نقد کتاب تاریخ شیعه
نويسنده: محسن کریمی
منبع : اختصاصی راسخون
منبع : اختصاصی راسخون
مشخصات کتاب:
1. نقد عناصر بيرون از متن
1-2. ناشر:کتاب تاريخ شيعه اولين بار در سال 1367ه.ش. توسط دفتر فرهنگ نشر اسلامي تهران به چاپ رسيده است و در طي اين چند سال بارها مورد تجديد چاپ واقع شده است. کتاب حاضر که مورد استفاده و استناد قرار گرفته است مربوط به چاپ نهم کتاب در سال 1384 ه.ش.مي باشد. اين کتاب با توجه به ناشر آن که دفتر نشر فرهنگ اسلامي مي باشد مي تواند از جهتي نشانه اهميت و اعتبار علمي آن از نظر مورخان شيعه مذهب به شمار آيد، در عين حال بايد به اين نکته توجه کرد که به دليل داشتن عقايد خاص ناشر، محتواي اثري که توسط اين ناشر منتشر مي شود، نمي تواند با افکار، ارزش ها و باورهاي حاکم بر اين نهاد ناسازگاري داشته باشد.بنابراين مي توان نتيجه گرفت که محتواي چنين اثري خود با خود بايد باتفکرات دفتر نشر فرهنگ اسلامي سنخيت داشته باشد يا دست کم مخالف آن نباشد.
1-3. خوانندگان:آن گونه که نويسنده در مقدمه کتاب خود نوشته است، ايشان اين کتاب مختصر را با هدف راهنمايي و آشنايي عمومي و همچنين محققان در زمينه تاريخ تشيع به رشته تحرير در آورده است تا بنابر اظهارات خود مؤلف بدون هيچ گونه جدالي سابقه تشيع و تقدم آن نسبت به هر نحله و مذهب و مکتب را صرفاً از بعد تاريخي اثبات نمايد. به همين جهت تاريخ تشيع را از آغاز و نيز دوران رشد و پيشرفت آن در آفاق و سرزمين ها در معرض ديد افکار قرار داده است و صفحاتي را نگاشته است که تاريخ آنها را کاملاً به اثبات رسانده است. با اين آرزو که اين صفحات، همه مسلمين را به صورت برادراني که برابر و در کنار يکديگر قرار دارند، باز گرداند.
2. نقد عناصر درون متن
2-2. ادبيات موضوع:نويسنده به اين موضوع اشاره نکرده و طبيعتاً اشتراک و اختلاف اثر خود را با آثار مشابه در اين باب، بيان ننموده است. بنابراين، خواننده تا پيش از خواندن اثر نمي تواند تفاوت ها و تمايزهاي اين کتاب را با آثار مشابه دريابد. به عنوان مثال، خواننده در آغاز نمي داند وجه تمايز اين کتاب با کتاب شيعه در تاريخ سيد محسن امين(که از جهاتي با اين کتاب شباهت دارد) چيست و اين را مي توان نقص اين کتاب دانست.
2-3. محتوا:در خصوص محتواي کتاب تاريخ تشيع بايد گفت که از اين منظر در آن با موارد مختلف و گاه ناسازگاري روبرو هستيم که اکنون به بررسي آن ها مي پردازيم.
2-3-1. ارائه مطالب ناقص و موجز:ابتداي کتاب، به بررسي لغوي کلمه شيعه مي پردازد و در آن احاديث مختلفي را گردآوري نموده است که نويسنده سعي دارد نظر خود را با توجه به اين احاديث، مبني بر وجود و شکل گيري تشيع در زمان رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم اثبات نمايد. بعد از ذکر اين احاديث مؤلف، دوران ائمه معصومين عليهم السلام از حضرت امير عليه السلام تا زمان غيبت صغري حضرت وليعصر(عج)و چگونگي ارتباط تشيع و حرکت هاي آنان به صورت کلي بيان کرده است که در اينجا آنچه مورد تأمل است، آنکه مؤلف به دليل گستردگي مطالب نتوانسته است حق مطلب را ادا نمايد بلکه، به صورت گزيده اي و کلي برخي اقدامات و حرکت هاي شيعيان را در دوران اهلبيت عليهم السلام ذکر نموده است، که خواننده با مطالعه اين کتاب نمي تواند به عمق واقعيت ها و اتفاقات روي داده دسترسي پيدا کند. نويسنده در ادامه به وجود شيعيان در کشورهاي مختلف پرداخته است که آن هم باز بگونه اي گرته برداري از تاريخ در اين زمينه مي باشد و نه پژوهشي علمي و آکادميک.از اشکالاتي که بر نگارش اين کتاب وارد است آنکه مؤلف در صفحه51 کتاب عنوان اين مبحث را خلافت اميرالمؤمنين علي عليه السلام و تشيع قرار داده است.در حاليکه در متن علاوه بر زمان خلافت اميرالمؤمنين عليه السلام راجع به دوران امام حسن مجتبي عليه السلام نيز مطالبي را ذکر مي کند که بهتر بود همچون ديگر بخش هاي کتاب، فصل جداگانه اي براي آن در نظر مي گرفت.مؤلف در صفحه 69 مطلبي را بدون ذکر منبع ذکر مي کند که شايسته بود در کنار هر مطلبي که از ديگران نقل مي کند، در پاورقي کتاب، نام و مشخصات مؤلف و منبع مورد استفاده ذکر گردد، اما متأسفانه آنچه که در بخش هايي از کتاب هويداست، عدم توجه مؤلف به شيوه صحيح تأليف کتاب و ناقص بودن آدرس هاي منابع مورد استفاده است.همچنين در صفحه 70 کتاب با ذکر جمله اي از ابوعثمان حافظ که مي گويد:«بني هاشم از آن جهت بر بني اميه مي بالند؛ چون کعبه را ويران نکردند و قبله را متحول و دگرگون نساختند و مرتبت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم را در مقامي فروتر از خليفه و جانشين او قرار ندادند.و اوقات نماز را جابجا نکرده و تغيير ندادندو بر روي منبر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم، به خوردن و نوشيدن نپرداختند، و حرم خدا را غارت نکردند و به ناموس مسلمانان از رهگذر اسير کردن آنها تجاوز ننمودند».باز در اينجا از ذکر منبع غافل مانده است که اين خود نقصي بزرگ براي نويسنده است که در جاي جاي کتاب به چشم مي خورد.از ديگر نقايصي که مي توان برشمرد آنکه مؤلف بدون توضيح واضح و کافي راجع به کارها و اقدامات بني اميه در صفحه 71 در باب نهضت امام حسين عليه السلام و اعوان و انصار بني اميه به بيان نظرات و نتتيجه گيري خود راجع به بني اميه مي پردازد و آنرا بگونه اي بيان مي کند که گويي سعي در القاي نظر خود به ديگران دارد در حاليکه شايسته تر بود مطالب بگونه اي بيان گردد که خواننده خود به نتيجه گيري برسد نه آنکه مؤلف او را به نتيجه دلخواه خود به ناچار سوق دهد.نويسنده در فصل شيعه در ايام امام سجاد عليه السلام در صفحه85 بسياري از وقايع تاريخ از جمله زيدبن علي بن الحسين عليه السلام را که منجر به تشکيل فرقه زيديه گرديده است، اصلاً اشاره اي ننموده است. با اينکه اين فرقه يکي از فرقه هاي مهم در قرن اول هجري به شمار مي آيد و حوادث و قيام هاي مختلفي را سامان داده است که بخشي از تاريخ اسلام مي باشد. در اين بخش، مؤلف فقط به گونه اي از زندگاني امام سجاد عليه السلام و شيعيان در دوره حجاج بن يوسف اشاره مي کند که آنهم بسيار موجز و مختصر است و از بيان بسياري از حوادث اين دوران امتناع نموده است، در حاليکه خواننده با دانستن آن ها بسيار بهتر مي توانست نسبت به جو حاکم در آن زمان چه از لحاظ سياسي، چه اقتصادي و چه فرهنگي مطلع گردد.در صفحه 93 کتاب تنها دو صفحه راجع به زمان امام باقر عليه السلام و شيعيان اختصاص داده است که اين هم خود ضعف براي نويسنده است که باعث عدم تناسب در فصول کتاب گرديده است، بگونه اي که بعضي از فصول دهها صفحه و برخي ديگر مثل صفحه مذکور تنها يک صفحه است و اين حکايت از عدم تناسب بين فصول مختلف کتاب دارد و شايسته بود مؤلف بگونه اي مطالب کتاب را تقسيم بندي و بيان نمايد که بين فصول هماهنگي بيش تري از لحاظ محتوا و تعداد صفحه مورد استفاده در هر موضوع به وجود مي آمد.
2-3-2. ارائه تحليل هاي نقضي خوب و مناسب کتاب تاريخ شيعه در موارد متعددي مطالب نقضي خوب و به جا- دست کم در ميان کتاب هاي مشابه- از حوادث مختلف تاريخ تشيع و شکل گيري آن دارد. به عنوان مثال، به مواردي اشاره مي کنيم:
- نويسنده در خصوص رد نظريه پيدايش شيعه توسط ايرانيان به بيان اينکه بسياري از فقها و بنيانگذاران فقهي و کلامي اهل سنت ايراني بوده اند، اشاره مي کند و با بيان اينکه براي ايرانيان در آن زمان قبول و گرايش به هر مذهبي غير از تشيع بهتر مي توانست باشد، به رد نظريه پيدايش تشيع توسط ايرانيان مي پردازد.(2)- نويسنده در خصوص رد نظريه پيدايش شيعه و حمايت آنان از علي عليه السلام در جنگ جمل به بيان مطالبي مي پردازد که هر انسان منصفي را به کذب بودن ادعاها راجع به شيعه و ايرانيان و اينکه شيعه ساخته و پرداخته ايرانيان است، مي رساند.
2-3-3. آوردن مطالب نه چندان ضروري:تاريخ شيعه، همان گونه که خود نويسنده هم اشاره کرده است(3)،به طور کلي کتابي موجز و مختصر است و نويسنده در ارائه مطالب، از محدوده تاريخ پا فراتر ننهاده است. بنابراين، مطالب زائدو حتي تکراري در آن چندان به چشم نمي خورد. با وجود اين، ايشان در موارد اندکي به مطالبي پرداخته که مي توان آن ها را با عنوان و سبک و سياق کتاب ناهماهنگ دانست:- هنگام توضيح در مورد شهر حله، نويسنده شرحي از بني مزيد مي دهد(4) که نقل آن هيچ ضرورتي ندارد.- هنگام شرح حديث قاطع السدره(5) نويسنده مطالبي از ابن اثير در پاورقي نقل مي کند که بهتر بود در متن کتاب ذکر گردد و يا آنکه اصلاً ذکر نمي گرديد.
2-4. ادبيات( نثر و لحن کتاب، پارگراف بندي، نقل قولها)
2-4-1. نثر کتاب:نثر تاريخ شيعه، نثري است روان و خالي از حشو و تکرار، به همين دليل خواننده به آساني با آن ارتباط برقرار مي کند و به سهولت مقصود نويسنده را در مي يابد. حتي مي توان گفت که نثر مرحوم مظفر در اين کتاب نثري جان دار، زيبا و دل نشين است.
2-4-2. کاربرد کلمات نادرست و يا نامناسب:- «ترديدي نسيت ظهور شيعه- همان گونه که محمد کردعلي مي گويد- در حجاز يعني اولين سرزميني که تشيع را پذيرفته است، آغاز شده است». (6)کاربرد کلمه ي ترديدي نسيت در اينجا نادرست است، زيرا نويسنده خود در جهت اثبات ادعاي خود قبل از بيان دلايل و شواهد، نظر قطعي خود را بيان مي دارد.- «وي از عراق به يمن کوچيد».(7)کاربرد کلمه کوچيد نادرست است. نويسنده در مواردي، کلمات کهنه و نامناسب به کار مي برد که دليل آن معلوم نيست و بهتر بود به جاي آن کلمه، از کلمه کوچ کرد، استفاده مي نمود. شايد هم اين اشتباه از ناحيه مترجم باشد که نتوانسته است متن را به درستي ترجمه نمايد.- در صفحه 258 جمله به کار رفته داراي غلط ادبياتي مي باشد، بگونه اي دو فعل پشت سر هم و بدون کاما ذکر گرديده است که اشتباه در ويراستاري باشد. آنجا که مي گويد: وي در گزارش اقوامي که از اهل کوفه و بصره و مصر براي جنگ و شورش عليه عثمان آمدند، مي گويد:در صفحه 99 کتاب در نگارش کتاب کلمه دم که حاکي از صحبت است را به اشتباه دَمِ که معنايي در متن نمي تواند داشته باشد، بيان کرده است که احتمالاً اين مسله ناشي از خطا در ترجمه صحيح مطلب است.
2-4-3. نقل قول هاي کتاب:معمولاً در کتاب هاي تاريخي مطالب بسياري از منابع ديگر نقل مي شود. اين را نيز مي دانيم که بهتر است اين نقل قولها حتي المقدور به صورت غير مستقيم بيان شود، يعني آنچه ديگران گفته اند با قلم نويسنده بيان شود و در صورتي که نقل قولي مستقيم، ضروري باشد، لازم است چندان طولاني نشود.
2- 4- 4. عبارات و جملات عاميانه:از ديگر اشکالات کتاب کاربرد کلمات عاميانه است.
به عنوان نمونه:- «اينان قبلاً ديدند چرا مأمون چنان رفتاري را با امام رضا عليه السلام در پيش گرفته بود و» (8)
در اين جمله کلمه اينان به کار رفته است در حاليکه الف و نون جمع براي کلمات عربي است نه فارسي و بهتر بود به جاي آن، کلمه اين ها که کلمه اي فارسي است به کار برده مي شد نه کلمه عاميانه اينان.-و شايد سلمان فارسي اولين کسي بود که سنگ زيربناي تشيع را در مدائن نهاد.(9) عبارت سنگ زيربنا يک کلمه عاميانه است، بهتر بود عبارت سنگ بناي تشيع مورد استفاده قرار مي گرفت.و نمونه ديگر در صفحه 252 کتاب:و آنگاه که سايه فرمانروايي حرفو شيين در بعلبک به يکسو افتاد و تشيع در اين ايام دستخوش ضعف و تزلزل نگرديد.(10)در اين جمله کلمه حرف و شيين به کار رفته است که کلمه اي عاميانه است و از لحاظ املايي نيز غلط مي باشد، در حاليکه بايد به جاي آن حرفو شيها به کار مي رفت.
2-4-5. اشتباهات تايپي:کتاب از اين نظر مشکل چنداني ندارد، جز اينکه در موارد معدودي، کلماتي به صورت غلط تايپ شده اند که به برخي از آنها اشاره مي کنيم:- سم کاري به جاي ستم کاري- فضيحي به جاي فجيعي- ابن به جاي بن- حذيفه اليمان به جاي حذيفه بن يمان- انجا به جاي آن جا- استيلاء به جاي استيلا- اوائل به جاي اوايل
3. روش
3- 2. رعايت انصاف علمي:نويسنده اصولاً در برخورد با شخصيت ها، جريان ها و حوادثي که با فکر و مذهب او متفاوت و متضادند به گونه منصفانه اي برخورد کرده و از آن سو نيز در بيان فضايل شخصيت هاي مورد تأييد خويش راه افراط نپيموده است.
3- 3. ارجاعات و پاورقي هاي کتاب:ارجاعات و پاورقي هاي کتاب اشکالات فراواني دارد که به برخي از آن ها اشاره اي مي کنيم:- نويسنده تقريباً در سرتاسر کتاب، ارجاعات و پاورقي هاي خود را به صورت مختصر ذکر کرده است. در چنين وضعي هيچ گريزي از ارائه کتاب شناسي منابع در پايان کتاب نيست، ولي نکته عجيب آن است که تاريخ شيعه، فاقد کتاب شناسي جامع مي باشد. جالب اينکه در مواردي انگشت شمار، نويسنده روال معمول خود را بر هم زده و در پاورقي ها به مشخصات کتاب هاي مورد استفاده خود اشاره کرده است. در اين باره مي توان به پاورقي صفحه 242 اشاره کرد.گاه در پاورقي ها به مطالبي اشاره شده و نظم و ترتيب معمول در اينگونه موارد را بر هم زده است. به عنوان نمونه در صفحه 273 در پاورقي شماره 2، ابتدا توضيحي راجع به متن مي دهد و سپس به بيان آدرس منبع مورد استفاده مي پردازد، آن هم به طور کلي و خلاصه، فقط نام منبع و جلد آن را نام مي برد.در بعضي از پاورقي ها متأسفانه با آنکه يک منبع مورد استفاده است، چندين مرتبه نام منبع ذکر گرديده است که اين کار را با اصول رايج در نگارش تحقيق در تضاد کامل قرار دارد. مثلاً در صفحه 272 و 273 و بسياري ديگر از صفحات کتاب بدون هيچ لزومي نام کتاب ذکر گرديده است. نويسنده در استفاده از واژه «همان» در پاورقي ها نيز از نظم رايج پيروي نمي کند، گويا اصلاً اعتقادي به اين نحوه نگارش ندارد.به عنوان نتيجه گيري مي توان گفت که ارجاعات و پاورقي هاي کتاب تاريخ شيعه طبق اصول رايج در اين زمينه ارائه نشده است؛ و همانند ساير ساختارهاي اين کتاب فاقد يک دستي و هماهنگي است.
3- 4. کميت:به طور کلي مي توان گفت که نويسنده از طرح خاصي در تنظيم حجم مطالب مربوط به هر موضوع پيروي نکرده که نتيجه آن بروز ناهماهنگي در اين زمينه است. به عنوان مثال، فصول مربوط به زندگاني و سيره برخي از امامان شيعه تنها يک صفحه و فصول ديگر در همين زمينه چندين صفحه را دربردارد که باعث عدم توازن در کميت فصول گرديده است و بهتر بود نويسنده مطالب فصول را به گونه اي جمع بندي نمايد که تا حد امکان از شکل واحد و منسجمي برخوردار باشد.
3- 5. پاورقي ها:در صفحات 104، 105 و 106 مؤلف هيچ اشاره اي در پاورقي به ذکر آدرس منبع مورد استفاده نمي کند.
ضمناً صفحات مورد نظر را بگونه اي ذکر نموده است که عدم تناسب تعداد خطوط اين صفحات با ساير صفحات کتاب مشهود است.
تيجه:
ضمن ارج نهادن به زحمات استاد ارجمند محمد حسين مظفر و تلاش وافر ايشان بايد گفت تاريخ شيعه کتابي است که محتوايي در حد نام خود ندارد، اگرچه نويسنده غرض خود از نوشتن کتاب را مشخص کرده است اما خواننده با ديدن نام کتاب، انتظار کتابي تاريخي در مورد اين برهه زماني را دارد. اين کتاب درصدد اثبات چگونگي به وجود آمدن تشيع و در ضمن آن بررسي اجمالي مناطق جغرافيايي که در آن شيعيان ساکن هستند، مي باشد.به نظر مي رسد در اين مسير ايشان تا حدودي موفق عمل نموده اند، اگرچه مقطعي که ايشان انتخاب نموده اند، حدود هزار و چهارصد سال بسيار وسيع مي باشد . همچنين ايشان به خوبي با شبهه اي که مي گويد شيعه توسط ايرانيان به وجود آمده است، نتوانسته اند جواب کافي و لازم درخور توجه را ارائه دهند، هر چند که تحليل هاي بجا و بسيار خوبي ارائه نموده اند. راجع به زندگاني ائمه عليهم السلام، زندگاني هر کدام از بزرگواران را فقط از برخي جهات و آن هم خيلي محدود مورد بررسي قرار داده است که بسيار مناسب بود در اين مورد تحقيق بيش تري صورت گيرد. در مورد مناطق جغرافيايي که شيعيان در آن مناطق ساکن هستند، توانسته اند حتي المقدور نام آن مناطق را با توضيحاتي هر چند مختصر مطرح سازند. به طور کلي مي توان گفت، کتاب تاريخ شيعه براي آشنايي اجمالي و مختصر با تاريخ شيعه کتاب مناسبي مي باشد که خواننده با مطالعه آن، آشنايي مختصري با مذهب تشيع و مناطق زندگاني پيروان آن پيدا مي کند. اگرچه در نحوه نگارش کتاب، پاورقي ها و ارجاعات اشکالات فراواني وجود دارد که بايد آن ها را مد نظر قرار داد.
پي نوشت ها :
1. محمد حسين مظفر، تاريخ شيعه، صفحه 27.
2. همان، ص 58.
3.همان، ص30.
4.همان، ص 160 و 161.
5.همان، ص164.
6. همان، ص187.
7. همان، ص 213.
8. همان، ص 119.
9.همان، ص 132.
10.همان، ص253.