فقه و قانون نگارى(1)
در قانوننگارى فقهى يا انعكاس فقه در قوانين موضوع، مشكلاتى وجوددارد كه در اين نوشته به پارهاى از آنها اشاره و حتىالامكان پيشنهاداتى را ارائهمىدهد.
سيستمها و نظامهاى حقوقى موجود در جهان، در يكتقسيمبندى كلى بر دو نوعند: نظام حقوق مدون و نظامحقوق غيرمدون. قانون و اهميت آن از يك سو و تفسيرقانون و شيوه و اهميت تفسير آن از سوى ديگر، در اين دوسيستم يكسان نيست و از اين جهتبين دو نظام مزبورتفاوتهاى عمدهاى وجود دارد.
ابتدا به تفاوتهاى نظام حقوق مدونو غيرمدون پرداخته و سپس به اينسؤال پاسخ مىدهيم كه نظام حقوقاسلام از زمره كداميك از دو سيستممذكور است.
گفتار اول: تفاوت نظامحقوق مدون و نظام حقوق غيرمدون
عدهاى در بيان تفاوت اين دو نظام، اين نكته را بيان كردهو بدان اكتفا نمودهاند كه كشورهاى داراى حقوق مدون دررشتههاى حقوق داراى مواد قانونى از قبيل قانون مدنى،قانون تجارت، قانون جزا و... هستند و كشورهاى داراىحقوق غيرمدون، فاقد مواد قانونى هستند.(8)
اين سخن صحيح نيست و ظاهرا از آنجا ناشى شدهاست كه «مدون و غيرمدون» يا «نوشته و نانوشته» را بهمعناى لغوى آن گرفتهاند و توجه ننمودهاند كه اين دو واژه،دواصطلاح حقوقى و داراى معناى خاصند كه در ادامهروشن خواهد شد. اگر در كشورى چون انگلستان براىپارهاى بخشها قانون وجود ندارد، در مقابل قوانين بسيارىدر اين كشور نوشته شده و به تصويب پارلمان رسيده است،يعنى «اهميت قانون در پارهاى از بخشهاى حقوق بسيار است و گاهتنها منبع حقوق محسوب مىگردد از جمله در موضوع شركتها يادر نظام اداره اموال زوجين» (9) معذالك با وجود تمام اينقوانين اين حقيقتباقى مانده است كه انگلستان كشورى باحقوق غيرمدون است. پس تفاوت بين حقوق مدون وغيرمدون چيست؟ اگر در هر دو سيستم قانون وجود داردچرا يكى را مدون و ديگرى را غيرمدون مىنامند؟
1 - 1 طرز تلقى از قانون
البته اينكه مىگوييم در نظام حقوق مدون، قانونمهمترين منبع استبه معناى نفى رويه قضايى نيست و نيزاينكه مىگوييم در نظام حقوق غيرمدون رويه قضايىمهمترين منبع استبه معناى نفى قانون نيستبلكه دركشورهاى حقوق نوشته، قانون مهمترين منبع حقوق استو رويه قضايى چهره تفسيرى و معاون قانون را دارد و هيچگاه به طور رسمى آن را نسخ نمىكند. (11) برعكس درحقوق انگليس كه كامن لا به عنوان مبناى عمومى حقوقاعتبار دارد. رويه قضايى زمينه اصلى حقوق را فراهممىآورد و قانون چهره استثنايى وضع قاعده در چنين نظمىاست. در نتيجه نه در نظام قانونگذارى حقوق مدون، رويهقضايى منبعى برابر قانون است و نه در نظام كامن لا، اهميتقانون به اندازه رويه قضايى است. (12)
در نظام حقوق مدون به اندازهاى به قانون اهميتمىدهند كه بعضى افراد فرض كمال قانون را مطرح مىكنندكه بر اساس آن هيچ چيز از ديد تيزبين قانونگذار مخفىنمانده است و حكم تمام مسائل را در مواد قانون مىتوانيافت. (13)
من حقيقتا باور نمىكنم كه كسى در مسائل حقوقىموفق به تصور موردى شود كه قاضى براى حل دعواىمربوط به آن نتواند به عبارات مضبوط در قانون يا اصلى كهدر يكى از مواد گنجانده شده استناد نمايد. (14)
گرچه امروز معلوم شده است كه فرض كمال قانون،فرضى غيرواقعى و تخيلى است (15) اما باز در نظام حقوقمدون، اولين و مهمترين منبع پاسخ به تمام مسائل، قانوناست و در صورتى كه دست دادرس از قانون به علتسكوت، اجمال يا ابهام و... كوتاه شود، رويه قضايى و ديگرمنابع به كمك وى مىآيند.
نقش قانون در اين نظام از اين تشبيه پيداست: حقوق دراين رشته همانند سيمى است كه قانون همچون جريان برقاز آن عبور مىكند و به محض اين كه جريان برق از آن سيمقطع شد، چراغ هم خاموش مىشود يعنى اگر قانون را ازحقوق نوشته جدا كنيد از حقوق اثرى باقى نخواهدماند. (16)
در حالى كه به قول ژلدار (17) نويسنده انگليسى: «اگرتمام قوانين نوشته انگلستان را حذف كنيد باز هم شما يك سيستمحقوقى در مقابل خود خواهيد داشت. ولى چنانچه مجموعهحقوق غيرمدون انگليس را كه اساس حقوق اين كشو را تشكيلمىدهد و همان كامنلا استحذف كنيد، ديگر در برابر يك سيستمحقوقى قرار نخواهيد گرفت.» (18)
بنابراين بر عكس حقوق نوشته كه قانون، منبع اصلىايجاد حقوق است، در سيستم حقوق غيرمدون، قانون براىتكميل و تصحيح رويه قضايى به كار مىرود و به قول ژلدار«چيزى جز ملحقات و غلطنامههاى كتابى كامنلا نيستند.» (19)
2-1 طرز تفسير قانون
براى اينكه روشن شود چگونه تفسير قانون در حقوقغيرمدون محدود و به صورت تحتاللفظى است، نمونهاىاز چند نمونهاى كه پروفسور رنه داويد در كتابش آورده استرا در اينجا نقل مىكنيم:
«قانون به مقامات صالحه در انگلستان اجازه داده در منطقهاىكه تيمارستان نباشد، مجانين را به جاى تيمارستان به بيمارستانبفرستند. موردى پيش آمد كه در محلى دارالمجانين وجود داشتولى به علت كثرت بيماران از قبول بيمار جديد خوددارى مىكرد.دادگاه اظهار نظر كرد كه قانون، مربوط به موردى است كهدارالمجانين نباشد لذا وقتى دارالمجانين هست، اگرچه جا نداشتهباشد، مشمول قانون مذكور نخواهد شد.» (21)
برخى از آنجا كه حقوق غيرمدون را به معناى لغوى آنمعنا كردهاند - كه گفتيم اين حرف صحيح نيست - در اينقسمت دچار اشتباه شده و نوشتهاند:
«در پايان اين بحث تذكر اين نكته ضرورى است كه گرچه دركامنلا قانون به عنوان يك منبع اصلى شناخته نمىشود اما ازحدود صد سال پيش با توجه به رشد و توسعه كشورهاى پيرو ايننظام، قانون اهميتى ويژه يافته و چيزى بيش از تصحيح كامنلااست. در بخشهايى از حقوق اين جوامع، قانون تنها منبع حقوقىمحسوب مىشود. مثلا در انگلستان در موضوع شركتها يا درنظامهاى اداره اموال زوجين، قانون، حرف اول و آخر را مىزند.امروزه سهم قانون در برابر ساير منابع حقوق افزايش يافته است ودر نتيجه حقوق انگليس را بايد نظام مخلوط «قانونى - رويهاى»شمرد. اين تحول باعث نزديكى دو نظام حقوق نوشته و كامنلا بههم شده است.» (22)
بجاست در اينجا تعريفى از قانون داشته باشيم. مىتوانگفت هر دستورالعملى كه سه ويژگى كليت، دوام و الزامآوربودن را دارا باشد، قانون ناميده مىشود. قانون از يك طرفكلى استيعنى موضوع و مخاطب آن، شخص يا اشخاصخاصى نيستند، از سوى ديگر دائمى استيعنى طبع قانوناستمرار و دوام آن است و از سوى ديگر الزامآور استيعنىضمانت اجرا دارد و بر نقض يا تخلف از آن، مجازات وديگر ضمانت اجراها مترتب مىشود.
پينوشتها:
1-Droit ecrit
2-Jus Scriptum
3- Droit non ecrit
4-Jus non Scriptum
5-Case Law
6- Common Law
7- Droit Coutumier
8) به نقل از: قرايى، دكتر خسرو: دو طرز فكر حقوقى، مطالعه سيستمحقوقى انگليس و فرانسه، بى نا، بىچا، 1347، ص 100.
9) ردير، رنه: مقدمهاى بر حقوق تطبيقى، دكتر سيدمحمد علوى، دفترخدمات حقوقى بينالملل جمهورى اسلامى ايران، تهران، اول،1371، ص 92.
10) همان، ص 83.
11) البته منظور از رويه قضايى در اينجا معناى عام آن يعنى تصميماتدادگاههاست نه اين كه منظور معناى خاص آن يعنى آراى وحدترويه ديوان عالى كشور باشد، چرا كه رويه قضايى به اين معنا مىتواندناسخ قانون باشد.
12) كاتوزيان، دكتر ناصر، فلسفه حقوق، شركتسهامى انتشار، بىچا، اول،1377، ج 2، ص 47.
13) در رابطه با اين فرض، ر.ك به منبع قبلى، ص 24 - 29.
14) به نقل از دو طرز فكر حقوقى: ص 103.
15) ر.ك به كاتوزيان، دكتر ناصر: فلسفه حقوق، ج2، ص25.
16) نجوميان، حسين: مبانى حقوق در ايران، بنياد پژوهشهاى اسلامىآستان قدس رضوى، مشهد، چاپ دوم، 1376، ص 92.
17-Geldart
18) قرايى، دكتر خسرو، ص 102 - 103.
19) قرايى، دكتر خسرو، ص 102.
20) ردير، رنه ص 92.
21) به نقل از قرايى، دكتر خسرو، ص 108 - 109.
22) كاتوزيان، دكتر ناصر: فلسفه حقوق، ج 2، ص 50.
ادامه دارد...
/ج