احكام فقهى كاهش ارزش پول(5)
نويسنده:آيت الله سيد محمود هاشمى
بخش دوم
۱. روايت يونس:
قال: فكتب الى: لك اءن تاءخذ منه ما ينفق بين الناس كما اءعطيته ما ينفق بين الناس.))۳
يونس مى گويد به امام رضا(علیه السلام) نوشتم كه: از كسى سه هزار درهم بستانكارم و آن درهمها در آن روزها ميان مردم در گردش بود و امروز در گردش نيست، آيا همان درهمها را بر عهده او بستانكارم يا آنچه امروز در ميان مردم داد و ستد مى شود؟
حضرت برايم نوشته است: مى توانى آنچه امروز ميان مردم در گردش است از او باز پس گيرى، همان گونه كه چيزى در گردش ميان مردم را به او داده بودى. اين روايت از نظر سند معتبر است.
۲. روايت معتبر ديگرى از يونس به نقل مرحوم شيخ:
فكتب: لك الدراهم الاولى.))۴
به امام رضا(علیه السلام) نوشتم: از كسى ده درهم بستانكار بودم و پادشاه آن درهمها را از اعتبار انداخت و درهمهاى ديگرى بالاتر از آنها به گردش افكند كه امروز ارزش كمترى دارد، اكنون من كداميك را از او خواهانم، درهمهاى نخستين كه پادشاه از ارزش انداخته يا درهمهايى كه امروز مجاز مى شمرد؟
حضرت برايم نوشته است: براى توست درهماى نخستين.
۳. روايت معتبر صفوان:
فقال: لصاحب الدراهم الدراهم الاولى.))۵
گفت: معاويه بن سعيد از ايشان پرسيد: مردى درهمهاى چندى را از كسى وام گرفت و آن درهمها از اعتبار افتاده يا دگرگون گشته و اكنون چيزى با آن فروخته نمى شود، آيا براى صاحب آن درهمها=[ وام دهنده] همان درهمهاى نخستين است و يا درهمهاى در گردشى كه ميان مردم با ارزش شمرده مى شود؟
فرمودند: براى صاحب آن درهمها همان درهمهاى نخستين است.
در استدلال به روايت نخست گفته مى شود كه بر عهده آمدن صفات انتزاعى و غير حقيقى مال را مى رساند؛ چرا كه دلالت بر ضمان ويژگى پول بودن درهم و در گردش بودن و داد ستدش، مى كند اين كه اگر درهمهاى داده شده از گردش افتادند، بر بدهكار است كه درهمهاى در گردش را بپردازد؛ زيرا او نيز نخستين بار پولهاى در گردش به او داده بود. بدين سان صفت در گردش بودن و پول بودن به عهده مىآيد، در حالى كه يك صفت نسبى و انتزاعى است و نه حقيقى. نيز اين پديده به طور معمول، كاهش بهاى درهمهاى پيشين را نسبت به درهمهاى در گردش به دنبال دارد و روايت چنين مى رساند كه بهاى بيشتر هنگام در گردش بودن درهم داده شده، به عهده ضامن مىآيد.
با وجود اين، گفته مى شود كه اين روايت با روايت ديگر يونس درگير=[ متعارض] است كه مى گويد چيزى جز درهمهاى نخستين از آن او نيست. البته ممكن است اين دو روايت را اين گونه جمع كنند كه روايت نخست درباره جايى است كه درهم به يك باره از گردش و ارزش افتاده باشد، ولى روايت دوم درباره جايى است كه تنها كاهش بها پديد آمده و هنوز هم پول در گردش مانده است؛ چرا كه در اين روايت چيزى جز پايين آمدن بها را به روشنى نگفته است.
اين وجه جمع را نمى توان پذيرفت. زيرا ظاهر اين گفتار كه ((سلطان آن را از اعتبار انداخته و چيز ديگرى را در گردش افكند)) به معناى سقوط نقدينه و پول بودن در هم نخست است. به ميان آوردن سخن از كاهش نيز به معناى اين نيست كه آن درهمها پول در گردش هستند، بلكه به اين معناست كه چون نقره سكه دار است، گرچه از پول بودن افتاده باشد، كمتر از درهم كنونى مى ارزد. افزون بر اين، در روايت سوم: (مضمره=[ فاقد نام امام(ع]( صفوان) به روشنى آمده است كه حتى هنگامى كه درهم از گردش نيز افتاده، چيزى جز درهمهاى نخستين از آن وام دهنده نيست؛ چه، گفته است: ((اكنون چيزى با آن فروخته نمى شود.))
تحقيق در بررسى روايات
دوم آن كه: مى توان روايت نخست و دو روايت ديگر را با گفتار مرحوم صدوق و مرحوم شيخ، قدس سرهما، هماهنگ ساخت؛ بدين گونه كه مقصود از روايت نخست جايى است كه درهمها را با در نظر گرفتن وزن آنها پرداخته و نه نوع ويژه اى. از روايات هم بر مى آيد كه داد و ستد و مبادله با درهمها با در نظر گرفتن نقره اى بود كه در آن پول سكه به كار رفته بود و از اين روى، بسيار مى شد كه در هنگام داد و ستد و شمارش، درهم و دينار را مى كشيدند. بنا بر اين اگر كسى چند درهم را از آن روى كه نقره اى سكه دار براى داد و ستد و پول است بى آن كه خصوصيت سكه معين بودنش را بنگرد، پرداخت، مى تواند به هنگام باز پس گيرى، مثل آن درهمها از جهت وزن، درهمهايى در گردش و پول را دريافت كند، چنانكه از مرحوم صدوق بر مىآيد، و يا بهايش را از درهمهايى در گردش پس گيرد، چنانكه برآيند كتاب استبصار مرحوم شيخ است؛ زيرا صفت در گردش و پول بودن به عهده در مى آيد. حال اگر درهمهايى را از آن جهت كه پول شناخته شده خاصى است پرداخته باشد، بدان گونه كه خصوصيت سكه معين را ملاحظه كرده باشد، چيزى جز درهمهايى از همان سكه از آن وام دهنده نخواهد بود، چه آن درهمها در گردش باشند يا پولهاى ديگرى جايگزين آنها گردد. اين نتيجه، پى آمد به عهده آمدن خصوصيت همان سكه است. معناى اين سخن آن است كه پول حقيقى=[ پول از جنس زر و سيم] گاهى مى تواند چون كالا نگريسته شود و با ويژگى اش به عهده آيد، و گاه نيز همچون پول يانقره و طلايى كه براى داد و ستد سكه اى به هر گونه خورده باشد، بدان بنگرند كه در اين انگاره وزن معادل آنچه دريافت گرديده بود از سيم و زر در گردش براى داد و ستد به عهده مىآيد.
اين تفصيل كه آن دو بزرگوار[ مرحوم صدوق و مرحوم شيخ، قدس سرهما،] فرموده اند بسيار خردپسند است، ولى بايد گواهى بر اين هماهنگ سازى[ جمع]، در روايات جست. شايد بتوان اين را گواه شمرد كه چگونگى گفتار در روايت نخست يونس در خور معناى اول است كه درهمها را از آن روى كه نقره اى داراى سكه براى داد و ستد و نه به جهت ويژگى اش پرداخته؛ چرا كه پرسشگر گفته است: بر اوست از آن من شخصى آن درهمها يا هر چه كه درهم است و ميان مردم در گردش باشد. اين سخن، روشنگر آن است كه او ميان آنچه پرداخته و آنچه در گردش است تفاوتى مى بيند، مانند تفاوت ميان مصداق معينى از درهم و كلى آنچه در ميان مردم در گردش است. بدين سان گويا چنين گفته است كه آنچه پيشتر به او پرداخته از آن روى بود كه چيزى در گردش ميان مردم در آن روز به شمار مى رفت و نه براى ويژگى اى در سكه اش. در حالى كه سخن در دو روايت ديگر اين گونه نيست؛ چرا كه ظاهرش، نگريستن به هر يك از دو درهم از جهت سكه ويژه اش است. البته اگر هم بپذيريم كه اين دو روايت مطلق و دربرگيرنده هر دو گونه نگرش است مى توان، با روايت نخست آنها را تخصيص زده و تنها درباره آن جا كه ويژگى سكه مورد نظر و خواسته وام دهنده در هنگام پرداختن باشد، به شمار مى آوريم.
منبع:www.lawnet.ir