توارث مسلمان و كافر(5)
ارث بردن مرتد از كافر اصلى
اهليت تمتع با زنده متولد شدن براى هر شخصى حاصل مىشود و تا زمانى كه شخص زنده است اهليتبهرهمندى در او موجود است مثلا مىتواند مالك شود، تصرفات حقوقى در اموالش بنمايد همچنين از تركه مورثان خود نيز استفاده كند، اما هرگاه شخصى بميرد مالكيت وتصرفاتش طبيعتا زايل مىگردد و از وى سلب مىشود. شخص مرتد نيز با اين كه از لحاظ طبيعى به حيات خويش ادامه مىدهد اما از لحاظ دينى مرده فرض مىشود، همچنان كه اگر وارثى قبل از فوت مورث خود بميرد از ارث وى محروم مىشود. شخص مرتد هم كه در زمان فوت مورث خود در حالت ارتداد به سر مىبرده از نظر قانون مرده فرض مىشود و از ارث او بهرهاى نخواهد داشت. در اين ميان فرقى بين مرتد فطرى و ملى وجود ندارد، بنابراين وارث مرتد از ارث مورث كافر خود محروم است همچنان كه از ارث مسلمان محروم مىباشد و حالت ارتداد مانع از ارث بردن او از كافر و مسلمان مىگردد. (94)
ميراث مرتد
بر اين نظر علاوه بر رواياتى كه در اين باب آمده است (96) در قول ديگر بين مرتد ملى و فطرى فرق قائل شده و گفتهاند ميراث مرتد ملى با نبودن ورثه مسلمان به ورثه كافر او مىرسد. (97)
عمده دليل اين قول برخى از رواياتى است كه وارد شده از جمله روايت زير:
محمدبن احمدبن يحيى عن يعقوب بن يزيد عن ابن ابىعمير عن ابراهيم بن عبدالحميد عن رجل قال: قلت: لابى عبداللهعليهالسلام نصرانى اسلم ثم رجع الى النصرانية ثم مات قال: ميراثه لولده النصارى. ومسلم تنصر ثم مات قال: ميراثه لولده المسلمين. (98)
راوى گويد به امام صادقعليهالسلام عرض كردم، از فرد مسيحى كه مسلمان مىشود سپس به مسيحيتبرمىگردد و پس از آن مىميرد. امامعليهالسلام فرمودند: تركه او به فرزندان نصارايش مىرسد، و مسلمانى كه نصرانى شود و پس از آن بميرد: امامعليهالسلام فرمودند: ميراث او به اولاد مسلمانش مىرسد.
همچنين در مفتاح الكرامه عاملى (ره) آمده است: ابوعلى طبرسى از قول ابن فضال و ابن يحيى به نقل از امام صادقعليهالسلام همين روايت را ذكر كرده است. (99)
و ليكن اين حديث را شيخ طوسى در نهايه از آن جهت كه ارث بردن ورثه كفار از مرتد موافق قول عامه مىباشد حمل بر تقيه كرده و اعتبار فقهى براى آن قايل نشده است. (100)
از طرفى برخى بيان داشتند اساسا اين روايت مرسل است و لذا ضعيف شمرده مىشود. (101)
در اين كه ميراث مرتد به محض ارتداد تقسيم مىشود يا موكول به بعد از مرگ و يا قتل او مىگردد فقها بين مرتد فطرى و ملى تفاوت قايل شدهاند.
و اجماع فقها نسبتبه مرتد فطرى به محض ارتداد اموالش تقسيم مىگردد. (103) اما در مورد مرتد ملى در نظر مشهور اموالش به محض ارتداد تقسيم نمىگردد بلكه تقسيم تركه او موكول به قتل يا مرگ او مىشود كه البته اگر بعد از ارتداد توبه كند و به اسلام برگردد اموالش به او تعلق مىگيرد. (104)
البته در اين مساله قول ديگرى از برخى از جمله شيخ طوسى در نهايه (105) و ابن فهد حلى در المهذب (106) مطرح شده كه گفتهاند: تركه مرتد ملى به محض ارتداد تقسيم مىگردد چه اين كه نهايتا قتل او هم واجب مىشود.
صاحب مفتاح الكرامه (107) و صاحب جواهر اين قول را شاذ و ضعيف دانستهاند و همچنين صاحب جواهر نوشته است: آن چنان كه منقول استشيخ طوسى از اين نظر خود عدول كرده است. (108)
در فقه مذاهب اهل سنت پيرامون احكام ارتداد فرقى بين مرتد فطرى و ملى قائل نيستند، ابوحنيفه در خصوص تركه مرتد گفته است. «اگر مرتد مسلمان شود مالش به خود او داده مىشود اما اگر در حال ارتداد كشته شود يا به دارالحرب ملحق گردد آنچه از مال بعد از دوران ارتدادش به دست آورده به جميع مسلمانان تعلق دارد و اموالى هم كه قبل از دوران ارتدادش تحصيل كرده بوده به ورثه مسلمان او مىرسد. (109)
گروهى از اهل سنت معتقدند ميراث مرتد به بيتالمال مسلمين تعلق مىيابد. از جمله نظر ابوثور، ربيعه، ابن ابى ليلى، و شافعى (پيشواى مذهب شافعيه) همين بوده است. (110)
مالك (پيشواى مذهب مالكيه) گفته است: اگر مرتد كشته شود يا بميرد و يا به دارالحرب ملحق گردد اموالش به بيتالمال مسلمين مىرسد اما اگر مسلمان شود اموال او به خودش تعلق مىيابد، اما چنانچه مرتد شود و به هنگام مرگش متهم گردد كه به دليل ممنوع كردن ورثه خود از ارث مرتد گشته در اين صورت اموالش به ورثهاش مىرسد. (111)
در مذهب ظاهريه اعتقاد بر اين بوده كه اگر بعد از ارتداد به اموال مرتد دسترسى پيدا شود از زمان ارتدادش تمام اموالش به بيتالمال مسلمين انتقال داده مىشود چه اين كه مرتد از دنيا برود يا در حال ارتداد كشته شود و يا ملحق به دارالحرب گردد و چنانچه به اموال او دسترسى حاصل نگردد تا كشته شود يا در حال ارتداد بميرد، اموالش به ورثه كافرش مىرسد اما اگر مسلمان شود اموالش به خود او تعلق مىيابد و چنانچه بعد از مسلمان شدنش بميرد اموالش به ورثه مسلمان او مىرسد. (112)
پي نوشت ها :
93- مفتاح الكرامه، ج8/35.
94- ابن حمزه طوسى، الوسيله الى نيل الفضيله، مطبوع در الجوامع الفقهيه، ص740، انتشارات جهان، نسخه خطى؛ السرائر، ج3/270 و 271، موسسة النشر الاسلامى، قم، 1410 ه .ق؛ تبصرة المتعلمين،173، النهايه، مطبوع در الجوامع الفقهيه، ص353.
95- ايضاح القواعد، ج4/172، موسسه مطبوعاتى اسماعيليان، قم، چاپ اول،1389 ه .ق.
96- مثلا از قول امام باقرعليهالسلام وارد شده كه فرمودند: من مات وليس له وارث من قرابة ولا مولى عتاقة قد ضمن جريرته فماله من الانفال، من لايحضره الفقيه، ج4/242، باب ميراث من لاوراث له، ح1، دارصعب، 1401 ه .ق، بيروت.
97- المقنع، مطبوع در الجوامع الفقهيه، ص41؛ التهذيب، ج9/374 در ميراث مرتد ح3، الاستبصار، ج4/193، ميراث مرتد، باب 110 ح19.
98- التهذيب، ج9/377، باب ميراث المرتد، ح15.
99- مفتاح الكرامة، ج8/20.
100- النهايه، مطبوع در الجوامع الفقهيه،353.
101- ابن فهد حلى، المهذب البارع، ج4/347، مؤسسة النشر الاسلامى، 1412 ه .ق.
102- به عنوان نمونه يك روايت ذكر مىگردد: عن محمدبن مسلم قال: سالت: اباجعفرعليهالسلام عن المرتد فقال: من رغب عن الاسلام و كفر بما انزل الله على محمدصلى الله عليه وآله بعد اسلامه فلاتوبة له و قد وجب قتله و بانت امراته منه فليقسم ما ترك على ولده (الوسائل، ج17/387، باب حكم ميراث المرتد... ح5).
103- جواهر الكلام، ج39/33؛ السرائر، ج3/270 و 271.
104- الفقه على المذاهب الخمسه، 501، كانون الثانى، چاپ هفتم، 1402 ه .ق؛ السرائر، ج3/271؛ الروضة البهية، ج8/30.
105- النهاية، مطبوع در الجوامع الفقهيه،353، باب المواريث.
106- المهذب البارع، ج4.
107- مفتاح الكرامة، ج8/36.
108- جواهر الكلام، ج35/39.
109- ابن حزم، المحلى، ج9/305، دارالجيل، بيروت.
110- همان منبع،306؛ السنن، ج2/382، باب ميراث المرتد، ح1؛ جصاص، احكام القرآن، ج2/129، دارالكتب العلميه، بيروت، 1415 ه .ق.
111- المحلى، ج9/306، جصاص، احكام القرآن، ج2/129، دارالكتب العلميه، بيروت، چاپ اول، 1415 ه .ق؛ ابوسعيد عبدالسلام، المدونة الكبرى، ج3/388، داراحياء التراث العربى، بيروت؛ المغنى، ج7/175.
112- المحلى، ج9/306.
/ج