعر ناصرخسرو نمودی خاص دارد. از نظر مبانی اعتقادی به میانه‌ی جبر و اختیار(35) معتقدند. ناصر خسرو گفته است:
به میان قدر و جبر ره راست بجوی/ كه به نزد عقلا جبر و قدر درد و عناست(36)
به اعتقاد ناصرخسرو، نیك‌بختی و بدبختی انسان، به دست خود اوست. به همین سبب، پیوسته انسان را به گفتار نیك و كردار نیك و دانش‌آموزی و دین‌ورزی می‌خواند:
- بیاموز گفتار و كردار خوب/ كت این هر دو بنیاد نیك اختری است(37)
- چو تو خود كنی اختر خویش را بد/ مدار از فلك چشم نیك‌اختری را(38)
انسان دو بُعد دارد: روح و جسم. جسم عنصری است و پس از مرگ به اصل خود، كه عالم ماده است، می‌پیوندد و روح به مبدأ خویش، كه عالم علوی است، بازمی‌گردد. معاد در نظر اسماعیلیان، روحانی است نه جسمانی. ناصرخسرو در اشعار خویش به این نكته اشاره كرده است:
خاك است كالبد به چه آرایی/ او را چرا كه خوارش نگذاری
مرده ست هیكلت نشود زنده/ گر سر به سر به زرّش بنگاری(39)

علم:
 

علم، كه در گوهر عقل جای دارد، عبارت است از دریافتن چیزها چنان‌كه هست. همه‌ی آفریده‌های روحانی و جسمانی برای انسان قابل شناخت است. هرچه را قابل شناخت نباشد، هست نمی‌توان گفت، به جز خداوند، كه از علم برتر است. هر كس كه از علم بیشتر نصیب یافته باشد، به امر خدا نزدیك‌تر است.(40) شناخت فلسفی آفرینش و چون و چرا كردن برای معرفت عالم و اطلاع بر علوم از نظر اسماعیلیه– از جمله ناصرخسرو– بر انسان واجب است. این شناخت چیزی نیست جز شناخت علم دین حق؛ و علم دین حق، عقاید اسماعیلیان است.(41) شناختن عالم یا محیط مادی، چیزی نیست جز شناختن فعل آنها. نتیجه‌ی این شناختها، اثبات نبوت است.(42)
فلسفه‌ی پیوستن نفس به جسم، بهتر شدن و كامل‌تر شدن نفس است و این كمال و بهتری جز از راه آموختن علم حاصل نمی‌شود. علم از طریق حواس پنج‌گانه به نفس می‌رسد و حواس جز از طریق جسم حاصل نمی‌شود.(43)
ناصرخسرو علم آموختن و چون و چرا كردن در امور طبیعت را ویژگی نفس آدمی دانسته و گفته است همچنان‌كه خداوند خوردنی را برای نفس حسّی آفریده، در هر كس، نفس سخنگوی نهاده است و این نفس در جستجوی چون و چراست یا، به عبارت دیگر، همچنان‌كه نفس حسّی از طعام و شراب مزه می‌جوید، نفس ناطقه از دیدن و شنودن علم «معنی» می‌جوید و تفكر در آفرینش و علم‌آموزی را جزو ذات و وجود انسان و فرمان خدا می‌داند(44) و استناد می‌كند به آیه‌ی «و یتفكرون فی خلق السمواتِ و الارض رَبّنا ما خَلقتَ هذا باطلاً».
همچنین به نظر او، انسان دانا موظف است كه به دیگران علم بیاموزد و این معنی را از تأویل آیه‌ی «اِنّ الله یأمُرُ بالعدل و الاحسان» استنباط كرده است یا، به دیگر سخن، عدل و احسان را عبارت دانسته است از آموختن علم به سایر انسانها.(45)

تعلیم:
 

اسماعیلیه به مسأله‌ی تعلیم اهمیت فراوان می‌دادند و به همین سبب، «تعلیمیه» و «اهل تعلیم» هم نامیده شده‌اند. حسن صبّاح معتقد بوده است كه عقل برای آدمی در امور كافی نیست و تعلیم معلم– یعنی امام– لازم است. وی می‌گفت: خداشناسی به عقل و نظر نیست، بلكه به تعلیم امام است. ناصرخسرو نیز بارها در شعر خویش به مسأله‌ی تعلیم و اهمیت آن اشاره كرده است:
نهان آشكارا كس نبیند/ جز از تعلیم حُرّی نامداری(46)

پي نوشت ها :
 

1. اعتقادات اسماعیلیان، اعتقادات ناصرخسرو نیز هست. به همین سبب، كوشیده‌ایم كه گاه‌گاه به سخن وی نیز استناد كنیم.
2. زادالمسافرین، ص3.
3. «تصویری از ناصرخسرو»، ص179.
4. «با كاروان حُله»، ص65.
5. «تاریخ شیعه و فرقه‌های اسلام»، ص230.
6. مقدمه‌ی تقی‌زاده بر دیوان ناصرخسرو، ص: مح- مط.
7. قاضی نعمان، متوفای 363، مؤلف كتاب «دعائم الاسلام». وی در این كتاب، احكام شرعی و حلال و حرام و اخبار اهل بیت را از دیدگاه مذهب باطنی روشن ساخته است. (مقاله‌ی «اسماعیلیه»، یغما، 11، ص20)
8. «اسلام در ایران»، ص303.
9. «تاریخ اسماعیلیان در ایران»، ص42.
10. «یادنامه ناصرخسرو»، مقاله‌ی «چهره‌ی دینی و مذهبی ناصرخسرو»، ص508، نقل از سیره‌ی المؤیدیه، ص17.
11. «وجه دین»، ص25.
12. مثال را نگاه كنید به دیوان، ص5، 35.
13. «تاریخ شیعه و فرقه‌های اسلام»، ص230.
14. دیوان، ص13. وی در آثار منظوم و منثور خود بارها از تأویل سخن گفته است. از جمله به ابیات زیر توجه بفرمایید:
نیست آگاهیت كه پر مثل است/ ای خردمند سر به سر تنزیل...
نیست تنزیل سوی عقل مگر/ آب در زیر كاه بی تأویل (دیوان، ص123)
وی تأویل قضا و قدر را از ابویعقوب سجستانی گرفته است. (یادنامه‌ی ناصرخسرو، مقاله‌ی دكتر محقق، ص511)
15. دیوان، ص34.
16. «اسلام در ایران»، ص304؛ «تاریخ اسماعیلیان در ایران»، ص42؛ «تاریخ شیعه و فرقه‌های اسلام»، ص230.
17. «اسلام در ایران»، ص305.
18. «اسلام در ایران»، ص305؛ «ناصرخسرو و اسماعیلیان»، ص231 به بعد؛ «هدایة المؤمنین»، ص4-23.
19. «هدایة المؤمنین»، ص22.
20. یادنامه‌ی ناصرخسرو، مقاله‌ی دكتر شهیدی، ص9-238.
21. همان، ص1-330.
22. «اسلام در ایران»، ص306. حمیدالدین كرمانی در كتاب «راحة العقل»، مراتب دعوت اسماعیلیان را با عقول دهگانه‌ی ارسطو و با اجرام علوی تطبیق داده است (مقاله‌ی «اسماعیلیه»، دكتر محقق، یغما، دوره‌ی 11، ص4-23).
23. در كتاب «اسلام در ایران»، ناطق هفتم، اسماعیل دانسته شده است.
24. «تاریخ شیعه و فرقه‌های اسلام»، ص228؛ مقدمه‌ی تقی‌زاده بر دیوان، تصحیح تقوی، ص: مز- مح.
25. «مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین»، ص15.
26. مقدمه‌ی دیوان به قلم سید حسن تقی‌زاده، ص: مح.
27. همان، ص: مز. برای اطلاع از ناصرخسرو، نگاه كنید به «خوان الاخوان»، ص199 به بعد.
28. «هدایة المؤمنین» یا «تاریخ اسماعیلیه»، ص19-18. استناد اسماعیلیه در مطلب مذكور بنا به نقل همین كتاب این دو حدیث است: قالوا و لان تخلوا الارض من الامام ساعة لهلكتْ باهلها. و حدیث دیگر: فلن تخلوا الارض قط عن الامام حی قائم (ص19-18).
29. «اسلام در ایران»، ص306؛ مقاله‌ی «اسماعیلیه»، یغما، دوره‌ی 11، ص307.
30. «هدایة المؤمنین»، ص21-20. استناد به همین كتاب به چند حدیث است از جمله این حدیث: قال النبی من ماتَ و لم یعرفْ امام وقته مات كمیتة الجاهلیة و الجاهلُ فی النار.
31. تو در این قبه‌ی خضرا و بر این كرسی/ غرض صانع و سیاره و گردونی (دیوان، ص367)
- مراد خدای از جهان مردم است/ دگر هرچه بینی همه بر سری است (دیوان، ص110)
32. یادنامه‌ی ناصرخسرو، مقاله‌ی دكتر علی‌محمد مژده، ص520 به بعد. مطلب اقتباس است از «خوان الاخوان».
33. یادنامه‌ی ناصرخسرو، مقاله‌ی مشكوةالدینی، ص545؛ و بنگرید به «هدایة المؤمنین»، ص28-24.
34. «اسماعیلیان در تاریخ»، ص60-159.
35. مستند ایشان حدیث معروف منقول از حضرت امام جعفر صادق(ع) است: لاجبر و لاتفویض بل امرٌ بین الامرین.
36. دیوان، ص21؛ یادنامه‌ی ناصرخسرو، ص11-510.
37. دیوان، ص110.
38. همان، ص142.
39. همان، ص489.
40. «ناصرخسرو و اسماعیلیان»، ص230. با استفاده از «وجه دین»، ص26.
41. «ناصرخسرو و اسماعیلیان»، ص212.
42. همان، ص218.
43. همان، ص227.
44. همان، ص6-215.
45. همان، ص215.
46. دیوان، ص272. مراجعه بفرمایید به یادنامه‌ی ناصرخسرو، مقاله‌ی دكتر محقق، ص510.
 

منبع: «برگزیده‌ی اشعار ناصرخسرو»، به اهتمام دكتر محمد غلامرضایی. تهران، جامی، 1375 پیشگفتار، ص44-35
ارسال مقاله توسط کاربر محترم سايت :sm1372



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط