دوری سپاه از سياست بازي و گروه گرايي

يک چيزي که امام روي آن مکرر تکيه مي کردند و لازم است شما به آن توجه کنيد، مسأله ي سياست و سياستبازي و گروه گرايي و اين چيزهاست. اين، از آن حرف هاي بسيار مهم است. البته تفسيرهاي مغرضانه خيلي شد. عرض کردم،...
سه‌شنبه، 30 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دوری سپاه از سياست بازي و گروه گرايي

دوری سپاه از سياست بازي و گروه گرايي
دوری سپاه از سياست بازي و گروه گرايي


 





 
مقام معظم رهبری(مد ظله العالی) می فرمایند:
يک چيزي که امام روي آن مکرر تکيه مي کردند و لازم است شما به آن توجه کنيد، مسأله ي سياست و سياستبازي و گروه گرايي و اين چيزهاست. اين، از آن حرف هاي بسيار مهم است. البته تفسيرهاي مغرضانه خيلي شد. عرض کردم، نمي شد که اين مسايل جاري کشور را، بخصوص آن چيزي که مربوط به سپاه است، من نبينم و ندانم. حرف هايي که گفتند، مطالبي که نوشتند، چيزهايي که سخنراني کردند، در گوشي هايي که انجام دادند و خيلي از جزييات فراوان ديگر را من ديده ام و شنيده ام. خيلي از افراد، فرمايش امام را بد تفسير کردند. امام نمي خواست بگويد فقط شمابايد جزو فلان حزب نباشيد. نه، اين چيز کوچکي بود. الان در جامعه ي ما، جناح بندي و گروه گرايي و باندبازي، نه در سطوح مردم- که خوشبختانه در سطوح مردم، يا نيست و يا خيلي ضعيف است- بلکه در سطوح مسؤولان و متشخصان وجود دارد. خلاصه ي فرمايش امام اين بود که شما در اين باندها هم نبايد باشيد.
در ابند نباشيد، يعني چه؟ انسان بينشي دارد؛ از يکي بدش مي آيد، از يکي خوشش مي آيد؛ به يکي ارادت مي ورزد، به يکي ارادت نمي ورزد؛ دولتي را قبول دارد، دولتي را قبول ندارد؛ کاري را مي پسندد، کاري را نمي پسندد؛ بالاخره چه کار کند؟ يعني اصلاً روي ذهن خودش دستمال ببندد که نبيند؟ نه، تشخيصتان را داشته باشيد؛ چه اشکالي دارد؟ گروه ها و باندها و تيم ها و جريان ها و خطوط، براساس اين بينش ها فعاليت مي کنند، عزل و نصب مي کنند، حرف مي زنند، در انتخابات دخالت مي کنند، در گزينش هاي گوناگون دخالت مي کنند. اينها بايد در شما نباشد. نمي شود به خاطر فلان بينش که شما با يک نفر خوبيد، بي خودي با کسي و يا با جناحي بد بشويد؛ يکي را بي خودي بکوبيد و با يک گروه فعال سياسي همکاري کنيد.

دوری سپاه از سياست بازي و گروه گرايي

من خودم سياسيم و از سال هاي متمادي در اين خط بوده ام. هم در دوران مبارزه و حتي قبل از مبارزه و هم بعد از آن، کار سياسي مي کرده ام.من هيچ کس را از فکر سياسي و تفکر سياسي و گرايش هاي سياسي منع نمي کنم؛ اما آن کسي را که در اين مجموعه است، منع مي کنم. اين، خيلي حساستر است و ارزش يک ساعت سپاهيگري درست، مراتب بيش از ساعت ها گپ زدن سياسي بيهوده يي است که سياسيون خيال مي کنند با اين گپ زدنهايشان، دنيا را زير و رو مي کنند!
سياسيون که مي گوييم، نه شاغلان سياسي- آنها هم خدمتگزار و سربازند- بلکه سياستبازان و سياسيکاران را عرض مي کنيم که همه جا هستند و در بخش هاي مختلف- در حوزه و دانشاه و بازار و اداره و ساير جاها- مي نشينند و راجع به سياست با هم گپ مي زنند؛ يکي را بالا مي برند، يکي را پايين مي آورند؛ چند ساعت غيبت کرده، سنگين بار شده، دل تاريک شده، و وقتي بلند مي شوند، از خدا دور شده اند. خيال مي کنند که با اين حرف هايشان، ديگر انقلاب را بيمه کرده اند؛ در حالي که از دهان خودشان آن طرف تر، تجاوز نکرده اند؛ گويي «لم يکن شيئا مذکورا». اين، چه ارزشي دارد؟
مي روند مي نشينند، ساعتها مي نويسند، ساعت ها مقابله مي کنند، براي اين که حرفي در جايي گفته يا پخش بشود، تا جناحي ازاو بچزند! خيال مي کنند که حالا ديگر اسلام را به عرش رسانده اند! نخير، اگر- العياذ بالله- گناه و وزر و وبال و صفحه ي سياه در پرونده ي انسان نباشد، حداقل از آن ساعاتي است که در قيامت بايد حسرتش را خورد. «انذرهم يوم الحسره اذا قضي الامر» (1). يکي از آن آياتي که آدم را تکان مي دهد، اين آيه است. اي پيامبر! آنها را از روز حسرت بترسان؛ آن وقتي که کار از کار گذشته است- «اذا قضي الامر»- و هيچ کارش هم نمي شود کرد.
انسان به ساعات دنيايش- آن ساعاتي که اشتغال بيهوده در آن ساعات هستند و مايه ي حسرت آدم است- نگاه مي کند، مي بيند که در آن ساعات، يک نفر ديگر امر خير کوچکي انجام داده و حالا درجه اش را مي برد. آن شبي که فرضاً شما در عمليات بوديد و من رفتم يک شام سير حسابي خوردم و بعد هم دراز کشيدم، راحت تا صبح خوابيدم و خيال کردم چيزي به دست آورده ام؛ حالا که روز عمل رسيده، مي بينيم که اي داد بي داد! آن راحتي، به وزر و وبال تبديل شد؛ ولي آن بيدار خوابي و آن غصه و آن دلهره ي شب عمليات و آن نگراني شما که بچه ها را چه کار کنيم و مهمات از کجا بياوريم، به يک درجه ي اعلي تبديل گرديد. آن جاست که آدم مي گويد: «رب ارجعون. لعلي اعمل صالحا» (2). خدايا! من را بر گردان، تا عمل صالح انجام دهم. جواب خدا اين است که «کلا»؛ تمام شد ديگر.
حداقل، آن ساعاتي که آدم مي نشيند اين حرف ها را مي زند، از آن ساعاتي است که وقتي انسان به آنها نگاه مي کند، مي گويد اي داد بي داد! چون آنها را مي بيند و همه چيز زنده مي شود. اين دنيا اصلاً زنده است و جان دارد؛ اين لحظات هم جان دارند و همه ي آنها در آن روز بر مي گردند و مقابل شما قرار مي گيرند. براي ارزيابي کار بعضي ها، گاهي جدول هايي را پر مي کنند. آدم خيال مي کند که چه قدر کار کرده است؛ در حالي که وقتي جدول آدم را به دستش مي دهند، مي بيند که همه اش سفيد است. حساب که مي کند، مي بيند اگر روز قيامت اين طور باشد، واويلاست. به هر حال، سپاهيگري شما و در خدمت خدا و در خدمت مردم و انقلاب بودنتان، ارزشش بيش از اين حرفهاست که يکي بخواهد فکر سياسي، يا بافندگي سياسي خودش را به حساب انقلاب بگذارد.

پي‌نوشت‌ها:
 

1-مريم: 39
2-مؤمنون: 99 و 100
 

منبع: www.khamenei.ir




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط