دین‌داری و معنویت(1)

دين‌داري و معنويت همواره از بحث‌هاي چالش‌برانگيز در محافل دين‌پژوهي بوده‌اند؛ مقالة حاضر با رويکردي جامعه‌شناختي به بررسي نقش دين‌داري و معنويت در فعاليت‌هاي اجتماعي سالخوردگان مي‌پردازد. مبناي کار اين مقاله مطالعه‌اي است که به تبيين و تحليل تحقيقي مي‌پردازد که توسط يک مؤسسة تحقيقاتي در دانشگاه کاليفرنيا انجام
دوشنبه، 22 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دین‌داری و معنویت(1)

دین‌داری و معنویت(1)
دین‌داری و معنویت(1)


 

نويسنده:میشل دیلن و پُل وینک
مترجم: مهدي عيوضي*




 
تغييرات و تأثيرات در دوره‌هاي مختلف بزرگسالي

اشاره
 

دين‌داري و معنويت همواره از بحث‌هاي چالش‌برانگيز در محافل دين‌پژوهي بوده‌اند؛ مقالة حاضر با رويکردي جامعه‌شناختي به بررسي نقش دين‌داري و معنويت در فعاليت‌هاي اجتماعي سالخوردگان مي‌پردازد. مبناي کار اين مقاله مطالعه‌اي است که به تبيين و تحليل تحقيقي مي‌پردازد که توسط يک مؤسسة تحقيقاتي در دانشگاه کاليفرنيا انجام شده ‌است. در اين مطالعة طولاني‌مدتِ جامعه‌شناختي (مطالعة طولي)، ميزان، کيفيت و عوامل مؤثر در افزايش دين‌داري و معنويت در گروهي از آمريکاييان در خلال چند دهه از عمرشان مورد بررسي قرار گرفته است. بررسي الگوهاي دين‌داري و معنويت در بزرگسالي و ارتباط آنها با کارکرد اجتماعي در کهن‌سالي از محورهاي اصلي اين مطالعه بود.
کليدواژه‌ها: جامعه‌شناسي دين‌، دين‌داري، معنويت، کارکرد اجتماعي، چرخة عمر
امروزه مردم آمریکا نسبت به نسل‌های پیشین، عمر طولانی¬تر و زندگی سالمتری دارند. در حال حاضر 13 درصد از جمعیت ایالات متحده را افراد 65 ساله یا مسن‌تر تشکيل مي‌دهد (Kramarow, et al., 1999: 22). این گروه که تعدادشان هم در حال افزايش است در مقايسه با جمعيت چند دهة پیش با ناتوانی کارکردی کمتری مواجه می‌شوند. طبيعتاً اين روندها و نيز پيرشدن نسلِ پرتعدادي که در دوران افزايش زاد و ولد متولد شده‌اند (baby boom generation) توجه انسان را به عواملي معطوف مي‌کند که به هدفمند و اجتماعي‌شدن فرايند پيري منجر مي‌شوند. از اين‌رو پژوهش حاضر دامنة خود را از مسائلي که مربوط به سلامت جسمي و طول‌عمر و بقا مي‌شود فراتر مي‌برد و توجه بيشتري را به کيفيت يا ويژگي زندگي روزمرة ميان‌سالان معطوف مي‌کند.
برخي از دانشمندان علوم اجتماعي در ضمن مطالعات خود در خصوص «پيرشدن موفقيت‌آميز» (Successful aging)، بررسي ويژگي‌هايي چون خِرَد (به عنوان مثال، Wink and Helson, 1997) و معنويت (به عنوان مثال، Tornstam, 1999) که به طور ويژه‌اي در نيمة دوم بزرگسالي برجسته مي‌شوند را در برنامة تحقيقات خود قرار داده‌اند. پاره‌اي ديگر از محققان به بررسي ويژگي‌هايي پرداخته‌اند که لزوماً خاص کهن‌سالي نيستند؛ اما در بحث از فرايند سالخوردگي نقش اساسي دارند. دين‌داري از جملة اين عوامل است؛ چراکه دين‌داري به دليل ارتباط مثبتي که در سرتاسر بزرگسالي با کارکرد اجتماعي دارد، در نيمة دوم دورة بزرگسالي اهميت بيشتري مي‌يابد (به عنوان مثال، Hout and Greeley, 1987).
اين مقاله به بررسي الگوهاي دين‌داري و معنويت‌ در بزرگسالي و ارتباطشان با کارکرد اجتماعي در کهن‌سالي مي‌پردازد. در اين تحقيق، از مطالعة طوليِ[1] زنان و مردان، که دورة نوجواني و کهن‌سالي را دربرمي‌گيرد، کمک گرفته‌ايم. در آغاز، تعريف خود از دين‌داري و معنويت را به اختصار بيان مي‌کنيم. سپس به معرفي تحقيق انجام‌شده مي‌پردازيم که در آن به اين نکته توجه شده است که آيا دين‌داري و معنويت در سنين بالا افزايش مي‌يابد يا نه؛ ‌و در ادامه به بحث در مورد ارتباط اين مسائل با علائم گوناگون کارکرد اجتماعي در کهن‌سالي مي‌پردازيم.

رابطه دين‌داري و معنويت‌
 

درحالي‌که تا پيش از چند دهة اخير متمايزکردن دين‌داري از معنويت پذيرش کمي داشت، امروزه به نظر مي‌رسد بحث از اين تفاوت بخشي از گفت‌وگوهاي روزمره را به خود اختصاص داده است (Marty, 1993, Roof, 1999a, Chapter 11, this volume; Wuthnow, 1998). با وجود اين، در خصوص معنا و کاربرد اين واژگان و نيز مناسبات مشترک اين دو، همچنان ابهامات فراواني وجود دارد. واژة معنويت به شيوه‌هاي متعدد و متفاوتي به کار مي‌رود، به گونه‌اي که مي‌توان آن‌ را هم در وصف فرد پرهيزگاري به کار برد که تدين خود را از طريق اعمال دينيِ سنتي (به عنوان مثال حضور در کليسا) ابراز مي‌کند، هم در وصف فردي که صرفاً به خدا يا يک قدرت برتر ايمان دارد، اما به هيچ ديني وابستگي ندارد و هم براي اشاره به يک جست‌وجوگر «عصرجديد» (New Age seeker) که عناصري از اديان غربي و شرقي را به عاريه مي‌گيرد؛ حتي رفتار شخصي که مستعد تجربه‌هاي عرفاني است هم مي‌تواند مصداق اين کلمه باشد. مسلماً، ماهيت رابطة ميان دين‌داري و معنويت‌ بسته به تعاريفي که در مورد آنها به کار مي‌رود، و نيز زمينة فرهنگي و اجتماعي‌ـ‌سيره‌نوشتي (Socio-biographical) که اين رابطه در آن مورد بررسي قرار مي‌گيرد، تغيير مي‌کند (Wulff, 1997).
ما در تحقيق خود در باب دين و دورة زندگي، دين‌داري و معنويت را به‌عنوان دو نوع جهت‌گيري مذهبيِ متمايز اما نسبتاً همپوشان مفهوم‌سازي کرده‌ايم. اين مفهوم‌سازي به پيروي از ووثنو (1998) صورت گرفته است که بين ساکن‌شدن (dwelling) و در ‌جست‌وجو‌بودن (seeking) تفاوت مي‌گذارد. ما دين‌داري را به لحاظ اهميت عقايد و اعمال دينيِ نهادينه‌شده يا سنت‌محور در زندگي فرد تعريف کرده‌ايم. افراد بسيار دين‌دار کساني هستند که ايمان به خدا و حيات اخروي و دين سازمان‌يافته (به‌عنوان مثال حضور در کليسا) در زندگي‌شان نقش اساسي دارد؛ اينان ساکن‌‌شدگاني (dwellers) هستند که تجربه‌ها و اعمال ديني‌شان مبتني بر اشکال مأخوذ و معمول رفتار ديني‌اي است که نوعاً در محل‌هاي عمومي اجرا ‌مي‌شود. در مقابل، معنويت را براي اشاره به اهميت دينِ‌ نهادينه‌نشده يا عقايد و اعمال غيرسنت‌محور در زندگي فرد مورد استفاده قرار مي‌دهيم. افراد بسيار معنوي کساني هستند که در زندگي‌شان طلبِ حسِ پيوستگي (connectedness) نقش محوري دارد؛ آنان جويندگاني (seekers) هستند که به اعمالي (مثلاً نيايش و مراقبه) مي‌پردازند که هدف از آنها، استنتاج معنا و پروراندن مفهوم به‌هم‌پيوستگي با ديگريْ مقدس است. اساساً، در اين چهارچوب کلي، فردي بسيار دين‌دار يا معنوي به شمار مي‌آيد که آگاهانه و به‌گونه‌اي نظام‌مند به انجام اعمالي که غايتشان يکي‌شدن با امر مقدس است بپردازد. (براي جزئيات بيشترِ تعاريفِ اين تحقيق و فرايند رمزنگاري مراجعه کنيد به: Wink And Dillon, 2002 in press).

مطالعة طولي مؤسسة توسعة انساني
 

ما در تحقيق خود از نمونة نشانگر طولي که در دهة 1920 توسط مؤسسة توسعة انسانيِ (Institute of Human Development) دانشگاه کاليفرنيا، در شهر بِرکْلي تهيه شده‌ است، ‌استفاده کرده‌ايم. شرکت‌کنندگان در تحقيق مؤسسة توسعة انساني متولد دهة 1920 هستند و به همراه والدين خود در طول دوران کودکي و نوجواني‌شان مورد مطالعه قرار گرفته‌اند. شرکت‌کنندگان متعاقباً‌ در دورة بزرگسالي طي چهار مرحله مورد مصاحبة عميق و جدي قرار گرفتند: اوايل بزرگسالي (سنين بين 30 و 40 سالگي؛‌ 9-1958). اواسط بزرگسالي [ميان‌سالي] (سنين بين 40 و 50 سالگي؛‌1970)، دورة متأخر ميان‌سالي (سنين بين 50 و 60 سالگي و اوايل دهة 60 عمر؛ 1982)، و دورة‌ کهن‌سالي يعني زماني که در سنين بين هفتاد تا هشتاد سالگي (2000-1997) بودند. در هر مرحله از مصاحبه، از شرکت‌کنندگان سؤالات مفصل و نامحدودي در خصوص تمامي جنبه‌هاي زندگي‌شان از ‌جمله عقايد، نگرش‌ها و اعمال ديني پرسيده شد. به همين دليل، بدون اينکه مجبور باشيم بر گزارش‌هاي مبتني بر گذشته تکيه کنيم مي‌توانيم تغيير يا تداوم عادات و ارزش‌هاي ديني در طول دوران زندگي فرد را بکاويم. علاوه بر اين از آنجا که شرکت‌کنندگان در بستر يک مصاحبة طولاني در طول عمر، دربارة دين بسيار سخن مي‌گفتند احتمال مي‌رود که اين گزارش‌ها و سخنان به‌واسطة تعدد ارائه، که خود عاملي تعيين‌کننده در نظرسنجي از آراي جمعيت کل است، از تعصب و جانب‌داري کمتري برخوردار باشد (به عنوان مثال Hadaway, Marler, and Chave, l993). نمونة حاضر (به تعداد 181نفر) نمايانگر 90 درصد از نمونة اصلي است که براي پيگيري‌هاي بعدي در کهن‌سالي در دسترس بودند. 53 درصد از نمونة‌ حاضر زن و 47 درصد مرد هستند. در اواخر ميان‌سالي 59 درصد از شرکت‌کنندگان (يا همسرانشان) افراد متخصص و مديران طبقة بالاتر از متوسط، ‌19 درصد طبقة پايين‌تر از متوسط و 22 درصد، از طبقة کارگران بودند. به‌جز شش نفر، تمامي شرکت‌کنندگان در اين تحقيق سفيدپوست هستند. بيشتر افراد اين نمونه تحقيق (73 درصد) در خانواده‌هاي پروتستان بزرگ شده بودند، 16 درصد در خانواده‌هاي کاتوليک، 5 درصد در خانواده‌هايي با دين‌هاي گوناگون (پروتستان / يهودي) و 6 درصد نيز متعلق به خانواده‌هاي غيرمذهبي بودند. در دورة کهن‌سالي، 58 درصد از شرکت‌کنندگان پروتستان ، 16 درصد کاتوليک، 2 درصد يهودي بودند و 24 درصد نيز عضو کليسا نبودند. 48 درصد اظهار کردند در حال حاضر دين در زندگي‌شان مهم يا حتي خيلي مهم است، 83 درصد کماکان در کاليفرنيا زندگي مي‌کردند، 71 درصد با همسر يا معشوق خود زندگي مي‌کردند، و 89 درصد اعلام کردند از نظر سلامت عمومي در وضعيت خوبي قرار دارند. با در نظر گرفتن تعاريف عمل‌محورِ ما از دين‌داري و معنويت‌، 40 درصد از شرکت‌کنندگان بسيار دين‌دار و 26 درصد بسيار معنوي شناخته شدند. همبستگي‌متقابل ميان ارزيابي‌هاي مستقل دين‌داري و معنويت در دورة کهن‌سالي افراد مورد تحقيق، متوسط بود.

تغييرات دين‌داري و معنويت در نيمة دوم بزرگسالي
 

تغييرات دين‌داري؛ به طور معمول فرض بر اين است که دين‌داري در سنين بالا افزايش مي‌يابد. اين ديدگاه مبتني بر اين انديشه است که سالخوردگي فرد را با دغدغه‌هايي در باب مرگ و فنا درگير مي‌سازد و اين مسئله موجب افزايش هراس‌ وجودي شده، شخص را در معرض يأس و نااميدي قرار مي‌دهد (به عنوان مثال، Becker, 1973). عکس‌العمل طبيعي نسبت به اين مسأله، روي آوردن به جهان‌بيني‌ها و نهادهايي است که سرچشمه‌هاي معنا و امنيت هستند، و دين به طور سنتي داراي چنين کارکردي است. احتمالاً اقبال به دين‌داري از اين جهت در اين دوره افزايش بيشتري پيدا مي‌کند که فرد در دوران پس از بازنشستگي قرار دارد و در نتيجه وقت آزادِ بيشتر و وظيفة اجتماعي کمتري دارد (Atchley, 1997)؛ بنابراين، فرض بر اين است که در دورة ‌پس از بازنشستگي، مشارکت در مراسم ديني نسبت به دورة پيش از بازنشستگي افزايش مي‌يابد؛ اما [پس از بازنشستگي و] در سنين بسيار بالا (هشتاد و پنج به بالا) به سبب مشکلات جسمي که حضور در مکان‌هاي عبادي را به‌شدت سخت مي‌کند اين حضور کاهش مي‌يابد (McFadden, 1996).
هرچند نظريه‌هاي سالخوردگي و داده‌هاي تجربيِ مقطعي، اين ديدگاه را تقويت مي‌کنند که در چرخة‌ زندگي، با افزايش سن، ميزان تقيّد به دين افزايش مي‌يابد (براي مثال، Greeley and Hout, 1988; Hout and Greeley, 1987)؛ اما هنوز اين نظريه به‌واسطة اطلاعات طوليِ جمع‌آوري‌شده از يک گروه ثابت از افراد در طول يک دورة طولاني‌مدت از زندگي مورد بررسي قرار نگرفته است. مطالعات طوليِ بسيار کمي هستند که وضعيت شرکت‌کنندگان خود را در طول عمرشان زير نظر مي‌گيرند، و آن دسته از مطالعات که دورة بزرگسالي را پوشش داده‌اند نيز به دين توجهي نداشته‌اند. مطالعات طولي‌اي که مطعوف به دين بوده‌اند مانند مطالعة دنباله‌دار چهل‌سالة شاندي (shandi) (1990) بر روي فارغ‌التحصيلان مرد دانشکدة آمِرْست (Amherst) و مطالعة تِرمن (Terman) بر روي اشخاصِ با استعداد ذهني بالا (به عنوان مثال، Holahan and Sears, 1995)، خبر از ثبات دين‌داري، به جاي افزايش آن، در نيمة دوم بزرگسالي مي‌دهند. اما تعميم‌پذيري يافته‌هاي اين مطالعات محدود است؛ ‌زيرا اين نمونه‌هاي تحقيق از نخبگان و گروه‌هاي انساني مشابه تشکيل شده و متکي بر گزارش‌هاي پيشينيِ شرکت در امور ديني است (Holahan and Sears 1995).
برخلاف الگوي ثبات، مطالعاتي که از نمونه‌هاي مقطعي بهره‌ مي‌گيرند و معرِّف وضعيت مردم آمريکا هستند، اين فرضيه را مورد تأييد قرار مي‌دهند که دين‌داري در دوران کهن‌سالي افزايش مي‌يابد (Hout and Greeley, 1987; Rossi, 2001)؛ البته قطعيتي در مورد بازة سني‌اي که اين امر به بيشترين حد مي‌رسد وجود ندارد. اطلاعات به دست آمده از آراي عمومي که به‌وسيلة هاوت (Hout) و گريلي (Greeley) مورد تجزيه و تحليل قرار گرفت، حاکي از اين است که بيشترين ميزان افزايش، بين 45 و 55 سالگي رخ مي‌دهد. اين دوران در مرحلة پيش از بازنشستگي قرار مي‌گيرد. در اين دوره افراد احتمالاً در نتيجة کاهش تعهد کاري و جدا شدن فرزندان از خانواده رفته‌رفته فرصت بيشتري به دست مي‌آورند. در مقابل، داده‌هاي بررسي آماريِ رُسي (Rossi, 2001: 124) نشان مي‌دهد سريع‌ترين ميزان افزايش زماني رخ مي‌دهد که افراد در دهة پنجاه و شصت عمر خود هستند.

جدول 1/14. رابطة بين دين‌داري، معنويت و فعاليت‌پرشور در کهن‌سالي
       متغيرها                                      دين‌داري         معنويت
__________________________________________________
توليدکنندگي                                             
تعهدات ميان‌فردي                                       +                     
دورنماي اجتماعي وسيع                                                   +
وظايف دوران زندگي
اجتماعي / گروهي                                      +                 
خلاقه / شناختي                                                          +
خودشيفتگي                                                                                
_______________________________________________
تذکر: اين جدول نتيجة تحقيقات وينک و ديلن را که در مطبوعات منتشر شده است به اختصار بيان مي‌کند. + به لحاظ اهميت آماري ضريب بتاي يکسان‌شده‌اي را نشان مي‌دهد که نتيجه پس‌رفت در تجزيه و تحليل‌هايي است که ناظر بر جنسيت، طبقة اجتماعي و هم‌پوشاني بين دين‌داري و معنويت هستند. خصلت توليدکنندگي به‌وسيلة مقياس توليدکنندگي مجموعة Q کاليفرنيا اندازه‌گيري شد (Peterson and Klohnen, 1995 )؛ فعاليت در امور روزمره با استفاده از مقياس هارُل و کنتِر (Harlow and Cantor) (1996) ارزيابي شد؛ و خودشيفتگي به وسيلة مقياس خودشيفتگي سي. پي. آي اندازه‌گيري شد (Wink and Gough 1990 ).

الگوي اطلاعات طولي مؤسسة‌ توسعة انساني با يافته‌هاي مطالعات مقطعي‌اي که گرايش رو به افزايشي را در نيمة دوم بزرگسالي نسبت به دين‌داري نشان مي‌دهند، سازگار است. دين‌داريِ شرکت‌کنندگان در آزمايش مؤسسة‌ توسعة انساني از دهة پنجاه تا دهة هفتاد عمرشان به طور چشمگيري افزايش يافت، هرچند ابعاد اين تغيير کم بود؛ (کمتر از يک چهارم انحراف معمول) (به شکل 1/14 مراجعه کنيد) (Wink and Dillon, 2001). افزايش دين‌داري در دوران کهنسالي، در خصوص مردان و زنان، افراد متعلق به طبقات اجتماعي بالا و پايين و نيز پروتستان‌ها و کاتوليک‌ها، همگي صادق بود. افزايش دين‌داري در کهن‌سالي پس از پايين بودن آن در نيمة اول بزرگسالي رخ مي‌دهد: ‌اين کاهش در مورد زنان بين دهة سي و چهل عمرشان، و در مورد مردان بين دورة بلوغ و اوايل بزرگسالي رخ مي‌دهد. شرکت‌کنندگان زن در دهة 1950، سومين دهة عمر خود را پشت سر مي‌گذاشتند و از اين‌رو مشغول جامعه‌پذير‌کردن ديني کودکان مدرسه‌اي خود بودند. اين زمان مصادف بود با اوج پاي‌بندي ديني در آمريکا، و اين توقع فرهنگي از زنان وجود داشت که قبل از هرچيز به امر جامعه‌پذيري ديني کودکان خود بپردازند. بنابراين کاهش دين‌داري آنان در دورة مياني عمرشان احتمالاً به‌واسطة تلاقي اين مرحلة مشخص از عمر (فقدان نسبي فشارهاي جامعه‌پذيري فرزند) با تأثيرات تاريخي، برجسته‌تر شده است. کاهش اوليه‌اي که دين‌داري از اوايل بزرگسالي تا ميان‌سالي با آن مواجه شده است درست مانند افزايش آن در کهن‌سالي، هرچند چشمگير اما از اهميت نسبتاً کمي برخودار است.
افزايش دين‌داري را در شرکت‌کنندگان تحت بررسي مؤسسة‌ توسعة انساني که از دورة ميان‌سالي تا کهن‌سالي روي داده است چگونه بايد تفسير کنيم؟ هرچند نمي‌توان احتمال تأثير همکاران و دوستان را ناديده گرفت، سازگاري يافته‌هاي ما با گرايش‌هاي مقطعي ملي ‌(به عنوان مثال، Hout and Greeley, 1987; Rossi, 2001) موجب به حداقل رسيدن تفسير و تبيين نکته بالا مي‌شود. هرچند ممکن است افزايش دين‌داري در سنين بالا شيوه‌اي براي دفع اضطراب ايجادشده توسط يادآورهاي فناپذيري و ميرندگي باشد که از اواخر دورة ميان‌سالي به بعد به‌شدت برجسته مي‌شوند، (مانند مرگ والدين، همسر يا دوستان نزديک يا بيماري)، اما دو عامل در اين خصوص وجود دارد که اين تفسير را به چالش مي‌کشد: نخست اينکه، اضطراب مرگ با افزايش سن کاهش مي‌يابد و سنين کهن‌سالي دوره‌اي است که در آن نگراني و دغدغه دربارة مرگ (نه فرايند آن) در پايين‌ترين حد خود است (به عنوان مثال، Fortner and Neimeyer, 1999)؛ دوم آنکه، هرچند دين‌داري شرکت‌کنندگانِ در آزمايش مؤسسة توسعة انساني طي دهه‌هاي پنجاه تا هفتاد عمرشان افزايش يافت، نمونة به‌دست آمده همچنان حاکي از سطوح بالاي تثبيت نظام مرتبه‌‌اي در امتيازات ثبت‌شده در خصوص دين‌داري در طول همين دورة زماني بود
(r = .82; Wink and Dillon, 2001). معناي اين مسئله اين است که هرچند دين‌داريِ شرکت‌کنندگان در آزمون مؤسسة توسعه انساني از دورة ميان‌سالي تا کهن‌سالي افزايش مي‌يابد، اما هر يک از شرکت‌کنندگان در انجام اعمال ديني هم،‌ جايگاهشان را نسبت به افراد هم‌طراز با خود حفظ مي‌کردند؛ به عبارت ديگر کساني که در دهة پنجاه عمرشان امتياز نسبتاً بالاتري در دين‌داري به‌دست آورده بودند در دهة هفتاد نيز به همين نسبت در دين‌داري امتياز بيشتري داشتند. وجود همبستگي بسيار بالا بين امتيازات دين‌داري افراد از دهة پنجاه تا دهة هفتاد بدين معناست که تعداد بسيار کمي از شرکت‌کنندگان در آزمايش تغييرات اساسي‌اي را در رفتار ديني خود تجربه کرده‌اند. به علاوه ما نيز همانند رُسي (2001) که معيار مبتني بر گذشته را به کار مي‌گرفت، مدارکي داريم که نشان مي‌دهند که (به لحاظ ارزش‌ها و اعمال) محيط مذهبي‌اي که خانوادة پاسخ‌دهنده متعلق به آن است (که توسط اطلاعات گردآمده از شرکت‌کنندگان و والدينشان در بزرگسالي به‌دست آمده) تنها و بهترين معيار پيش‌گويي و پيش‌بيني فعاليت مذهبي در کهن‌سالي است. در مجموع، اين يافته‌ها بيان مي‌دارند که افزايش کليِ دين‌داري [در سنين کهن‌سالي] ــ که در شرکت‌کنندگان آزمون مؤسسة توسعة انساني، از دهة پنجاه تا دهة هفتاد عمرشان مشاهده شد ــ واکنشي است بسيار نظام‌مند به بحران‌هاي شخصي که با بعضي از رخدادهاي زندگي چون مرگِ همسر يا بيماري مهلک ارتباط دارد. اين افزايش را بيشتر مي‌توان به تمايلات هنجاريِ اجتماعي در نمونة موجود نسبت داد؛ مانند اوقات اضافه‌‌اي که پس از بازنشستگي به دست مي‌آورند، آزادي و فراغت بيشتري که به‌واسطة کاهش فعاليت‌هاي اجتماعي حاصل مي‌شود، و شايد يک آگاهي کلي که از بي‌کرانگي زندگي ايجاد مي‌گردد.
تغييرات معنويت؛ برخلاف دين‌داري که در طول حيات افراد «مذهبي» امري برجسته و مهم است، معنويت نوعاً به‌عنوان پديده‌اي در دورة مياني زندگي و يا پس از آن تعريف مي‌شود. در اين معنا، همانند مراحل پساظاهريِ (Postformal) رشدشناختي (به عنوان مثال، McFadden, 1996; Sinnott, 1994)، مي‌توان آن را به‌عنوان خصلتي نوظهور در آغاز سالخوردگي تعريف کرد. طبق نظر کارل يونگ (Carl Jung) (1964)، در حدود دورة مياني حيات [اواسط عمر]، فرد توجه خود را به درونش معطوف مي‌کند تا جنبه‌هاي معنوي بيشتري را در خود بکاود. پيش از اين مرحله، محدوديت‌ها و الزامات بيروني به همراه اشتغال به کار و تشکيل خانواده از مسائلي هستند که اولويت دارند؛ اما آگاهي از فناپذيري و تناهي که در اواسط عمر به‌وجود مي‌آيد تأکيد و توجه فرد به موفقيت اين‌جهاني را کاهش داده، به معنوي‌تر شدن زندگي فرد کمک مي‌کند. نظريه‌پردازان شناختي (به عنوان مثال، Sinnott, 1994) همانند يونگ معتقدند که معنويتْ حاصل فرايندهاي بلوغ در فرد بزرگسال است. افراد ميان‌سال و کهن‌سال با از سرگذراندن ابهامات موقعيتي و مواجهه با نسبيت زندگي، در جهت درک حقيقت پا را از وضعيت‌هاي شديداً‌ منطقي فراتر مي‌گذارند تا در قضاوت‌هاي ارزش‌گذارانه تناقض و احساسات را بپذيرند. اين فرايند در نهايت منجر به رشد معنوي مي‌شود. مک‌فادن (McFadden) (1996) اظهار مي‌دارد ممکن است علت اينکه معنويت در سنين بالا به طور ويژه‌اي معنادار است، صدمات و مشکلاتي باشد که افراد در دوره‌هاي پيش‌ از کهن‌سالي با آن مواجه مي‌شوند. استاکس(Stokes) (1990: 176) بيان مي‌دارد بيشترِ تغييراتي که در فرايند مفهوم‌سازي از معنا و غايت زندگي به وجود مي‌آيد، در دوره‌هاي گذار و بحران روي مي‌دهند تا مواقعي که زندگي از ثبات برخوردار است؛ طبق اين گفته، رشد معنوي ممکن است با سالخوردگي ارتباط داشته باشد؛ زيرا هرچند بحران‌ها مخصوص سن خاصي نيستند، اما با بالا رفتن سن، احتمال مواجه با بحران‌هاي شخصي افزايش مي‌يابد.
تا جايي که ما اطلاع داريم هيچ اطلاعات و آمار طولي‌اي که فرضية افزايش معنويت در نيمة دوم بزرگسالي را بررسي کرده باشد وجود ندارد. تکيه‌گاه اين فرضيه اولاً اطلاعاتي هستند که از نظرسنجي‌هاي مقطعي به‌دست آمده‌اند (به عنوان
مثال: Fowler, 1981; Tornstam, 1999) و ثانياً مطالعات مورديِ فردي‌اي هستند (به عنوان مثال: Bianchi, 1987) که متکي بر آمار مبتني بر گذشته‌اند. در مطالعة طولي مؤسسة توسعة انساني، شرکت‌کنندگاني
بودند که معنويت در آنان از دهة پنجاه تا هفتاد عمرشان به طرز چشمگيري افزايش يافته بود، اين نکته نقطه قوتي براي اين فرضيه است (به شکل 1/14 مراجعه کنيد). همانند دين‌داري، رشد قابل توجه معنويت در خصوص مردان و زنان، پروتستان‌ها و کاتوليک‌ها و طبقات پايين و بالاي اجتماعي به يک اندازه بود (Wink sand Dillon, 2002).
هرچند الگوي تغييرات اندکِ معنويت در نيمة دوم بزرگسالي، مشابه مشاهدات به دست‌آمده دربارة دين‌داري بود، اما سه تفاوت قابل توجه در اين ميان وجود داشت: اول اينکه ميزان افزايش معنويت از اواخر ميان‌سالي تا اواخر کهن‌سالي بسيار بيشتر بود؛ کل نمونة تحت بررسي بيشتر از يک دوم انحراف معمول، و زنان نزديک به بيش از سه چهارم انحراف معمول، افزايش نشان دادند. به دليل اين نرخ سريع افزايش، در اواخر بزرگسالي، زنان به طور چشمگيري معنوي‌تر از مردان بودند. دوم اينکه هرچند ميانگينِ امتيازات دين‌داري در طول بزرگسالي نشان‌دهندة اين بود که بسياري از شرکت‌کنندگانِ آزمون مؤسسة توسعة انساني در تمام طول عمرشان دين‌دار بوده‌اند، اما ‌ميانگين امتيازات معنويت نشان داد که معنويت تا پيش از ميان‌سالي عملاً هيچ نقشي در زندگي شرکت‌کنندگان ندارد. و سوم اينکه هرچند ثبات دين‌داري در مرتبه‌هاي بالاي اجتماعي از اوايل بزرگسالي به بعد در طول زمان بي‌ثباتي يا تغيير فرديِ اندکي در تعيين دين‌داري و عدم‌دين‌داري افراد به نمايش گذاشت، ثبات معنويتِ مرتبه‌اي بسيار کمتر بود. اين مطلب نشان مي‌دهد که تغيير بين‌فرديِ قابل توجهي در اينکه چه کسي در طول زمان امتياز بيشتر و کمتر در معنويت به دست آورده، ايجاد شده است.
البته دستاوردهاي ما که مؤيد فرضية معنويت به‌عنوان پديدة پساميان‌سالي است، بدين معنا نيست که معنويت صرفاً‌ به واسطة فرايند بلوغيِ چرخة حيات، پرورش و تکوين مي‌يابد. خطّ‌ سير پساميان‌سالي ــ که آن را در اينجا به ‌طور مستند ارائه کرديم ــ نيز تبيين فرهنگي واضحي دارد. شرکت‌کنندگانِ اين مطالعه در دهة 1960 پا به ميان‌سالي گذاردند، اين زمان با تغييرات فرهنگي‌اي همراه بود و گذار از هويت ميان‌سالي در اين دوره، موجب آزادي آنان در ايجاد جريان معنوي شد. در اين دوره، جريان معنوي، نبض جامعة ‌آمريکا را در اختيار گرفته بود و همان‌گونه که اشاره شد، دهة 1970 شاهد افزايش ناگهاني اقبال به روان‌شناسي يونگي‌، اعمال و فلسفه‌هاي شرقي و گروه‌هاي شفابخشي خوديارانة‌ (self-help) گوناگون و کتاب‌هاي راهنماي متنوع براي برآوردن نيازهاي دروني امريکاييان بود (Roof, 1999a; Chapter 11, this volume; Wuthnow, 1998). اين واژگان و منابع معنويِ قابل‌فهمِ جديد مي‌توانند عامل مؤثر و کارا در افزايش تمايل پيشيني براي بازگشت به درون و خود‌شناسي، يا خلق علايق معنوي جديد در افرادي باشد که (صرف‌نظر از هرگونه انگيزة بنيارواني) جذب اين جنبة اصيل فرهنگ عمومي شده‌اند. از اين‌رو، احتمال دارد که اهميت بيشترِ معنويت براي شرکت‌کنندگانِ در اين مطالعه از اواخر ميان‌سالي به بعد، نتيجة وجود منابع معنوي گسترده و همه‌فهم و همه‌ياب، مخصوصاً در کاليفرنيا‌ (جايي که محل زندگي بيشتر شرکت‌کنندگان است)‌ و همچنين سن يا مرحلة زماني در چرخة حيات باشد.
از آنجا که ثبات نظام مرتبه‌اي معنويت در طول دورة بزرگسالي کم بود (ميانگين 0.47= r در ميان چهار نقطة زماني بزرگسالي که در مقابلِ 0.74=r براي دين‌داري قرار مي‌گيرد) بررسي دوبارة عوامل پديدآورندة آن امري منطقي و معقول است. ما در نمونة افراد مورد آزمايش در «مؤسسة توسعة انساني» دريافتيم زناني که در اوايل بزرگسالي درون‌نگر و مذهبي بودند و کساني که در دهة سي و چهل عمرشان وقايع منفي و پرتنشي را از سر گذراندند (مانند مرگ همسر يا فرزند، ‌طلاق، ناآرامي رواني)، از بالاترين ميزان معنويت برخوردارند. اطلاعات ما نشان مي‌داد که تعامل درون‌نگري و تجارب منفي زندگي متعاقباً موجب رشد معنوي زنان مي‌شود. در خصوص مردان، رشد معنوي در سنين بالا متأثر از دين‌داري و درون‌نگري در اوايل بزرگسالي است؛ اما ارتباطي با رويدادهاي منفي زندگي ندارد (رک:Wink and Dillon, 2002).

پي‌نوشت‌ها:
 

* کارشناس ارشد دين‌شناسي
[1]. مطالعة طولي (Longitudinal Study) نوعي تحقيق پيوسته و مطالعة مشاهداتي است که شامل انجام مشاهدات پي‌در‌پي بر روي يک موضوع در يک دورة زماني طولاني ــ که اغلب به چندين دهه مي‌رسد ــ است. از مطالعات طولي غالباً در روان‌شناسي (به منظور بررسي فراز و نشيب تمايلات روحي) و جامعه‌شناسي (به منظور بررسي رويدادهاي زندگي افراد در طول عمر و در طي نسل‌هاي مختلف) استفاده مي‌شود. دليل کاربرد اين نوع تحقيق در رشته‌هاي مذکور اين است که مطالعة طولي، برخلاف مطالعة مقطعي، وضعيت تعداد ثابتي از افراد را در طول دورة تحقيق پي‌گيري مي‌کند و از اين‌رو احتمال بسيار کمي وجود دارد که تفاوت‌هايي که در اين افراد در طول تحقيق مشاهده مي‌شود نتيجة تفاوت‌هاي فرهنگي ايجاد شده در طي نسل‌هاي مختلف باشد. به دليل برخورداري از همين مزيت، تغييراتي که در مشاهدات اين نوع تحقيق به دست مي‌آيد از دقت و صحت بيشتري برخوردار است و در رشته‌هاي علمي ديگر نيز به کار گرفته مي‌شود.
 

منبع: www.urd.ac.ir




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط