واقعه ای بي نظير در دنيا
انقلاب اسلامي ايران، واقعه ای بي نظير در دنيا و متفاوت با ساير انقلاب ها
مقام معظم رهبری(مدظله العالی) می فرمایند:
انقلاب اسلامي در کشور ايران کاري کرد که در هيچ جاي دنيا نظير آن کار انجام نشده است. من که اين نکته را عرض مي کنم، شايد بتوانم بگويم که سرگذشت همه ي انقلابهاي دوران انقلابات - يعني قرن بيستم - را خوانده ام و يادم نمي آيد که ماجراي يکي از انقلابهاي اين کشورها را نخوانده و ندانسته باشم . از انقلاب کشور روسيه و شوروي گرفته، تا آنچه که در هند و مصر و کشورهاي امريکاي لاتين و ديگر کشورهاي آفريقايي و آسيايي پيش آمد.
در هيچ کدام از اين کشورها، آن حادثه يي که در ايران اتفاق افتاد، اتفاق نيفتاد. اسم همه ي اينها ، انقلاب بود. يعني مثلا انقلاب در ايران و انقلاب در شوروي، واقعا مشترک لفظي است، ولي اصلا يک کار انجام نشده؛ دو کار انجام شده است. آنچه که در ايران اتفاق افتاد، با آنچه که در کشور شوروي در سال 1917 اتفاق افتاد و منجر به انقلاب مارکسيستي و کمونيستي شد، بکلي متفاوت است . البته اينها مشترکات و وجود تشابهي با هم دارند؛ اما حقيقتشان يک چيز نيست.
حالا اگر من بخواهيم وارد اين بحث بشوم و فرقهايش را بگويم، مي ترسم از اصل مطلب دور بمانم. اگر بخواهيم اجمالا مطرح کنيم، بايد بگوييم در آن انقلابي که در کشور شوروي اتفاق افتاد، محور و عامل قضيه، عبارت از حزب يا تشکيلاتي بود که با ايدئولوژي و تفکر خاصي ، در رأس و رهبري کشور قرار داشت. آنها سالها کار کردند، بعد هم آمدند وارد ميدان شدند و در حقيقت روي يک حرکت مردمي اثر گذاشتند و بعد هم از آن حرکت مردمي، بل گرفتند.
بنابراين، استفاده ي واقعي را آنها بردند که در رأس کار آمدند و حکومت کردند . آنها در مقابل مردم هم هيچ تعهدي نداشتند. اصلا از اول، به مردم اجازه ي نفس کشيدن ندادند. در ايدئولوژيشان هم اين هست؛ ديکتاتوري پرولتاريا. يعني آن قوه ي - به قول و ادعاي آنها - کارگري که در رأس کار قرار مي گيرد، اصلا ديکتاتوري مي کند و به کسي اجازه ي نفس کشيدن نمي دهد. آن که فعال ما يشاء است، همان رأس قدرت و هيأت حاکمه مي باشد که عبارت از يک حزب است.
واقعا مردم در انقلاب روسيه و در کنار حزب، چه کاره بودند؟ قضيه اين بود که قبل از حکومت کمونيستها ، حکومت معروف تزارها در رأس کار قرار داشت که زياد فساد و ظلم مي کرد، ولي در عين حال مردم زندگي مي کردند؛ يعني هيچ نشانه يي از اين که بناست اين اوضاع تغيير کند، وجود نداشت. حادثه يي پيش آمد کرد که عبارت از کمبود نان بود. حالا تشکيلات دولتي، يا خيانت کردند و يا بي عرضگي نشان دادند. البته در بحبوحه ي جنگ بين المللي اول بود و حکومت روسيه با آلمان و اتريش و آن گروه جنگ بين المللي اول مي جنگيد. ناگهان، اين طرف، کمبود نان پيدا شد و در شهر مسکو نان کم آمد و مردم به خاطر گرسنگي، از خانه ها بيرون آمدند . اين ، واقعيت و متن تاريخ است و ادعا نيست . آن حزب هم از بلبشوي اوضاع جنگ استفاده کرده بود و کساني را به داخل کشور فرستاده بود. تا ديدند که قضيه اين طوري است، به مسأله رنگ سياسي دادند و جنجالي درست کردند . بعد هم با طرح شعارها و هدايت حزبي، مردمي را که براي نان - نان به معناي واقعي، يعني قرص نان - شورش کرده بودند، عليه حکومت تحريک کردند . به عبارت ديگر، اگر در آن جا نان پيدا مي شد و به مردم مي دادند مي خوردند، شورش تمام شده بود! اين، حادثه ي روسيه بود.
چه قدر خطا مي کنند کساني که وقتي مي خواهند انقلاب اسلامي را تحليل کنند، مي روند از سوابق و اندخته هاي ذهني خودشان نسبت به انقلابهاي ديگر استفاده مي کنند، تا اين انقلاب را تحليل کنند؛ در حالي که اصلا اين انقلاب، با آن ابزارها قابل تحليل نيست. در انقلاب روسيه، قضيه ي نان بود؛ بعد هم آن گروه آمدند مردم را تحريک کردند. پيداست که يک گروه متشکل سياسي ايدئولوژي دار زرنگ کهنه کار و سابقه دار در مبارزه، وقتي بخواهند يک عده مردم را آنتريک کنند، راه بيندازند، به آنان شعار ياد بدهند و سياسيشان بکنند، راحت مي توانند. زمينه ي مردم آماده بود، اينها هم نانها را در تنور گرم چسباندند ، بعد هم خودشان کندند و استفاده بردند. اين، انقلاب شد! غالب انقلابهايي که در دنيا اتفاق افتاده، يا چيزي شبيه اين است - حتي با نقش کمتري براي مردم - يا يک کودتاست.
من به کشورهاي انقلابي جنوب آفريقا - که پنج، شش کشورند - رفته ام و با رهبران انقلابي اينها ديدار کرده ام و خانه ها و قصرها و زندگي و ذهنشان را ديده ام و ساعتها با آنها حرف زده ام و درست تجربه شان کرده ام. ديدم همان گونه که ما انتظار داريم - که بيش از آن، اصلا نمي شود انتظار داشت - يک گروه با تفکر چپ ، يک کودتاي نظامي کرده اند و يک حرکت نظامي چريکي يا منظم انجام داده اند، بعد هم قدرت را در دست گرفته اند و جاي قدرتمندان قبل از خودشان نشسته اند.
قصري که قبلا حاکم پرتغالي در کشور موزامبيک در آن استقرار داشت و حکومت مي کرد، همان قصري بود که «سامورا ماشل»، رهبر انقلابي موزابيک - که بعد هم کشته شد - در آن جا زندگي مي کرد. او از من هم در همان قصر پذيرايي کرد و من ديدم که وضع با گذشته فرق نکرده است. در آن جا فرشي بود که من مشغول نگاه کردن به آن شدم. گفت: اين، از آن فرشهايي است که از زمان پرتغاليها مانده است. ديدم نه فقط در همان قصر و در همان زندگي و در همان تشريفات زندگي مي کردند، بلکه به همان روش هم زندگي مي کردند! انگار نه انگار که اينها يک گروه انقلابي و مردميند؛ که واقعا مردمي هم نبودند و اصلا در آن جا از مردم خبري نبود.
ما وقتي مي خواستيم وارد سالن ميهماني بشويم، ديديم در کنار در بزرگي که اين سالن را به سالن پذيرايي وصل مي کرد، دو نفر ايستاده اند؛ درست مثل غلامهاي افسانه يي در دربار سلاطين که در آن، حاکم پرتغالي هم همان طور زندگي مي کرده است. واقعا دو نفر غلام سياه بودند. حال اين دو نفر، سياه بودند؛ اما ديگر غلام نبودند؛ چون خود حاکم هم از همان گروه بود. اين دو نفر مأمور با لباسهاي مشخصي، غلامگونه دوطرف در ايستاده بودند و بايد طوري عمل مي کردند که وقتي سلطان - يعني همين رهبر انقلابي - با ميهمانش که من بودم ، در مقابل اين در مي رسيديم، اين دو لت در به طور برابر و طاقباز، باز شده باشد و اينها در حال تعظيم باشند و همين کار را هم کردند ! من لبخند مي زدم و نگاه مي کردم؛ بعد هم با او - که خودش را مثل همان حاکم پرتغالي، با همان ژستها گرفته بود - وارد سالن ميهماني شديم. همه جا همين طور بود.
مسافرتهايي که من به خارج از کشور مي کردم، غالبا به همين کشورهايي بوده است که به اصطلاح در آن جاها انقلابي اتفاق افتاده است. مثلا ليبي، الجزاير، موزامبيک، زيمبابوه، چين و کره ي شمالي، غالبا از اين قبيل بوده است. ما زندگي و تفکر و رابطه ي رجال و رهبران انقلابي با مردم را از نزديک ديده ايم و لمس کرده ايم . هيچ کدام از اينها، مصداقي براي آن مفهومي که از يک انقلاب و حکومت مردمي در ذهنمان هست، نيست . لذا وقتي هم مي ميرند ، تشييع جنازه شان، همان تشييع جنازه يي است که براي سلاطين انجام مي گيرد، و نه چيزي بيشتر. از مردم خبري نيست. مردم در هيچ قضيه يي از قضاياي اين کشورها، نقش و حضور ندارند؛ چون در انقلابشان، مردم نقش و حضور نداشتند. کودتايي شده، حزبي سر کار آمده، قدرت را به دست گرفته، رقبايش را از بين برده و گاهي سالها با هم رقابت کرده اند و جنگ قدرت به راه انداخته اند.
اين جنگ قدرتي هم که در تلکس خبرگزاريها منعکس مي شود و مي بينيد که دايما امريکا و بي.بي.سي و ساير خبرگزاريها و راديوها آن را مطرح مي کنند، به خاطر آن است که اين بي عقلها، آن را در دنيا ديده اند و نسخه اش را در اين جا جستجو مي کنند! اصلا در اين جا، رابطه چگونه است؟ در ايران هم بعضي از افراد، با يکديگر مخالفند . بعضي با هم خوبند، بعضي بدند، بعضي خيلي بدند؛ اما نوع خوب بودنها، بد بودنها، دشمني کردنها و رقابت کردنها، اصلا آن نوع نيست؛ يک چيز ديگر است و قابل مقايسه با هم نيست. اين را تحليل گران نمي فهمند. آنچه که در ايران اتفاق افتاد، اينها نبود. در ايران، حقيقتا متن مردم انقلاب را به دوش کشيدند و آن را به پيروزي رساندند. نسخه اين است و همين نسخه الان در دنيا عمل مي شود.
اين که من گاهي در بعضي از صحبتها گفته ام که آنچه در اروپاي شرقي و در بعضي از جاهاي دنيا پيش آمد، متأثر از انقلاب ماست، يک حرف خطابي نبوده؛ اين واقعيت است. مثلا آنچه که در کشور روماني، يا بعضي از کشورهاي ديگر اروپاي شرقي پيش آمد، عبارت از حضور مردم بود که در مقابل سلاح گرم، با جسم و جان خودشان به خيابانها آمده بودند. کاربرد سلاح گرم از طرف گروه حاکم، اين خاصيت را دارد که اگر با جسم انسانها مواجه شد، جسم انسانها در صورت مقاومت، بر آن فايق خواهد آمد و پيروز خواهد شد. هيچ جاي دنيا هم، عکس اين امکان ندارد.
در خفقان آميزترين کشورها هم، اگر گروههاي مردم - که با جسم خودشان، به مقابله ي با تفنگها آمده اند- فقط نوبتي چند مقاومت کنند و از ميدان در نروند و از کشته شدن نترسند، پيروز خواهند شد؛ کما اين که در جاهاي ديگر دنيا ديديم همين طور پيروز شدند. آن جاهايي که پيروزي پيش نمي آيد، به دليل اين است که مردم نمي آيند. مردم بايد بيايند. آمدن گروهي از مردم، فايده يي ندارد؛ بايد آحاد مردم راه بيفتند؛ هماني که شما در ايران ديديد. آنهايي که متخلف شدند، گروه و نبذي از مردم بودند. نمي شود گفت گروهي از مردم آمدند؛ نه، متن مردم آمدند. ساير کشورها هم از ايران ياد گرفتند.
استثنايي بودن وضعيت انقلاب ما براي زبده ترين آدمهاي دنيا قابل فهم است. متفکران و نويسندگان و شعرا و سياسيون برجسته را هم که در دنيا مي بينيد راجع به انقلاب و امام، اين طور با همه ي وجود شعر گفتند، حرف زدند، مقاله نوشتند، تمجيد کردند، تحسين کردند، به همين خاطر است. اگر اين حرفهايي که خارجيهاي حسابي، راجع به امام و انقلاب گفتند، جمع بشود، چندين جلد کتاب مي شود؛ منتها رسانه ها - اين راديوي بي.بي.سي و راديوي امريکا - در دست صهيونيستها و يک عده از دشمنان سرسخت و صددرصد ماست و معلوم است که آنها اين چيزها را منتشر نمي کنند، مگر به قدر ضرورت و اين که يک وقت مجبور بشوند منتشر کنند.
آنچه که در دنيا نسبت به انقلاب وجود دارد، ستايش فوق العاده است. اين، به خاطر همين است. انگيزه ي آنها، اين بود. گاهي ماها تعجب مي کرديم که يک شاعر در جه ي يک عرب شمال آفريقا - که خودش هم يک شخصيت سياسي است - چه طور آمده يک قصيده درباره ي امام، يا در مدح تهران گفته است. اين، چه ذوق و هنر و انگيزه يي است که يک انسان حسابي و يک آدم داراي معرفت و علم و مکانت و وزانت را وادار مي کند اين طور شعر بگويد؟ همه ي اينها، ناشي از خصوصيات انقلاب ماست.
منبع: حديث ولايت ، جلد چهارم، ص 222-228.
مقام معظم رهبری(مدظله العالی) می فرمایند:
انقلاب اسلامي در کشور ايران کاري کرد که در هيچ جاي دنيا نظير آن کار انجام نشده است. من که اين نکته را عرض مي کنم، شايد بتوانم بگويم که سرگذشت همه ي انقلابهاي دوران انقلابات - يعني قرن بيستم - را خوانده ام و يادم نمي آيد که ماجراي يکي از انقلابهاي اين کشورها را نخوانده و ندانسته باشم . از انقلاب کشور روسيه و شوروي گرفته، تا آنچه که در هند و مصر و کشورهاي امريکاي لاتين و ديگر کشورهاي آفريقايي و آسيايي پيش آمد.
در هيچ کدام از اين کشورها، آن حادثه يي که در ايران اتفاق افتاد، اتفاق نيفتاد. اسم همه ي اينها ، انقلاب بود. يعني مثلا انقلاب در ايران و انقلاب در شوروي، واقعا مشترک لفظي است، ولي اصلا يک کار انجام نشده؛ دو کار انجام شده است. آنچه که در ايران اتفاق افتاد، با آنچه که در کشور شوروي در سال 1917 اتفاق افتاد و منجر به انقلاب مارکسيستي و کمونيستي شد، بکلي متفاوت است . البته اينها مشترکات و وجود تشابهي با هم دارند؛ اما حقيقتشان يک چيز نيست.
حالا اگر من بخواهيم وارد اين بحث بشوم و فرقهايش را بگويم، مي ترسم از اصل مطلب دور بمانم. اگر بخواهيم اجمالا مطرح کنيم، بايد بگوييم در آن انقلابي که در کشور شوروي اتفاق افتاد، محور و عامل قضيه، عبارت از حزب يا تشکيلاتي بود که با ايدئولوژي و تفکر خاصي ، در رأس و رهبري کشور قرار داشت. آنها سالها کار کردند، بعد هم آمدند وارد ميدان شدند و در حقيقت روي يک حرکت مردمي اثر گذاشتند و بعد هم از آن حرکت مردمي، بل گرفتند.
بنابراين، استفاده ي واقعي را آنها بردند که در رأس کار آمدند و حکومت کردند . آنها در مقابل مردم هم هيچ تعهدي نداشتند. اصلا از اول، به مردم اجازه ي نفس کشيدن ندادند. در ايدئولوژيشان هم اين هست؛ ديکتاتوري پرولتاريا. يعني آن قوه ي - به قول و ادعاي آنها - کارگري که در رأس کار قرار مي گيرد، اصلا ديکتاتوري مي کند و به کسي اجازه ي نفس کشيدن نمي دهد. آن که فعال ما يشاء است، همان رأس قدرت و هيأت حاکمه مي باشد که عبارت از يک حزب است.
واقعا مردم در انقلاب روسيه و در کنار حزب، چه کاره بودند؟ قضيه اين بود که قبل از حکومت کمونيستها ، حکومت معروف تزارها در رأس کار قرار داشت که زياد فساد و ظلم مي کرد، ولي در عين حال مردم زندگي مي کردند؛ يعني هيچ نشانه يي از اين که بناست اين اوضاع تغيير کند، وجود نداشت. حادثه يي پيش آمد کرد که عبارت از کمبود نان بود. حالا تشکيلات دولتي، يا خيانت کردند و يا بي عرضگي نشان دادند. البته در بحبوحه ي جنگ بين المللي اول بود و حکومت روسيه با آلمان و اتريش و آن گروه جنگ بين المللي اول مي جنگيد. ناگهان، اين طرف، کمبود نان پيدا شد و در شهر مسکو نان کم آمد و مردم به خاطر گرسنگي، از خانه ها بيرون آمدند . اين ، واقعيت و متن تاريخ است و ادعا نيست . آن حزب هم از بلبشوي اوضاع جنگ استفاده کرده بود و کساني را به داخل کشور فرستاده بود. تا ديدند که قضيه اين طوري است، به مسأله رنگ سياسي دادند و جنجالي درست کردند . بعد هم با طرح شعارها و هدايت حزبي، مردمي را که براي نان - نان به معناي واقعي، يعني قرص نان - شورش کرده بودند، عليه حکومت تحريک کردند . به عبارت ديگر، اگر در آن جا نان پيدا مي شد و به مردم مي دادند مي خوردند، شورش تمام شده بود! اين، حادثه ي روسيه بود.
چه قدر خطا مي کنند کساني که وقتي مي خواهند انقلاب اسلامي را تحليل کنند، مي روند از سوابق و اندخته هاي ذهني خودشان نسبت به انقلابهاي ديگر استفاده مي کنند، تا اين انقلاب را تحليل کنند؛ در حالي که اصلا اين انقلاب، با آن ابزارها قابل تحليل نيست. در انقلاب روسيه، قضيه ي نان بود؛ بعد هم آن گروه آمدند مردم را تحريک کردند. پيداست که يک گروه متشکل سياسي ايدئولوژي دار زرنگ کهنه کار و سابقه دار در مبارزه، وقتي بخواهند يک عده مردم را آنتريک کنند، راه بيندازند، به آنان شعار ياد بدهند و سياسيشان بکنند، راحت مي توانند. زمينه ي مردم آماده بود، اينها هم نانها را در تنور گرم چسباندند ، بعد هم خودشان کندند و استفاده بردند. اين، انقلاب شد! غالب انقلابهايي که در دنيا اتفاق افتاده، يا چيزي شبيه اين است - حتي با نقش کمتري براي مردم - يا يک کودتاست.
من به کشورهاي انقلابي جنوب آفريقا - که پنج، شش کشورند - رفته ام و با رهبران انقلابي اينها ديدار کرده ام و خانه ها و قصرها و زندگي و ذهنشان را ديده ام و ساعتها با آنها حرف زده ام و درست تجربه شان کرده ام. ديدم همان گونه که ما انتظار داريم - که بيش از آن، اصلا نمي شود انتظار داشت - يک گروه با تفکر چپ ، يک کودتاي نظامي کرده اند و يک حرکت نظامي چريکي يا منظم انجام داده اند، بعد هم قدرت را در دست گرفته اند و جاي قدرتمندان قبل از خودشان نشسته اند.
قصري که قبلا حاکم پرتغالي در کشور موزامبيک در آن استقرار داشت و حکومت مي کرد، همان قصري بود که «سامورا ماشل»، رهبر انقلابي موزابيک - که بعد هم کشته شد - در آن جا زندگي مي کرد. او از من هم در همان قصر پذيرايي کرد و من ديدم که وضع با گذشته فرق نکرده است. در آن جا فرشي بود که من مشغول نگاه کردن به آن شدم. گفت: اين، از آن فرشهايي است که از زمان پرتغاليها مانده است. ديدم نه فقط در همان قصر و در همان زندگي و در همان تشريفات زندگي مي کردند، بلکه به همان روش هم زندگي مي کردند! انگار نه انگار که اينها يک گروه انقلابي و مردميند؛ که واقعا مردمي هم نبودند و اصلا در آن جا از مردم خبري نبود.
ما وقتي مي خواستيم وارد سالن ميهماني بشويم، ديديم در کنار در بزرگي که اين سالن را به سالن پذيرايي وصل مي کرد، دو نفر ايستاده اند؛ درست مثل غلامهاي افسانه يي در دربار سلاطين که در آن، حاکم پرتغالي هم همان طور زندگي مي کرده است. واقعا دو نفر غلام سياه بودند. حال اين دو نفر، سياه بودند؛ اما ديگر غلام نبودند؛ چون خود حاکم هم از همان گروه بود. اين دو نفر مأمور با لباسهاي مشخصي، غلامگونه دوطرف در ايستاده بودند و بايد طوري عمل مي کردند که وقتي سلطان - يعني همين رهبر انقلابي - با ميهمانش که من بودم ، در مقابل اين در مي رسيديم، اين دو لت در به طور برابر و طاقباز، باز شده باشد و اينها در حال تعظيم باشند و همين کار را هم کردند ! من لبخند مي زدم و نگاه مي کردم؛ بعد هم با او - که خودش را مثل همان حاکم پرتغالي، با همان ژستها گرفته بود - وارد سالن ميهماني شديم. همه جا همين طور بود.
مسافرتهايي که من به خارج از کشور مي کردم، غالبا به همين کشورهايي بوده است که به اصطلاح در آن جاها انقلابي اتفاق افتاده است. مثلا ليبي، الجزاير، موزامبيک، زيمبابوه، چين و کره ي شمالي، غالبا از اين قبيل بوده است. ما زندگي و تفکر و رابطه ي رجال و رهبران انقلابي با مردم را از نزديک ديده ايم و لمس کرده ايم . هيچ کدام از اينها، مصداقي براي آن مفهومي که از يک انقلاب و حکومت مردمي در ذهنمان هست، نيست . لذا وقتي هم مي ميرند ، تشييع جنازه شان، همان تشييع جنازه يي است که براي سلاطين انجام مي گيرد، و نه چيزي بيشتر. از مردم خبري نيست. مردم در هيچ قضيه يي از قضاياي اين کشورها، نقش و حضور ندارند؛ چون در انقلابشان، مردم نقش و حضور نداشتند. کودتايي شده، حزبي سر کار آمده، قدرت را به دست گرفته، رقبايش را از بين برده و گاهي سالها با هم رقابت کرده اند و جنگ قدرت به راه انداخته اند.
اين جنگ قدرتي هم که در تلکس خبرگزاريها منعکس مي شود و مي بينيد که دايما امريکا و بي.بي.سي و ساير خبرگزاريها و راديوها آن را مطرح مي کنند، به خاطر آن است که اين بي عقلها، آن را در دنيا ديده اند و نسخه اش را در اين جا جستجو مي کنند! اصلا در اين جا، رابطه چگونه است؟ در ايران هم بعضي از افراد، با يکديگر مخالفند . بعضي با هم خوبند، بعضي بدند، بعضي خيلي بدند؛ اما نوع خوب بودنها، بد بودنها، دشمني کردنها و رقابت کردنها، اصلا آن نوع نيست؛ يک چيز ديگر است و قابل مقايسه با هم نيست. اين را تحليل گران نمي فهمند. آنچه که در ايران اتفاق افتاد، اينها نبود. در ايران، حقيقتا متن مردم انقلاب را به دوش کشيدند و آن را به پيروزي رساندند. نسخه اين است و همين نسخه الان در دنيا عمل مي شود.
اين که من گاهي در بعضي از صحبتها گفته ام که آنچه در اروپاي شرقي و در بعضي از جاهاي دنيا پيش آمد، متأثر از انقلاب ماست، يک حرف خطابي نبوده؛ اين واقعيت است. مثلا آنچه که در کشور روماني، يا بعضي از کشورهاي ديگر اروپاي شرقي پيش آمد، عبارت از حضور مردم بود که در مقابل سلاح گرم، با جسم و جان خودشان به خيابانها آمده بودند. کاربرد سلاح گرم از طرف گروه حاکم، اين خاصيت را دارد که اگر با جسم انسانها مواجه شد، جسم انسانها در صورت مقاومت، بر آن فايق خواهد آمد و پيروز خواهد شد. هيچ جاي دنيا هم، عکس اين امکان ندارد.
در خفقان آميزترين کشورها هم، اگر گروههاي مردم - که با جسم خودشان، به مقابله ي با تفنگها آمده اند- فقط نوبتي چند مقاومت کنند و از ميدان در نروند و از کشته شدن نترسند، پيروز خواهند شد؛ کما اين که در جاهاي ديگر دنيا ديديم همين طور پيروز شدند. آن جاهايي که پيروزي پيش نمي آيد، به دليل اين است که مردم نمي آيند. مردم بايد بيايند. آمدن گروهي از مردم، فايده يي ندارد؛ بايد آحاد مردم راه بيفتند؛ هماني که شما در ايران ديديد. آنهايي که متخلف شدند، گروه و نبذي از مردم بودند. نمي شود گفت گروهي از مردم آمدند؛ نه، متن مردم آمدند. ساير کشورها هم از ايران ياد گرفتند.
استثنايي بودن وضعيت انقلاب ما براي زبده ترين آدمهاي دنيا قابل فهم است. متفکران و نويسندگان و شعرا و سياسيون برجسته را هم که در دنيا مي بينيد راجع به انقلاب و امام، اين طور با همه ي وجود شعر گفتند، حرف زدند، مقاله نوشتند، تمجيد کردند، تحسين کردند، به همين خاطر است. اگر اين حرفهايي که خارجيهاي حسابي، راجع به امام و انقلاب گفتند، جمع بشود، چندين جلد کتاب مي شود؛ منتها رسانه ها - اين راديوي بي.بي.سي و راديوي امريکا - در دست صهيونيستها و يک عده از دشمنان سرسخت و صددرصد ماست و معلوم است که آنها اين چيزها را منتشر نمي کنند، مگر به قدر ضرورت و اين که يک وقت مجبور بشوند منتشر کنند.
آنچه که در دنيا نسبت به انقلاب وجود دارد، ستايش فوق العاده است. اين، به خاطر همين است. انگيزه ي آنها، اين بود. گاهي ماها تعجب مي کرديم که يک شاعر در جه ي يک عرب شمال آفريقا - که خودش هم يک شخصيت سياسي است - چه طور آمده يک قصيده درباره ي امام، يا در مدح تهران گفته است. اين، چه ذوق و هنر و انگيزه يي است که يک انسان حسابي و يک آدم داراي معرفت و علم و مکانت و وزانت را وادار مي کند اين طور شعر بگويد؟ همه ي اينها، ناشي از خصوصيات انقلاب ماست.
منبع: حديث ولايت ، جلد چهارم، ص 222-228.
/ج