موانع اقامه نماز
متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی به همراه پاسخ سوالات مسابقه
تاريخ پخش: 08/02/90
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
از چيزهايي كه خيلي از من ميپرسند، خيلي خيلي خيلي و خيليها به آن گرفتار هستند اين است كه اگر كسي در خانهي ما، در خوابگاه ما، در دانشگاه ما، يا كلاس ما نماز ميخواند ولي نماز براي او سنگين است، اگر نماز سنگين است چه كنيم؟ يا بعضيها ممكن است مثلاً كاهل يا تارك شوند، اين موانع نماز چيست؟ بحث امروز ما موانع است. من تقاضا ميكنم پاي تلويزيون تمام معلمين، مربيان ديني، طلبههاي خواهر و برادر و اساتيد دانشگاه اين بحث را گوش بدهند و تكميل كنند. نميخواهم بگويم من باسوادتر از آنها هستم، بلكه يك بستر خوبي است و اين را تكميلش كنيم، و حتي ميتواند پاياننامهي يك فوق ليسانس و يك دكترا هم باشد. موانع نماز، بحث قشنگي است.
همسر ميآيد ميگويد كه شوهر من نماز برايش سنگين است. ميگوييم: نماز بخوان. ميگويد: باشد بعد. آخر وقت ميخواند. يا وقتي نماز ميخواند ميگويد: ما كه نمازمان را خوانديم راحت شديم. انگار گير كرده بود. برايش سنگين است. موانع نماز!
شما بهترين نامهها را بنويس با بهترين خط و پاكت و كاغذ، رويش هم يك چك صد هزار تومان بچسبان، مخابرات اين نامه را به مقصد نميرساند. ولي يك تمبر دو سه توماني ممكن است به مقصد برسد. گاهي يك تمبر پاكت را رد ميكند. گاهي يك چك صد هزار توماني پاكت را رد نميكند. با مثال حرف ميزنم كه... دست ميبرد. ميگويم يك باند، پارچه بياور من اين را ببندم. يك چسب بياور. يك چسب! بگويد: آقا من اين چسب را نميآورم. اما پتو برايت ميآورم. من هيچوقت از شما تشكر نميكنم. اينكه من ميخواهم اين است كه دست من بريده، چسب ميخواهم. پتو نميخواهم. هيچ چيز كار نماز را نميكند.
تازه نگفته «عملوا الصالح» گفته: «وَ عَمِلُوا الصَّالِحات» يعني همهي كارها بايد درست باشد. اگر شما دست راستت تميز بود، دست چپت كثيف بود نميگويند: آدم تميزي هستي. اگر شانه ميكني، بايد به همهي سر و صورت شانه بزني.
3- ميگويد: وضع من خرابتر از اين حرفهاست كه با نماز درست شود.
من خودم يكوقتي به يك جواني گفتم، راجع به نماز و جلسه و اينها... گفت: حاج آقا من را رها كن. من وضعم از اين حرفها گذشته است. حالا جواني بوده، شيطان گولش زده و دست به يك گناهاني هم زده بود. اين فكر ميكند حالا كه گناه كرده است، وقتي ميخواهد نماز بخواند ميگويد: ببين تو با آن كارهايت نميخواهد نماز بخواني. جان مادرت برو! اتفاقاً شيطان همين را ميخواهد كه با يك گناه بگويد: حالا كه اين كار را كردي، ديگر به درد نماز نميخوري. اتفاقاً قرآن يك آيه دارد، ميگويد: «إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئات» (هود/114) چون خراب كردي، حتماً مسجد برو. يك آقايي داشت ميرفت، به يك فقير پول داد. همراه آقا گفت: پول به اين فقير نده. گفت: چرا؟ گفت: اين ترياكي است. گفت: اِ... ترياكي است. برگشت يك خرده ديگر به او داد. گفت: پس خرجش سنگينتر است. اگر يك كسي دارد سكنجبين ميپزد ديد ترش است، نبايد بگويد: اوه اوه ترش است. ديگ را دور بيانداز. اگر سكنجبين ميپزي ترشياش بيشتر است، پس بايد شكرش را بيشتر كني. حالا كه خلافكار هستي، پس بايد مسجدت بيشتر شود. اگر دستت كثيف شده پس بايد رابطهات با آب بيشتر باشد. اين هم براي اين كه گاهي وقتها يك جوان دسته گلي آب ميدهد، يك خلافي ميكند، عرض كنم به حضور جنابعالي كه...حتي دزدي كرد، اگر مسجد برود كم كم آن مال مردم را هم به صاحبش ميدهد. اما اگر گفت: آقا تو با اين غلطي كه كردي ديگر نميخواهد مسجد بروي تو به درد مسجد نميخوري. بيخود جانماز آب نكش. يك خانمي يك خلافي كرده است.فكر ميكند حالا كه خلاف كرد ديگر كار از كار گذشته است. اين هم يك فكر غلط است.
5- يك عدهي ديگر كه نماز نميخوانند از آثار نماز بيخبر هستند. مثلاً ميگوييم: سلام كن، ميگويد: نميخواهم. ميگويند: ميداني اين چه كسي است؟ تو بچه بودي، بيمار شدي. اين پزشك تو را معالجه كرد. ما نصف شب رفتيم پزشك را از خواب بيدار كرديم. به خاطر تو بيدار شد. بلند شد خانه آمد. اين پزشك شب تا صبح نخوابيد براي اينكه تو را از مرگ نجات بدهد. اگر يك آدمي گردن كلفت به او بگوييم: اين چه كسي است ميگويد: سلام عليكم! اول زورش ميآمد، سلام كند. اما وقتي گفتيم ايشان چه كسي است، سلام ميكند. خيليها زورشان ميآيد نماز بخوانند نميدانند نماز چيست. وگرنه انسان حلال زاده و عاقل نميشود كمالي را بداند، نسبت به كمال لجبازي كند. بابا نماز ميدانيد چيست؟ يعني دستت را در دست يك قدرت غيبي بگذار. يك بچه را لاتها وقتي نگاهش ميكنند ميترسد. اما اگر دستش در دست پدرش باشد به لات ميگويد... (خنده حضار) زور پيدا ميكند. دستت را در دست يك قدرت بگذار. هزار و يك مشكل داري به خدا توكل كن. خدا رفيق خوبي است، اين رفيقهاي سيگاري، پاركي و بستني و سينمايي اينها رفيق خاراندني هستند. رفيق خاراندني چيست؟ دست آدم كه ميخارد در يك لحظه كه ميخارد حال ميآيد، بعد دو دقيقه نه اينجا چيزي است نه اينجا، از پارك كه بيرون رفتيد هيچي به هيچي. رفيق ابدي خداست. در شكم مادر ناظر بر تو بود. قبل از تولد، همسر بعد از ازدواج رفيق همسرش ميشود. خدا قبل از خلقت رفيق ما بوده است. پدر و مادر وقتي ما را در قبر گذاشتند، برادر و خواهر وقتي ما را در قبر گذاشتند، ديگر تمام ميشود. خدا از اول تا ابد، «يا نعم الرفيق» هستي تو از اوست. قدرت ما از اوست. هرچه هست از اوست. بالا ميپري، آبشار ميزني يا گل ميزني اين زوري كه در بدن توست از اوست. درس ميخواني حافظهات از اوست. يك خرده بيخبر هستنداز اسرار نماز. اين هم پنجمين مورد.
يك خاطره يادم آمد برايتان بگويم. نميدانم گفتهام يا نه. ديگر آخر چند هزار ساعت در تلويزيون و سي و دو سال هر شب جمعه ممكن است يك چيزي هم تكراري باشد. طوري نيست حالا اگر هم گفتم، به نظرم يك جايي گفتم. حالا يا در تلويزيون، يا در راديو يا يك جاي ديگر.
يك خانمي به من نامه نوشته بود كه تو حق حيات به گردن من داري. چون من كه ازدواج كردم. شوهر من معتاد بود. دو تا هم بچه، خانهي مستأجري، بيكاري، اعتياد، بچه، مستأجري، گفتم: زن جوان تا كي ميخواهي اين زندگي نكبت را اداره كني؟ خودكشي كن راحت شوي. اين فكر به سر من زد و هي وسوسه، وسوسه، وسوسه، يك روز تصميم گرفتم اين را تمام كنم. مادرشوهر من خانه بود. به يك بهانهاي او را بيرون كردم. بچهها هم كه راه افتاده بودند از خانه بيرون كردم. در را بستم. يك طناب آويزان كردم. رفتم خودم را خفه كنم، گفتم: ممكن است خرخر كنم. بروم تلويزيون را روشن كنم، كه اگر خرخر كردم صداي تلويزيون بر صداي من غالب باشد. ميگفت: تا تلويزيون را باز كردم. حالا اين بحثها را ما از قبل ميگيريم. اين بحثي كه امشب شما بينندهها ميبينيد در سال نود، اين سال 89 ضبط شده است. من مثل خانمها شدم. خانم خورشت اسفناج كه درست ميكنند، سبزياش را دو ماه پيش سرخ كرده است. حالا يك چيزي هم بگويم، بد نيست. من الآن اگر بميرم، تا 15 سال ديگر هم فيلم پخش نشده دارم، نترسيد! چطور ارز را ذخيره كنند. نفت را ذخيره كنند. ذخيرهي ارزي، ذخيرهي نفتي! خوب ذخيرهي حديثي هم داشته باشيم. چه اشكالي دارد؟ چطور در گريه ما حديث بخوانيم؟ روز عاشورا، شب بيست و يكم، چه اشكالي دارد در عيد هم حديث بخوانيم؟ لباس شيك پوشيديم، تخمه ميشكنيم، حرف حسابي هم بزنيم. هم تفريح ميكنيم، هم حديث ميخوانيم. به كسي گفتند: خربزه نخور، گفت: چرا؟ گفتند: سرما خوردي. گفت: من هم سرما ميخورم، هم خربزه ميخورم. (خنده حضار) حالا ما هم تخمه ميشكنيم و هم حرف حسابي ميزنيم. ما فكر ميكنيم عيد كه شد فقط بايد يك تمبك دست بگيريم، حاجي فيروزه، سالي يك روزه! خيلي خوب! نميشود خنديد و حرف حسابي زد!
بله، ميگفت: تلويزيون را باز كردم، صداي تلويزيون غالب شود بر خِرخِر من اگر خودم را خفه كردم. تا تلويزيون را باز كردم. تو گفتي: خانم ميخواهي خودكشي كني؟ من پاي تلويزيون برق مرا گرفت. البته اينكه ميگويند: تو هيچكارهاي همين است. والله، بالله، تالله، من يك ميليونيم سهم ندارم. منتهي اين حرف را خدا كي بر زبان من انداخته و چطوري خدا هدايت كرده كه اين حرف چه لحظهاي به گوش چه كسي برسد؟ شما فكر ميكني خودشكي كني راحت ميشوي؟ كسي كه خودكشي كند اول جهنمش است. تو ميداني وضع جهنم چيست. «نَزَّاعَةً لِّلشَّوَى، تَدْعُواْ مَنْ أَدْبَرَ وَ تَوَلىَ» (معارج/16 و17) جرقههاي جهنم، جرقههاي آتشش مثل يك كاخ است. جرقههايش اندازهي يك كوه است. چه ميگويي كه راحت ميشوم. «إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً» (شرح/6) مي گفت: تا تلويزيون را باز كردم كه صداي تلويزيون غالب شود بر خِرخِر من تو اينها را گفتي، ميگفت: يك مرتبه وا رفتم. گفتم: استغفر الله و اتوب اليه! خدايا مرا ببخش. نيت بدي كردم. طناب را باز كردم و رفتم بچهها را از كوچه آوردم. بعد هم شوهرم از اعتياد نجات پيدا كرد و كار پيدا كرد و خانه خريديم. اصلاً زندگي ما زير و رو شد.
مثلاً گاهي وقتها ميگويد كه: من خودم شنيدم كه يك دختر گفت: حالا كه من زشت هستم، خواستگار براي من نميآيد پس من هم نماز نميخوانم. به او گفتيم: خانم دختر زشت! اولاً اينكه زشت نيستي. دوم اينكه حالا اگر نماز نخواني شوهر گير تو ميآيد؟ چه فكري ميكني كه حالا كه فقير هستم، حالا كه اين مشكل را دارم. حالا كه من كنكور رد شدم. ببينم چه كسي گفت كه هركس در كنكور رد شود بدبخت است؟ هركس برود قطعاً خوشبخت است و هركس نرود قطعاً بدبخت است. ما داريم هزاران، دهها هزار كنكور رفته داريم و مدركدار، كه مشكلاتي دارند، و دهها هزار آدم هم داريم كنكور نرفته و مشكلي هم ندارد. دانشگاه ارزش است. حوزه ارزش است. بعضيها فكر ميكنند كه آنهايي كه يك مشكلي دارند به خاطر آن مشكل يك خرده سر سنگين هستند با خدا، بايد گفت: خانم، آقا تو كه مشكل داري، نبايد كمالاتت را نگاه كني؟ اَه... سحر بيدار نشديم دوباره بايد گرسنه روزه بگيريم. بيا! تو كه ميگويي: اَه... دو شب سحر بيدار نشدي. 28 شب سحر بيدار شدي. يك چيزي يادت رفت، اَه... چرا ميگويي اَه... ميليونها بار چيز يادت نرفته، يك پنج بار هم يادت ميرود. اَه... خدا براي چه اين زنبور را آفريد؟ ما را گزيد و نگذاشت بخوابيم. آقاجان! هزاران شب بدون زنبور خوابيدي، حالا يك شب... خوب اينها بايد باشد كه آدم بفهمد.
ما هيچوقت براي نعمت همسايهي سالم الحمدلله نگفتيم. فوقش نعمتهاي خودمان را... يك نفر ميگفت: شب رفتيم بخوابيم، صداي دوم... دوم... دوم... ميآمد. گفتيم: ميخ ميكوبند. نيم ساعت، يك ساعت، خسته شديم. بلند شويم نصف شب در خانه همسايه را بزنيم، بابا اين وقت شب چه شده؟ ميگفت: زجر كشيديم تا صبح نخوابيديم. صبح زن همسايه آمد گفت: آقا ديشب نخوابيدي؟ گفتم: بله چه ميكرديد؟ گفت: شوهرم يك درد سري پيدا كرده بود، هر رقم قرصي خورد خوب نميشد، به ديوار لگد ميزد. گفتيم: عجب! ما شبها كه ميخوابيم بگوييم: الحمدلله همسايهي خانهمان دردسر ندارد. الحمدلله همسايهي خانهي ما به ديوار لگد نميزند.
نميدانم اين را گفتم يا نه؟ يكوقت كلاغي ميپريد يك چيزي از شكم كلاغ در سر و صورت يك نفر ريخت. تا رفت بگويد: اَه... گفت: بَه! گفتيم: چرا ميگويي به؟ گفت: حالا اگر گاوها ميپريدند ما چه خاكي بر سرمان ميكرديم؟ (خنده حضار) اگر شما ماشينت به نرده خورد نگو: اَه... پياده شو ببين كنار نرده دره بود، بايد بگويي: به! اگر اين نرده نبود من در دره افتاده بودم. قرآن ميگويد: نعمتها را چپه كن تا بداني. «إِنْ أَصْبَحَ ماؤُكُمْ غَوْراً» اگر صبح بلند شدي هرچه كندي به آب نرسيدي، «فَمَنْ يَأْتيكُمْ بِماءٍ مَعينٍ» (ملك/30) چه ميكردي؟ اگر آب را تلخ ميكرديم چه ميكردي؟ «لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ أُجاجا» (واقعه/70) اگر بخواهيم آب را تلخ ميكنيم. اگر درختها را خشك نگه ميداشتيم ديگر سبز نميشد چه خاكي بر سرمان ميكرديم.
7- بعضيها ميگويند كه: خيليها نماز نميخوانند ما هم جزء آنها. اوه... اينقدر تارك الصلاة هست ما هم يكي. به يك كسي گفتند: آقا نمازت غلط است. گفت: برو دنبال كارت! اينقدر خدا تارك الصلاة دارد كه الآن فرشتهها سر همين نماز غلط من دعوا ميكنند. او ميگويد: به من بده ببرم بالا، او ميگويد: به من بده. گاهي هم يك چنين فكري ميكنند. ميگويند: خدا خيلي تارك الصلاة دارد. كاهل دارد. ما هم يكي! اين فكر هم غلط است. اگر يك كشتي صد نفره نقص فني پيدا كرد و در دريا غرق شد نود و هشت نفر شنا بلد نبودند و غرق شدند، اين دو تا بگويند: داداش ببين. ما صد نفر سوار كشتي بوديم. نود و هشت نفر غرق شدند. بيا ما دو نفر هم غرق شويم! اين چقدر حرف غلطي است. حالا كه همه دروغ ميگويند. بيا ما دو تا هم دروغ بگوييم. حالا كه همه گواهينامه ندارند، سوار ماشين شوند، بيا ما دو نفر هم بدون گواهينامه پشت فرمان بنشينيم. حرف غلط است.
فاصلهي بين كفر و ايمان نماز است. مثل اينكه اگر به توپ فوتبال يك سوزن بزني، بگويي: حالا يك سوزن كه صد تا سوزن نميشود. بله يك سوزن صد تا سوزن نميشود. اما همين سوزن ميداني چه كرد؟ باد توپ را خالي كرد، بازي به هم خورد. اگر كسي آب دهان در صورت كسي پرت كرد، گفت: حالا يك تف كه يك دريا نميشود. (خنده حضار) بله يك تف يك دريا نميشود. اما به خاطر اين تفي كه انداختي تا آخر ديگر ايشان با تو رفيق نميشود. اين حرفها چيست كه يك شب هزار شب نميشود. يك آن هم نبايد نماز قطع شود.
9- گاهي ميگويد: احكام نماز را بلد نيستم. نماز بلد نيستم. خوب نماز بلد نيستي برو ياد بگير. مگر در خانهي شما درخت قند است. خوب قند هم نداريم ميروي بيرون. نان هم نداري، ميروي بيرون. دكتر ميروي. مگر در خانهات آب جوشيد. بالاخره رفتي سازمان آب تا آب آوردي. رفتي سازمان برق تا برق آوردي. چطور باقي چيزها را دنبالش ميروي، خوب نماز را هم بلد نيستي، دنبالش برو. يعني چه نماز بلد نيستم؟
10- بعضيها ميگويند: ببين! والدين ما نميخوانند. قرآن گفته: دو جاي قرآن، خوب گوش بدهيد من به عنوان يك معلم قرآن ميگويم. دو جاي قرآن به دخترها و پسرها گفته: گوش به حرف پدر و مادر ندهيد. چهار بار گفته: «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» دو بار هم گفته: «وَ لا تُطِع» اطاعت نكن. آنجايي كه «إِنْ جاهَداكَ لِتُشْرِكَ» (عنكبوت/8) يك آيه داريم. «وَ إِنْ جاهَداكَ عَلى أَنْ تُشْرِك» (لقمان/15) يك آيه داريم. اگر پدر و مادر تلاش كردند تو را از مرز خدا بيرون كنند، اينجا اطاعت نكن.
در قاهره كسي، شتري اجاره كرد به عباسيه چند كيلومتري برود. قديم! صاحب شتر پولي گرفت، مسافر را سوار كرد. داشت افسار را به سمت عباسيه ميبرد. اين صاحب شتر هي به اين مسافر متلك ميگفت. اي فلان، اي فلان! دائم فحش ميداد. اين هم كه سوار شتر بود، فحشها را ميشنيد، هيچ نميگفت. يك نفر در راه صحنه را ديد و گفت: آقا! گفت: بله. گفت: سوار شتر شدي، ميداني اين صاحب شتري كه افسار را ميكشد به تو چه ميگويد؟ گفت: بله! گفت: به تو چه ميگويد؟ گفت: مرا فحش ميدهد. گفت: خوب فحشت ميدهد، بگو: ننهات است، بابايت است، جد و آبادت است! بپر پايين، مشرق، مغرب، شمال، جنوب، آخر اينكه نشد كه... مگر بشكهاي، مگر بوقي! حساسيت نشان بده. گفت: ببخشيد جاده كجاست؟ گفت: جادهي عباسيه! گفت: اگر من را به عباسيه ميرساند، بگذار هرچه ميخواهد بگويد، بگويد. اگر نماز تو را به خدا ميرساند، بگذار هركس هرچه ميخواهد بگويد، بگويد. مقوا با بارون آب ميشود. اما حديث داريم «المؤمن كالجبل» جبل يعني چه؟ مؤمن كوه است. بعضي ميگويند: از كوه محكمتر است. چون بعضي كوهها ريزش دارد. مؤمن هيچوقت ريزش ندارد. قرآن هم در سورهي «وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفينَ» (مطففين/1) ميگويد كه: چهار تا متلك را ميشنويد. چهار متلك... پشت هم آمده. چهار متلك در سوره مطففين.
ميگويد: «إِنَّ الَّذينَ أَجْرَمُوا»، «اَجرَم» يعني مجرم. «كانُوا مِنَ الَّذينَ آمَنُوا يَضْحَكُونَ» (مطففين/29) اَجرموها به آمنوها ميخندند. مجرمين ميخندند. «وَ إِذَا مَرُّواْ بهِِمْ» وقتي ميآيند از كنارشان مرور كنند، «يَتَغَامَزُونَ» (مطففين/30) غمزه ميآيند، چشمك ميزنند. «وَ إِذَا انقَلَبُواْ إِلىَ أَهْلِهِمُ» وقتي برميگردند، «انقَلَبُواْ» برميگردند. «إِلىَ أَهْلِهِمُ» وقتي نزد تيپ خودشان برميگردند، «انقَلَبُواْ فَكِهِينَ» (مطففين/31) فكاهي ميگويند، جك ميگويند. اس ام اس ميفرستند. «وَ إِذَا رَأَوْهُمْ» از آن دور كه شما را ميبينند، «قَالُواْ إِنَّ هَؤُلَاءِ لَضَالُّونَ» (مطففين/32) اينها ضال هستند، منحرف هستند. اجرموها به آمنوها «يَضْحَكُونَ» يعني چه؟ اجرموها به آمنوها «يَتَغَامَزُونَ»، اجرموها به آمنوها «فَكِهِينَ»، فكاهي ميگويند. جُك ميگويند. اجرموها به آمنوها «لَضَالُّونَ» نسبت ضلالت و گمراهي ميدهند. خوب چهار تا متلك بشنويم كه چه؟ ميگويد: نترس! «فَالْيَوْمَ» يك روزي ميآيد، به نام روز قيامت. خوب چه ميشود؟ «الَّذِينَ ءَامَنُواْ» آنهايي كه مؤمن هستند، «مِنَ الْكُفَّارِ يَضْحَكُونَ» (مطففين/34) تو اينجا كنار خيابان به من بخند، من هم آنجا به تو خواهم خنديد.
يك كسي يك آبكش برداشت، آبكش سوراخ سوراخ است. جلوي چشمهايش گرفت. به رفيقش گفت كه: تو چطوري مرا ميبيني؟ گفت: همينطور كه تو مرا ميبيني. تو مرا سوراخ سوراخ ميبيني، من هم تو را سوراخ سوراخ ميبينم. ميگويد: مسخره ميكنند. مسخره كنند! مگر پيغمبرها را مسخره نكردند؟ ميدانيد به پيغمبر چه ميگفتند؟
ساحر: جادوگر. مجنون: ديوانهي جن زده. شاعر: شاعر، كاهن: پيشگو. كذاب: دروغگو. «يُعَلِّمُهُ بَشَر» (نحل/103) يك آدمي يادش داده، حرفها از خودش نيست. «وَ أَعانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ آخَرُون» (فرقان/4) يك تيمي پشت پرده به او كمك ميكنند. ولي پيغمبر روي پايش ايستاد. اينطور نيست كه ما را مسخره كنند.
13- يكي هم ميگويند كه: فضاي مناسب نداريم. گاهي هم نماز نميخوانند چون نمازخانه خوب نيست. مسجد نيست، تميز نيست. آب داغ نيست. آن فضا را بايد دولت و ملت جمع شوند، حل كنند.
14- يكي هم ميگويند: خدا چه نيازي به نماز ما دارد؟ نماز نشانهي اين است كه من لايق هستم... ببينيد يك كسي كه نعمتش دادي، اگر ديد شما محلش نگذاشتي، ميگويد چه؟ ميگويد: اين نعمتهايي كه به او دادم، اين لياقتش را نداشت. نماز نشانهي لياقت تو است. نه نشانهي نياز خدا. وقتي نماز خواندي يعني خدايا من لايق بودم، فهميدم به من نعمت دادي. فهميدم تو چه عزيز و بزرگي هستي. لياقت خودت را نشان بده. خدا به نماز ما نياز ندارد. اما تو بايد لياقت خودت را نشان بدهي.
آيا نميشود آنطور كه خودمان ميخواهيم تشكر كنيم؟ نه! تمام خلبانهاي دنيا، اين را بارها گفتم. هركجا ميخواهند با هر كشوري ميخواهند صحبت كنند بايد به زبان انگليسي باشد. نماز هم بايد به زبان عربي باشد. خدا خواسته و يك طرح روشنفكرانهاي است در اسلام است كه از 1400 سال پيش فرمود: امت اسلامي بايد در چند كلمه با هم مشترك باشند.
بايد قلبت پاك باشد، نيت تو خالص باشد، لباست پاك باشد، آبي كه وضو ميگيري، حلال باشد، زمينش حلال باشد، مكانش حلال باشد، فضايش حلال باشد. مواظب باشيد هر كجا هستيد، مقيم نماز باشيد. سر پست هستيد، در بهداري هستيد، در بازار هستيد، شما نميداني يك بازاري حتي اگر مسجد نرود، يك گوني، مقوا، روزنامه بياندازد و بگويد: الله اكبر! در همان مغازهي خودش نماز بخواند، هركس ميآيد برود، چه تبليغي از نماز است، نماز را بايد علني خواند... چطور فُكلي فكلش را نشان ميدهد؟! حالا نمازخوان هم نمازش را نشان دهد. فكلي فكلش را در خيابان ميبرد. نمازخانه را پشت پايه، انگار ميخواهد ترياك بكشد. ما بايد نمازمان را علني بخوانيم و افتخار كنيم.
خدايا ما را مقيم واقعي نماز قرار بده.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
2) نيكوكاران
3) مؤمنان نيكوكار
2) كارهاي بد، نيكيها را ميپوشاند.
3) نيكان، بدي نميكنند.
2) نماز و عبادت
3) استغفار و توبه
2) پيروي نكردن از والدين منحرف
3) هر دو مورد
2) تحقير و تمسخر مؤمنان
3) دوزخي شدن مجرمان
لینک شرکت در مسابقه : www.gharaati.ir/quiz/index.php
منبع:پایگاه اطلاعات قرآنی و مذهبی
/ع
تاريخ پخش: 08/02/90
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
از چيزهايي كه خيلي از من ميپرسند، خيلي خيلي خيلي و خيليها به آن گرفتار هستند اين است كه اگر كسي در خانهي ما، در خوابگاه ما، در دانشگاه ما، يا كلاس ما نماز ميخواند ولي نماز براي او سنگين است، اگر نماز سنگين است چه كنيم؟ يا بعضيها ممكن است مثلاً كاهل يا تارك شوند، اين موانع نماز چيست؟ بحث امروز ما موانع است. من تقاضا ميكنم پاي تلويزيون تمام معلمين، مربيان ديني، طلبههاي خواهر و برادر و اساتيد دانشگاه اين بحث را گوش بدهند و تكميل كنند. نميخواهم بگويم من باسوادتر از آنها هستم، بلكه يك بستر خوبي است و اين را تكميلش كنيم، و حتي ميتواند پاياننامهي يك فوق ليسانس و يك دكترا هم باشد. موانع نماز، بحث قشنگي است.
همسر ميآيد ميگويد كه شوهر من نماز برايش سنگين است. ميگوييم: نماز بخوان. ميگويد: باشد بعد. آخر وقت ميخواند. يا وقتي نماز ميخواند ميگويد: ما كه نمازمان را خوانديم راحت شديم. انگار گير كرده بود. برايش سنگين است. موانع نماز!
1- كارهاي نيك، جاي نماز را نميگيرد
شما بهترين نامهها را بنويس با بهترين خط و پاكت و كاغذ، رويش هم يك چك صد هزار تومان بچسبان، مخابرات اين نامه را به مقصد نميرساند. ولي يك تمبر دو سه توماني ممكن است به مقصد برسد. گاهي يك تمبر پاكت را رد ميكند. گاهي يك چك صد هزار توماني پاكت را رد نميكند. با مثال حرف ميزنم كه... دست ميبرد. ميگويم يك باند، پارچه بياور من اين را ببندم. يك چسب بياور. يك چسب! بگويد: آقا من اين چسب را نميآورم. اما پتو برايت ميآورم. من هيچوقت از شما تشكر نميكنم. اينكه من ميخواهم اين است كه دست من بريده، چسب ميخواهم. پتو نميخواهم. هيچ چيز كار نماز را نميكند.
2- دل پاك، همراه عمل صالح
تازه نگفته «عملوا الصالح» گفته: «وَ عَمِلُوا الصَّالِحات» يعني همهي كارها بايد درست باشد. اگر شما دست راستت تميز بود، دست چپت كثيف بود نميگويند: آدم تميزي هستي. اگر شانه ميكني، بايد به همهي سر و صورت شانه بزني.
3- ميگويد: وضع من خرابتر از اين حرفهاست كه با نماز درست شود.
من خودم يكوقتي به يك جواني گفتم، راجع به نماز و جلسه و اينها... گفت: حاج آقا من را رها كن. من وضعم از اين حرفها گذشته است. حالا جواني بوده، شيطان گولش زده و دست به يك گناهاني هم زده بود. اين فكر ميكند حالا كه گناه كرده است، وقتي ميخواهد نماز بخواند ميگويد: ببين تو با آن كارهايت نميخواهد نماز بخواني. جان مادرت برو! اتفاقاً شيطان همين را ميخواهد كه با يك گناه بگويد: حالا كه اين كار را كردي، ديگر به درد نماز نميخوري. اتفاقاً قرآن يك آيه دارد، ميگويد: «إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئات» (هود/114) چون خراب كردي، حتماً مسجد برو. يك آقايي داشت ميرفت، به يك فقير پول داد. همراه آقا گفت: پول به اين فقير نده. گفت: چرا؟ گفت: اين ترياكي است. گفت: اِ... ترياكي است. برگشت يك خرده ديگر به او داد. گفت: پس خرجش سنگينتر است. اگر يك كسي دارد سكنجبين ميپزد ديد ترش است، نبايد بگويد: اوه اوه ترش است. ديگ را دور بيانداز. اگر سكنجبين ميپزي ترشياش بيشتر است، پس بايد شكرش را بيشتر كني. حالا كه خلافكار هستي، پس بايد مسجدت بيشتر شود. اگر دستت كثيف شده پس بايد رابطهات با آب بيشتر باشد. اين هم براي اين كه گاهي وقتها يك جوان دسته گلي آب ميدهد، يك خلافي ميكند، عرض كنم به حضور جنابعالي كه...حتي دزدي كرد، اگر مسجد برود كم كم آن مال مردم را هم به صاحبش ميدهد. اما اگر گفت: آقا تو با اين غلطي كه كردي ديگر نميخواهد مسجد بروي تو به درد مسجد نميخوري. بيخود جانماز آب نكش. يك خانمي يك خلافي كرده است.فكر ميكند حالا كه خلاف كرد ديگر كار از كار گذشته است. اين هم يك فكر غلط است.
3- نماز، براي غني و فقير
5- يك عدهي ديگر كه نماز نميخوانند از آثار نماز بيخبر هستند. مثلاً ميگوييم: سلام كن، ميگويد: نميخواهم. ميگويند: ميداني اين چه كسي است؟ تو بچه بودي، بيمار شدي. اين پزشك تو را معالجه كرد. ما نصف شب رفتيم پزشك را از خواب بيدار كرديم. به خاطر تو بيدار شد. بلند شد خانه آمد. اين پزشك شب تا صبح نخوابيد براي اينكه تو را از مرگ نجات بدهد. اگر يك آدمي گردن كلفت به او بگوييم: اين چه كسي است ميگويد: سلام عليكم! اول زورش ميآمد، سلام كند. اما وقتي گفتيم ايشان چه كسي است، سلام ميكند. خيليها زورشان ميآيد نماز بخوانند نميدانند نماز چيست. وگرنه انسان حلال زاده و عاقل نميشود كمالي را بداند، نسبت به كمال لجبازي كند. بابا نماز ميدانيد چيست؟ يعني دستت را در دست يك قدرت غيبي بگذار. يك بچه را لاتها وقتي نگاهش ميكنند ميترسد. اما اگر دستش در دست پدرش باشد به لات ميگويد... (خنده حضار) زور پيدا ميكند. دستت را در دست يك قدرت بگذار. هزار و يك مشكل داري به خدا توكل كن. خدا رفيق خوبي است، اين رفيقهاي سيگاري، پاركي و بستني و سينمايي اينها رفيق خاراندني هستند. رفيق خاراندني چيست؟ دست آدم كه ميخارد در يك لحظه كه ميخارد حال ميآيد، بعد دو دقيقه نه اينجا چيزي است نه اينجا، از پارك كه بيرون رفتيد هيچي به هيچي. رفيق ابدي خداست. در شكم مادر ناظر بر تو بود. قبل از تولد، همسر بعد از ازدواج رفيق همسرش ميشود. خدا قبل از خلقت رفيق ما بوده است. پدر و مادر وقتي ما را در قبر گذاشتند، برادر و خواهر وقتي ما را در قبر گذاشتند، ديگر تمام ميشود. خدا از اول تا ابد، «يا نعم الرفيق» هستي تو از اوست. قدرت ما از اوست. هرچه هست از اوست. بالا ميپري، آبشار ميزني يا گل ميزني اين زوري كه در بدن توست از اوست. درس ميخواني حافظهات از اوست. يك خرده بيخبر هستنداز اسرار نماز. اين هم پنجمين مورد.
4- ترك نماز، به خاطر مشكلات
يك خاطره يادم آمد برايتان بگويم. نميدانم گفتهام يا نه. ديگر آخر چند هزار ساعت در تلويزيون و سي و دو سال هر شب جمعه ممكن است يك چيزي هم تكراري باشد. طوري نيست حالا اگر هم گفتم، به نظرم يك جايي گفتم. حالا يا در تلويزيون، يا در راديو يا يك جاي ديگر.
يك خانمي به من نامه نوشته بود كه تو حق حيات به گردن من داري. چون من كه ازدواج كردم. شوهر من معتاد بود. دو تا هم بچه، خانهي مستأجري، بيكاري، اعتياد، بچه، مستأجري، گفتم: زن جوان تا كي ميخواهي اين زندگي نكبت را اداره كني؟ خودكشي كن راحت شوي. اين فكر به سر من زد و هي وسوسه، وسوسه، وسوسه، يك روز تصميم گرفتم اين را تمام كنم. مادرشوهر من خانه بود. به يك بهانهاي او را بيرون كردم. بچهها هم كه راه افتاده بودند از خانه بيرون كردم. در را بستم. يك طناب آويزان كردم. رفتم خودم را خفه كنم، گفتم: ممكن است خرخر كنم. بروم تلويزيون را روشن كنم، كه اگر خرخر كردم صداي تلويزيون بر صداي من غالب باشد. ميگفت: تا تلويزيون را باز كردم. حالا اين بحثها را ما از قبل ميگيريم. اين بحثي كه امشب شما بينندهها ميبينيد در سال نود، اين سال 89 ضبط شده است. من مثل خانمها شدم. خانم خورشت اسفناج كه درست ميكنند، سبزياش را دو ماه پيش سرخ كرده است. حالا يك چيزي هم بگويم، بد نيست. من الآن اگر بميرم، تا 15 سال ديگر هم فيلم پخش نشده دارم، نترسيد! چطور ارز را ذخيره كنند. نفت را ذخيره كنند. ذخيرهي ارزي، ذخيرهي نفتي! خوب ذخيرهي حديثي هم داشته باشيم. چه اشكالي دارد؟ چطور در گريه ما حديث بخوانيم؟ روز عاشورا، شب بيست و يكم، چه اشكالي دارد در عيد هم حديث بخوانيم؟ لباس شيك پوشيديم، تخمه ميشكنيم، حرف حسابي هم بزنيم. هم تفريح ميكنيم، هم حديث ميخوانيم. به كسي گفتند: خربزه نخور، گفت: چرا؟ گفتند: سرما خوردي. گفت: من هم سرما ميخورم، هم خربزه ميخورم. (خنده حضار) حالا ما هم تخمه ميشكنيم و هم حرف حسابي ميزنيم. ما فكر ميكنيم عيد كه شد فقط بايد يك تمبك دست بگيريم، حاجي فيروزه، سالي يك روزه! خيلي خوب! نميشود خنديد و حرف حسابي زد!
بله، ميگفت: تلويزيون را باز كردم، صداي تلويزيون غالب شود بر خِرخِر من اگر خودم را خفه كردم. تا تلويزيون را باز كردم. تو گفتي: خانم ميخواهي خودكشي كني؟ من پاي تلويزيون برق مرا گرفت. البته اينكه ميگويند: تو هيچكارهاي همين است. والله، بالله، تالله، من يك ميليونيم سهم ندارم. منتهي اين حرف را خدا كي بر زبان من انداخته و چطوري خدا هدايت كرده كه اين حرف چه لحظهاي به گوش چه كسي برسد؟ شما فكر ميكني خودشكي كني راحت ميشوي؟ كسي كه خودكشي كند اول جهنمش است. تو ميداني وضع جهنم چيست. «نَزَّاعَةً لِّلشَّوَى، تَدْعُواْ مَنْ أَدْبَرَ وَ تَوَلىَ» (معارج/16 و17) جرقههاي جهنم، جرقههاي آتشش مثل يك كاخ است. جرقههايش اندازهي يك كوه است. چه ميگويي كه راحت ميشوم. «إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً» (شرح/6) مي گفت: تا تلويزيون را باز كردم كه صداي تلويزيون غالب شود بر خِرخِر من تو اينها را گفتي، ميگفت: يك مرتبه وا رفتم. گفتم: استغفر الله و اتوب اليه! خدايا مرا ببخش. نيت بدي كردم. طناب را باز كردم و رفتم بچهها را از كوچه آوردم. بعد هم شوهرم از اعتياد نجات پيدا كرد و كار پيدا كرد و خانه خريديم. اصلاً زندگي ما زير و رو شد.
مثلاً گاهي وقتها ميگويد كه: من خودم شنيدم كه يك دختر گفت: حالا كه من زشت هستم، خواستگار براي من نميآيد پس من هم نماز نميخوانم. به او گفتيم: خانم دختر زشت! اولاً اينكه زشت نيستي. دوم اينكه حالا اگر نماز نخواني شوهر گير تو ميآيد؟ چه فكري ميكني كه حالا كه فقير هستم، حالا كه اين مشكل را دارم. حالا كه من كنكور رد شدم. ببينم چه كسي گفت كه هركس در كنكور رد شود بدبخت است؟ هركس برود قطعاً خوشبخت است و هركس نرود قطعاً بدبخت است. ما داريم هزاران، دهها هزار كنكور رفته داريم و مدركدار، كه مشكلاتي دارند، و دهها هزار آدم هم داريم كنكور نرفته و مشكلي هم ندارد. دانشگاه ارزش است. حوزه ارزش است. بعضيها فكر ميكنند كه آنهايي كه يك مشكلي دارند به خاطر آن مشكل يك خرده سر سنگين هستند با خدا، بايد گفت: خانم، آقا تو كه مشكل داري، نبايد كمالاتت را نگاه كني؟ اَه... سحر بيدار نشديم دوباره بايد گرسنه روزه بگيريم. بيا! تو كه ميگويي: اَه... دو شب سحر بيدار نشدي. 28 شب سحر بيدار شدي. يك چيزي يادت رفت، اَه... چرا ميگويي اَه... ميليونها بار چيز يادت نرفته، يك پنج بار هم يادت ميرود. اَه... خدا براي چه اين زنبور را آفريد؟ ما را گزيد و نگذاشت بخوابيم. آقاجان! هزاران شب بدون زنبور خوابيدي، حالا يك شب... خوب اينها بايد باشد كه آدم بفهمد.
ما هيچوقت براي نعمت همسايهي سالم الحمدلله نگفتيم. فوقش نعمتهاي خودمان را... يك نفر ميگفت: شب رفتيم بخوابيم، صداي دوم... دوم... دوم... ميآمد. گفتيم: ميخ ميكوبند. نيم ساعت، يك ساعت، خسته شديم. بلند شويم نصف شب در خانه همسايه را بزنيم، بابا اين وقت شب چه شده؟ ميگفت: زجر كشيديم تا صبح نخوابيديم. صبح زن همسايه آمد گفت: آقا ديشب نخوابيدي؟ گفتم: بله چه ميكرديد؟ گفت: شوهرم يك درد سري پيدا كرده بود، هر رقم قرصي خورد خوب نميشد، به ديوار لگد ميزد. گفتيم: عجب! ما شبها كه ميخوابيم بگوييم: الحمدلله همسايهي خانهمان دردسر ندارد. الحمدلله همسايهي خانهي ما به ديوار لگد نميزند.
نميدانم اين را گفتم يا نه؟ يكوقت كلاغي ميپريد يك چيزي از شكم كلاغ در سر و صورت يك نفر ريخت. تا رفت بگويد: اَه... گفت: بَه! گفتيم: چرا ميگويي به؟ گفت: حالا اگر گاوها ميپريدند ما چه خاكي بر سرمان ميكرديم؟ (خنده حضار) اگر شما ماشينت به نرده خورد نگو: اَه... پياده شو ببين كنار نرده دره بود، بايد بگويي: به! اگر اين نرده نبود من در دره افتاده بودم. قرآن ميگويد: نعمتها را چپه كن تا بداني. «إِنْ أَصْبَحَ ماؤُكُمْ غَوْراً» اگر صبح بلند شدي هرچه كندي به آب نرسيدي، «فَمَنْ يَأْتيكُمْ بِماءٍ مَعينٍ» (ملك/30) چه ميكردي؟ اگر آب را تلخ ميكرديم چه ميكردي؟ «لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ أُجاجا» (واقعه/70) اگر بخواهيم آب را تلخ ميكنيم. اگر درختها را خشك نگه ميداشتيم ديگر سبز نميشد چه خاكي بر سرمان ميكرديم.
5- توجه به نعمتها، نه كمبودها
7- بعضيها ميگويند كه: خيليها نماز نميخوانند ما هم جزء آنها. اوه... اينقدر تارك الصلاة هست ما هم يكي. به يك كسي گفتند: آقا نمازت غلط است. گفت: برو دنبال كارت! اينقدر خدا تارك الصلاة دارد كه الآن فرشتهها سر همين نماز غلط من دعوا ميكنند. او ميگويد: به من بده ببرم بالا، او ميگويد: به من بده. گاهي هم يك چنين فكري ميكنند. ميگويند: خدا خيلي تارك الصلاة دارد. كاهل دارد. ما هم يكي! اين فكر هم غلط است. اگر يك كشتي صد نفره نقص فني پيدا كرد و در دريا غرق شد نود و هشت نفر شنا بلد نبودند و غرق شدند، اين دو تا بگويند: داداش ببين. ما صد نفر سوار كشتي بوديم. نود و هشت نفر غرق شدند. بيا ما دو نفر هم غرق شويم! اين چقدر حرف غلطي است. حالا كه همه دروغ ميگويند. بيا ما دو تا هم دروغ بگوييم. حالا كه همه گواهينامه ندارند، سوار ماشين شوند، بيا ما دو نفر هم بدون گواهينامه پشت فرمان بنشينيم. حرف غلط است.
6- آغاز زندگي با نماز و ياد خدا
فاصلهي بين كفر و ايمان نماز است. مثل اينكه اگر به توپ فوتبال يك سوزن بزني، بگويي: حالا يك سوزن كه صد تا سوزن نميشود. بله يك سوزن صد تا سوزن نميشود. اما همين سوزن ميداني چه كرد؟ باد توپ را خالي كرد، بازي به هم خورد. اگر كسي آب دهان در صورت كسي پرت كرد، گفت: حالا يك تف كه يك دريا نميشود. (خنده حضار) بله يك تف يك دريا نميشود. اما به خاطر اين تفي كه انداختي تا آخر ديگر ايشان با تو رفيق نميشود. اين حرفها چيست كه يك شب هزار شب نميشود. يك آن هم نبايد نماز قطع شود.
9- گاهي ميگويد: احكام نماز را بلد نيستم. نماز بلد نيستم. خوب نماز بلد نيستي برو ياد بگير. مگر در خانهي شما درخت قند است. خوب قند هم نداريم ميروي بيرون. نان هم نداري، ميروي بيرون. دكتر ميروي. مگر در خانهات آب جوشيد. بالاخره رفتي سازمان آب تا آب آوردي. رفتي سازمان برق تا برق آوردي. چطور باقي چيزها را دنبالش ميروي، خوب نماز را هم بلد نيستي، دنبالش برو. يعني چه نماز بلد نيستم؟
10- بعضيها ميگويند: ببين! والدين ما نميخوانند. قرآن گفته: دو جاي قرآن، خوب گوش بدهيد من به عنوان يك معلم قرآن ميگويم. دو جاي قرآن به دخترها و پسرها گفته: گوش به حرف پدر و مادر ندهيد. چهار بار گفته: «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» دو بار هم گفته: «وَ لا تُطِع» اطاعت نكن. آنجايي كه «إِنْ جاهَداكَ لِتُشْرِكَ» (عنكبوت/8) يك آيه داريم. «وَ إِنْ جاهَداكَ عَلى أَنْ تُشْرِك» (لقمان/15) يك آيه داريم. اگر پدر و مادر تلاش كردند تو را از مرز خدا بيرون كنند، اينجا اطاعت نكن.
7- مقاومت در برابر تحقير و تمسخر ديگران
در قاهره كسي، شتري اجاره كرد به عباسيه چند كيلومتري برود. قديم! صاحب شتر پولي گرفت، مسافر را سوار كرد. داشت افسار را به سمت عباسيه ميبرد. اين صاحب شتر هي به اين مسافر متلك ميگفت. اي فلان، اي فلان! دائم فحش ميداد. اين هم كه سوار شتر بود، فحشها را ميشنيد، هيچ نميگفت. يك نفر در راه صحنه را ديد و گفت: آقا! گفت: بله. گفت: سوار شتر شدي، ميداني اين صاحب شتري كه افسار را ميكشد به تو چه ميگويد؟ گفت: بله! گفت: به تو چه ميگويد؟ گفت: مرا فحش ميدهد. گفت: خوب فحشت ميدهد، بگو: ننهات است، بابايت است، جد و آبادت است! بپر پايين، مشرق، مغرب، شمال، جنوب، آخر اينكه نشد كه... مگر بشكهاي، مگر بوقي! حساسيت نشان بده. گفت: ببخشيد جاده كجاست؟ گفت: جادهي عباسيه! گفت: اگر من را به عباسيه ميرساند، بگذار هرچه ميخواهد بگويد، بگويد. اگر نماز تو را به خدا ميرساند، بگذار هركس هرچه ميخواهد بگويد، بگويد. مقوا با بارون آب ميشود. اما حديث داريم «المؤمن كالجبل» جبل يعني چه؟ مؤمن كوه است. بعضي ميگويند: از كوه محكمتر است. چون بعضي كوهها ريزش دارد. مؤمن هيچوقت ريزش ندارد. قرآن هم در سورهي «وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفينَ» (مطففين/1) ميگويد كه: چهار تا متلك را ميشنويد. چهار متلك... پشت هم آمده. چهار متلك در سوره مطففين.
ميگويد: «إِنَّ الَّذينَ أَجْرَمُوا»، «اَجرَم» يعني مجرم. «كانُوا مِنَ الَّذينَ آمَنُوا يَضْحَكُونَ» (مطففين/29) اَجرموها به آمنوها ميخندند. مجرمين ميخندند. «وَ إِذَا مَرُّواْ بهِِمْ» وقتي ميآيند از كنارشان مرور كنند، «يَتَغَامَزُونَ» (مطففين/30) غمزه ميآيند، چشمك ميزنند. «وَ إِذَا انقَلَبُواْ إِلىَ أَهْلِهِمُ» وقتي برميگردند، «انقَلَبُواْ» برميگردند. «إِلىَ أَهْلِهِمُ» وقتي نزد تيپ خودشان برميگردند، «انقَلَبُواْ فَكِهِينَ» (مطففين/31) فكاهي ميگويند، جك ميگويند. اس ام اس ميفرستند. «وَ إِذَا رَأَوْهُمْ» از آن دور كه شما را ميبينند، «قَالُواْ إِنَّ هَؤُلَاءِ لَضَالُّونَ» (مطففين/32) اينها ضال هستند، منحرف هستند. اجرموها به آمنوها «يَضْحَكُونَ» يعني چه؟ اجرموها به آمنوها «يَتَغَامَزُونَ»، اجرموها به آمنوها «فَكِهِينَ»، فكاهي ميگويند. جُك ميگويند. اجرموها به آمنوها «لَضَالُّونَ» نسبت ضلالت و گمراهي ميدهند. خوب چهار تا متلك بشنويم كه چه؟ ميگويد: نترس! «فَالْيَوْمَ» يك روزي ميآيد، به نام روز قيامت. خوب چه ميشود؟ «الَّذِينَ ءَامَنُواْ» آنهايي كه مؤمن هستند، «مِنَ الْكُفَّارِ يَضْحَكُونَ» (مطففين/34) تو اينجا كنار خيابان به من بخند، من هم آنجا به تو خواهم خنديد.
يك كسي يك آبكش برداشت، آبكش سوراخ سوراخ است. جلوي چشمهايش گرفت. به رفيقش گفت كه: تو چطوري مرا ميبيني؟ گفت: همينطور كه تو مرا ميبيني. تو مرا سوراخ سوراخ ميبيني، من هم تو را سوراخ سوراخ ميبينم. ميگويد: مسخره ميكنند. مسخره كنند! مگر پيغمبرها را مسخره نكردند؟ ميدانيد به پيغمبر چه ميگفتند؟
ساحر: جادوگر. مجنون: ديوانهي جن زده. شاعر: شاعر، كاهن: پيشگو. كذاب: دروغگو. «يُعَلِّمُهُ بَشَر» (نحل/103) يك آدمي يادش داده، حرفها از خودش نيست. «وَ أَعانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ آخَرُون» (فرقان/4) يك تيمي پشت پرده به او كمك ميكنند. ولي پيغمبر روي پايش ايستاد. اينطور نيست كه ما را مسخره كنند.
8- توجه نمازگزاران به اخلاق و رفتار اجتماعي
13- يكي هم ميگويند كه: فضاي مناسب نداريم. گاهي هم نماز نميخوانند چون نمازخانه خوب نيست. مسجد نيست، تميز نيست. آب داغ نيست. آن فضا را بايد دولت و ملت جمع شوند، حل كنند.
14- يكي هم ميگويند: خدا چه نيازي به نماز ما دارد؟ نماز نشانهي اين است كه من لايق هستم... ببينيد يك كسي كه نعمتش دادي، اگر ديد شما محلش نگذاشتي، ميگويد چه؟ ميگويد: اين نعمتهايي كه به او دادم، اين لياقتش را نداشت. نماز نشانهي لياقت تو است. نه نشانهي نياز خدا. وقتي نماز خواندي يعني خدايا من لايق بودم، فهميدم به من نعمت دادي. فهميدم تو چه عزيز و بزرگي هستي. لياقت خودت را نشان بده. خدا به نماز ما نياز ندارد. اما تو بايد لياقت خودت را نشان بدهي.
آيا نميشود آنطور كه خودمان ميخواهيم تشكر كنيم؟ نه! تمام خلبانهاي دنيا، اين را بارها گفتم. هركجا ميخواهند با هر كشوري ميخواهند صحبت كنند بايد به زبان انگليسي باشد. نماز هم بايد به زبان عربي باشد. خدا خواسته و يك طرح روشنفكرانهاي است در اسلام است كه از 1400 سال پيش فرمود: امت اسلامي بايد در چند كلمه با هم مشترك باشند.
بايد قلبت پاك باشد، نيت تو خالص باشد، لباست پاك باشد، آبي كه وضو ميگيري، حلال باشد، زمينش حلال باشد، مكانش حلال باشد، فضايش حلال باشد. مواظب باشيد هر كجا هستيد، مقيم نماز باشيد. سر پست هستيد، در بهداري هستيد، در بازار هستيد، شما نميداني يك بازاري حتي اگر مسجد نرود، يك گوني، مقوا، روزنامه بياندازد و بگويد: الله اكبر! در همان مغازهي خودش نماز بخواند، هركس ميآيد برود، چه تبليغي از نماز است، نماز را بايد علني خواند... چطور فُكلي فكلش را نشان ميدهد؟! حالا نمازخوان هم نمازش را نشان دهد. فكلي فكلش را در خيابان ميبرد. نمازخانه را پشت پايه، انگار ميخواهد ترياك بكشد. ما بايد نمازمان را علني بخوانيم و افتخار كنيم.
خدايا ما را مقيم واقعي نماز قرار بده.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
« پاسخ سؤالات مسابقه »
1- قرآن، چه كساني را در دنيا و آخرت سعادتمند ميداند؟
2) نيكوكاران
3) مؤمنان نيكوكار
2- قرآن در آيه 114 سورهي هود بر چه امري تأكيد دارد؟
2) كارهاي بد، نيكيها را ميپوشاند.
3) نيكان، بدي نميكنند.
3- آيهي 52 سورهي هود، راه نزول نعمتهاي الهي را چه ميداند؟
2) نماز و عبادت
3) استغفار و توبه
4- سفارش قرآن به فرزندان چيست؟
2) پيروي نكردن از والدين منحرف
3) هر دو مورد
5- آيات پاياني سورهي مطففين به چه امري اشاره دارد؟
2) تحقير و تمسخر مؤمنان
3) دوزخي شدن مجرمان
لینک شرکت در مسابقه : www.gharaati.ir/quiz/index.php
منبع:پایگاه اطلاعات قرآنی و مذهبی
/ع