تاريخ تشيع در عراق (2)

مبحث سوم: سؤال مهمي كه در ابنجا مطرح مي‌شود اين است كه نقش سياسي و فكري و اجتماعي شيعيان عراق با توجه به پيشينه عميق آنان درتاريخ عراق چيست؟ آيا نقش آنان نقش سركشي و آشوب طلبي و عصيانگري و ايجاد ناامني يا به زبان امروز خرابكاري و تروريسم و اخلال گري و ايجاد ناامني و آشوب بود و در نتيجه نقش آنان نقش
جمعه، 6 خرداد 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تاريخ تشيع در عراق (2)

تاريخ تشيع در عراق (2)
تاريخ تشيع در عراق (2)


 

نویسنده: شهيد محراب آيت الله سيدمحمدباقر حكيم




 

نقش شيعيان در عراق
 

مبحث سوم: سؤال مهمي كه در ابنجا مطرح مي‌شود اين است كه نقش سياسي و فكري و اجتماعي شيعيان عراق با توجه به پيشينه عميق آنان درتاريخ عراق چيست؟ آيا نقش آنان نقش سركشي و آشوب طلبي و عصيانگري و ايجاد ناامني يا به زبان امروز خرابكاري و تروريسم و اخلال گري و ايجاد ناامني و آشوب بود و در نتيجه نقش آنان نقش تضعيف حكومت اسلامي و سرگرم كردن آن به امور داخلي و بازداشتن آن از انجام وظايف اصلي و اساسي از جمله مقابله با چالش هاي سر راه اسلام و نشر آن و مبارزه با كفرو مشركان آن زمان بود؟ با اينكه شيعيان اهل بيت(ع) نقششان نقش جهاد سازندگي و مقاومت ظلم و ستم و مبارزه با طغيان و انحراف سياسي و اعتقادي و اجتماعي و دعوت به سوي حق و عدل و هدايت و هدايت گري و ايستادگي در برابراستبداد و ديگرمسائل و البته به همراه حفظ مصالح عاليه اسلام و دولت اسلامي بود،حال اين سؤال پيش مي‌آيد كه چرا شيعيان درطول تاريخ به اين نقش ادامه دادند و چرا آن را تغيير ندادند و رفتارديگري در پيش نگرفتند و اصلاً دلايل و علل پذيرش اين نقش از سوي آنان چه بود و چرا خود را وادار به پذيرش آن كردند؟
البته براي پاسخ به اين سؤال ها بايد در پي دلايل و عللي باشيم كه در زيربه برخي از آنهامي‌پردازيم:

شهادت اهل بيت عليهم السلام
 

دليل اول:تعريف و ارزيابي امامان معصوم(ع) از نقش شيعه و به ويژه شيعيان عراق كه مي‌تواند نمونه و سرمشقي براي تعبير از تشيع به حساب بيايد لذا وقتي امامان معصوم به وظيفه تاريخي و اعتقاد خود درخدمت به اسلام قيام مي‌كنند و بعد در مراحل مختلفي از تاريخ با ديد خاصي از يكي ازاين ملت ها سخن مي‌گويند از امام علي(ع) گرفته تا امام سجاد كه شاهد مصيبت كربلا بوده است تا امام صادق كه مرحله گسترش اسلام و رويكرد به مسلمانان و ضعف دولت اموي و آغاز دولت عباسي و گسترش تشيع دراين دوره را شاهد بوده تا نقش امام كاظم(ع) كه زير ظلم و ستم زيست و پيوسته تحت تعقيب آنان قرار داشت و شاهد اوج قدرت و حاكميت عباسيان بود.
درتمامي اين مراحل مشاهده مي‌كنيم كه ائمه معصومين(ع) در ادوار مختلف سخناني پيرامون نقش عراقي ها و مردم عراق و حركت سياسي و اجتماعي آنان داشته‌اند و تمام سخنان آنان پيرامون يك محور دور مي‌زند و آن تعريف و تقديرازنقش سازنده‌اي است كه عراقي ها و اهل كوفه در اين زمينه ها داشته‌اند.
واين سخنان ارزش خاص خود را دارد زيرا، تصوير موجود دراذهان مردم به لحاظ تاريخي اين است كه مردم عراق كساني بودند كه امامان را آزار دادند. در عين حال تلاش هايي براي بد جلوه دادن و متهم ساختن شيعيان به خرابكاري و اخلال در امنيت عمومي در طول تاريخ وجود دارد و شهادت اهل بيت(ع) و امامان را به دست شيعيان جلوه مي‌دهند ولي،نقش سازنده آنان در طول تاريخ بهترين دليل بر دروغ پردازي و اتهامات مخالفان جريان شيعي است.

وجود حوزه علميه
 

دليل دوم: يكي ديگر از دلايلي كه بر نقش مثبت شيعيان در عراق دلالت مي‌كند مسئله وجود حوزه علميه در عراق و ديگر شهرهايي است كه شيعيان در آنها وجود دارند و اين مسئله همان گونه كه بر توجه شيعيان به خيزش علمي و فرهنگي و در عين حال برتوجه وتأكيد آنها به امنيت و آرامش دلالت مي‌كند و چنانچه معروف است حركت علمي دريك جامعه نمي‌تواند رشد کند و تداوم يابد و پايداربماند بدون اينكه در آن جامعه امنيت و آرامش عمومي و سياسي و اصول و ضوابطي در نظام اجتماعي وجود داشته باشد به نحوي كه بتواند حركت مردمي را پشتيباني و قوت ببخشد دراينجا براي روشن شدن بحث مثالي درباره جريان سياسي مي آورم كه خوارج در زمان امام علي(ع) آن را رهبري كردند و خود امام ازآنها به مارقين يعني عصيانگران ياد مي‌كند. به اين ترتيب خوارج كساني هستند كه جريان آنها از عراق آغازشد و مردماني بودند كه به شجاعت و صلابت و فعاليت و نشاط سياسي ورزمي معروف و از ميزان بالايي از توانمندي و پايداري بر خوردار بودند. اين جريان بعداز شهادت امام علي(ع) ادامه يافت چنانچه خود امام تداوم آن را احتمال مي‌دادند لذا از شيعيان خود خواستند بعد از ايشان وارد جنگ با آنان نشوند علي رغم اينكه محور حركت و قيام آنان محكوم ساختن موضع امام علي(ع) در مورد مسئله حكميت بود و سخن معروف خود را در اين رابطه گفتند:«بعدازمن با خوارج نجنگيد پس كسي كه دنبال حق مي‌رود گمراه نمي شود چنانچه كسي كه دنبال باطل مي‌رود به آن مي‌رسد.»
اين جريان با توجه به اينكه به حق مربوط نبود و اصول و ضوابط مشخصي نداشت و هيچ گاه به منافع بندگان خداوند به امنيت عمومي اهميت نمي داد لذا مي‌بينيم كه نمي‌تواند پايداربماند و رشد كند و مدرسه و مؤسسه علميه پيشرفته و فعال و قوي نيز ايجاد نكرد كه بتواند در همه شرايط به ترتيب نسل ها بپردازد و مقدار كم موجوديتي كه از آن باقي ماند به خاطر دست كشيدن آن از اخلال گري در امنيت جامعه بود.
لذا مثال جريان علمي بهترين مثال و دليل بر حقيقت جريان تشيع و نقش آنان در حيات سياسي و اجتماعي مسلمانان است و در عين حال نمايانگر ماهيت خيزش علمي در عراق است و چنانچه مشاهده مي‌كنيم خيزش علمي دراين سرزمين كه وابسته به اهل بيت امامان(ع) است توانست حتي، در بدترين شرايطي كه امامان معصوم با آنها روبه رو بودند پايداربماند و حتي، در بدترين شرايط كه اسلام در عراق با آن روبه رو بود همچون انقلاب(قيام) الزنج و اهل الرستاق و اقدام آنان درانهدام و ويراني همه چيز در عراق. لذا ما مي‌بينيم كه اين مدرسه توانست به علت وجود اين جريان علمي قوي و پايدارو نيز اين اصول محكم، در اين مدرسه همچنان پايدار و مثمرثمر باقي بماند.

هدايت گران و مبلغان
 

دليل سوم: وقتي حركت و خط سيرهدايت و هدايت گري در طول تاريخ جهان اسلام را بررسي مي‌كنيم، مي‌بينيم جهت آن از عراق شيعي به سوي شرق اسلامي بوده است با توجه به اينكه مدينه منوره و مكه مكرمه مركز جهان اسلام بوده‌اند و مابقي مناطق اسلامي يا در شرق يا در غرب آنها واقع مي‌شدند و حركت هدايت گري يكي از شاخص هاي مثبت و مهم و در عين حال يكي از ويژگي هاي سازنده‌اي بود كه شيعيان اهل بيت(ع) در جهان اسلام به آن شناخته شدند. و البته مي‌توان با نگاهي سريع به وضعيت شيعه اهل بيت در عراق اين مسئله را توضيح داد.به طوري كه مشاهده مي‌كنيم شيعيان(بعداز اينكه توانستند در برابر تهاجم وحشيانه امويان و فشارهاي سخت اعمال شده ازسوي آنان پايداري و صبر كنند)به اقدام نسبتاً سريعي دست زدند و آن هجرت به كشورها و سرزمين هاي مجاوربود.علي رغم اينكه تفاوت هاي جغرافيايي ما بين مناطق اقامت آنها و اين سرزمين هاي جديد زياد بود و طي اين مهاجرت پرچم هدايت گري اسلام و تعاليم اسلامي را وارد آنها كردند و از طريق دعوت به اسلام يا فتح آنها،مناطق وسيعي را به زير پرچم اسلام آوردند و ايران و آسياي ميانه و نيزكشورهاي اطراف خليج و حركت تشيع و تشكيل مراكزهدايت گري و مراكز علمي و اسلامي در آنها بهترين نمونه براي اين مسئله است و دراين حركت مشاهده مي‌كنيم عراقي ها پرچمدار بودند توانستند هدايت گري را در همه انحاء شرق اسلامي گسترش دهند و حتي،بيش از آن مشاهده مي‌كنيم كه ارتش عراق و خط تشيع اهل بيت(ع) همراه نيروي جامع و پشتيبان اسلام و خط مشي سياسي و اعتقادي آن در همه ناحيه شرق اسلامي بود و طي قرون متمادي توانست در برابر همه فشار و سختي ها پايدار و باقي بماند و حتي، توانست به صورت تدريجي اين فشارها را كم كند و در مقابل جريان ديگر كه در غرب اسلامي بود به علت اينكه چندان ارتباطي به اهل بيت(ع) نداشت مجبور به عقب نشيني شد.
به اين ترتيب دين اسلامي گرچه توانست به اروپا وبه مراكز مهمي در آن سرزمين نفوذ پيداكند چنانچه دراسپانيا(اندلس‌سابق) مشاهده مي‌كنيم و درآنجا پاگير و متمركز شود ولي،نتوانست به مسير خود ادامه دهد و در اين مسير پايداري كند در حالي كه اروپاي آن زمان،مانند اروپاي امروز نبود و اروپاي قديم مجموعه‌اي از قبايل بدوي بودند.چيزي شبيه اعراب قديم كه از تمدن و ارزش هاي اجتماعي دوربودند.با اين وجود مشاهده مي‌كنيم كه دين اسلامي نتوانست آن جوامع را در برگيرد چرا كه جريان اسلام درآن مناطق از سوي اموي ها سرچشمه گرفته بود وخود اموي ها به لحاظ بيداري وآگاهي ديني و معنويت اسلامي و طرفداري از اهل بيت(ع) دچار ضعف هاي زيادي بودند و كردارشان بد و نيتشان نادرست و عاري از پاكي بود و بر خلاف شيعيان عراق روحيه جهادي و سازندگي اسلامي در آنها وجود نداشت.

شيعه درتاريخ معاصر
 

نكته دوم:اينك به تاريخ معاصر مي پردازيم كه از زمان سقوط حكومت اسلامي عثماني آغاز و به تشكيل به اصطلاح كشور تحت سلطه استكبارو استعمار و تهاجم نظامي آن منجر مي‌ شود كه تمام تحولات و جريانات در جوامع اسلامي ما تحت تأثير اين مسئله قرار گرفت.
در اين زمينه نيز ما شاهد بيداري و حضور جريان شيعي هستيم كه به نوبه خود تداوم جريان اصيل شيعي بود كه از تشيع عراق سرچشمه گرفته بود و توانست صف اول را در مقابله با تهاجم فرهنگي و نظامي استكبارو استعمار داشته باشد به ويژه تهاجم مسيحي كه نام تبشيرو استشراق فرهنگي و سياسي عراق را آماج اهداف خود قرار داده بود و شيعيان عراق صف اول مبارزه با اين پديده را تشكيل دادند و در رأس آنان تلاش هاي پيگيرعلامه شيخ محمد جواد البلاغي ديگر شخصيت هاي فرهنگي و سياسي و نيز فعاليت هاي ميرزا حسن شيرازي و ملا محمد كاظم خراساني و ديگر بزرگان و علما ذكرمي‌شود.نيزبه لحاظ نظامي مشاهده مي‌كنيم ملت عراق پيوسته در صف اول مقابله با تهاجم نظامي بيگانگان بودند و يكي از رهبران جبهه ملي مبارزه كه مي‌توان از او نام برد آيت الله سيد محمد سعيد الحبوبي و آيت الله سيدمهدي الحيدري كه جبهه القرن را رهبري مي‌كرد.
در اين زمينه نكته ديگري وجود دارد و آن اينكه عراقي ها توانستند در ميان كشورهايي كه طي اين دوره تحت تهاجم كامل نظامي ازسوي اروپا و غرب قرار گرفته بودند،استعمارگران و سلطه و حاكميت آنان را از كشور خود بيرون برانند و عراق اولين كشوري بود كه بعد از جنگ جهاني اول توانست براي كسب استقلال نسبي سياسي به انقلاب دست بزند و پرچمداران اين انقلاب كه به انقلاب بيستم، فرزندان شيعه اهل بيت(ع) به رهبري علما و روحانيوني همچون محمد تقي شيرازي و شيخ الشريعه اصفهاني بود.
همچنين اگر بخواهيم به نمونه هاي ديگر تاريخي بپردازيم مشاهده مي‌كنيم انگليسي ها بعد از تهاجم نظامي به عراق مدت سه سال در كشور ماندند اما،به علت مقاومت مردم عراق نتوانستند براين كشور سلطه پيدا كنند و نيروهاي انگليسي در هيچ جاي جهان اسلام با چنين مقاومتي روبرو نشدند و تعداد زيادي اسير و كشته دادند علي رغم اينكه سرزمينشان به لحاظ جغرافيايي كمكي به آنان نكرد و هنوز سه سال از سلطه آنها نگذشته بود كه انقلاب بيستم يا انقلاب پانزدهم شعبان روي داد و طي آن عراقي ها توانستند نتايج بزرگي محقق سازند به نحوي كه هيچ يك از ملل اسلامي منطقه درحركت هاي آزاديبخش خود به چنين نتيجه‌اي دست نيافتند مگربعد از جنگ جهاني دوم. ولي، عراقي ها در سال1922 اين پيروزي را محقق ساختند.
ومسئله مهمي كه بايد در اين زمينه ذكر كنيم اين است كه شيعيان عراق در زماني كه مسئله حكومت اسلامي ياملي(يا به تعبيرامروزي حكومت اسلامي يالائيك) مطرح بود آنقدر ازآگاهي سياسي برخوردار بودند كه با انحراف حكومت از اسلام مخالفت كردند و خواستار حكومت اسلامي در كشورشدند و اين مسئله به مقاومت علما در برابر انحراف حكومت و تبعيد و اخراج آنان از عراق و تحريم انتخابات به دنبال تقلب درآن و ديگر اقداماتي مربوط مي شود كه نشان دهنده ميزان بالاي آگاهي فرهنگي و اعتقادي شيعيان نسبت به موضوع حكومت است و اين آگاهي در جريان هاي مغاير با خط اصيل تشيع اهل بيت مشاهده نمي‌شود.
همين مسئله درحركت مشروطه در ايران نيز مشاهده مي‌شود كه اين حركت توسط علمايي ازنجف اشرف رهبري مي‌شد اعم از فارغ التحصيلان حوزه يا علمايي كه در زمان مشروطه در نجف زندگي مي‌كردند و حركت مشروطه نيز يك حركت فرهنگي و اسلامي و درسطح بالايي از فهم و درك اسلامي قرار داشت و زماني كه منحرف شد اولين چيزي كه با آن مقابله كرد آگاهي موجود نزد شيعيان اهل بيت(ع) و علماي آنان بود و درهمين راه بود كه آيت الله شيخ فضل الله نوري به شهادت رسيد و اين يكي از مسائل مهم در زمينه آگاهي فرهنگي شيعيان و درك آنان از اسلام و مفاهيم اصيل آن است به طوري كه موجب شد شيعيان پيوسته مسئوليت دفاع از اسلام و مصالح عامه اسلامي و كشور اسلامي را بر دوش بكشند و هيچ گاه دچار تمايلات شخصي يا فرقه‌اي يا منافع گروهي نشدند.
و درعصركنوني يكي از بارزترين نشانه هاي آگاهي و مسئوليت اسلامي،انقلاب اسلامي در ايران و تأسيس حكومت مباركه جمهوري اسلامي درايران است كه دراين زمينه نيز مي‌بينيم كه بيداري اسلامي در جهان اسلام از عراق و از مرجعيت آيت الله حكيم آغازشد و چنين رويكردي به موضوع اسلامي و حكومت اسلامي و مقابله سياسي ديني به «نهضت اسلامي مرجعيت» از آن تعبير مي‌شود اولين و بارزترين فعاليت سياسي گسترده است كه از مرجعيت سرچشمه مي‌گيرد و بعد از شكست مشروطه و عقب نشيني انقلاب بيستم رخ مي‌دهد و دراين دو رويداد ما با نوعي ركود در حركت و خيزش سياسي روبه رو مي‌شويم.
دراينجا هم مي‌بينيم كه اين نهضت نيز از عراق و مرجعيت آيت الله حكيم آغاز مي‌شود و بسياري از نهضت ها در جهان اسلام همچون لبنان و پاكستان و افغانستان و مناطق خليج،ازشخصيت هايي نشئت مي‌گيرد كه در نجف اشرف ودر سايه آن مرجعيت تربيت شدند و در فضاي آن نهضت و آن روزها زندگي كردند و با آن برخورد داشتند و به نحوي آنرا تجربه كردند و اولين كساني كه پيام انقلاب اسلامي ايران به رهبري امام خميني(ره) را لبيك گفتند فرزندان آن نهضت و شاگردان آن در عراق و ديگركشورها بودند. ‌نشانه‌هاي ديگر:
كه برآگاهي شيعه دلالت مي‌كند عبارتند ار:
-موضع مرجعيت از مسئله فلسطين.
-موضع مرجعيت از تشكيلات منظم اسلامي كه به تنظيم اسلامي معروف است و نحوه تعامل با آنها.
-موضع مرجعيت نسبت به انديشه سياسي غربي و موضع آن نسبت به سلطه بيگانگان.
ودر اين زمينه به مثالي مي‌پردازيم و آن موضوع ( تنظيم اسلامي) است و مرجعيت در عراق تشكيلات منظم اسلامي را كه از حوزه علميه نشئت گرفته است و گاهي وابسته به تشكيلات و مواضع آن هستند حمايت مي‌كند و رشد خيزش اسلامي و گسترش آن به علت همين حمايت بود. اما در ايران حركت اسلامي ( درابتداي تشكيل) كه فدائيان اسلام بودند و زماني كه خواستند حركت خود را آغاز كنند مشاهده مي‌كنيم تشكيلات مرجعيت در شهرقم درزمان مرجعيت آيت الله بروجردي اقدام به محدود كردن اين خيزش ،اگرنگوييم سركوب آن، كردند و مرجعيت آن زمان آنچه را كه براي فدائيان اسلام و نواب صفوي و ديگر شهيدايي كه به دست حكومت شاه شهيد شدند محكوم نكرد و صرف نظراز شرح وقايع و دلايل اين مسئله اما، انسان مي‌تواند نفاوت مابين نوع خيزش اسلامي معاصر در عراق و ديگر خيزش هاي اسلامي را مقايسه كند.
بله، مي‌توانيم بگوييم كه امام امت حضرت آيت الله امام خميني(ره) توانست دستاورد مهمي را محقق سازد و چنين گام بلندي را براي اين نهضت بردارد و بر تمام نهضت هاي جهان اسلام تفوق پيدا كند و اين خيزش اگر چه به مدرسه اهل بيت(ع) و فرهنگ سياسي و اسلامي آن بزرگواران مربوط مي‌شد اما،وقتي از ريشه هاي اين نهضت و نشانه هاي اوليه آگاهي درآنها جست وجو مي‌كنيم مشاهده مي‌كنيم ريشه و آغاز همه اين آگاهي و اين تحول درعراق شكل گفت.
براي مثال طرح«جماعت العلماء »و برنامه آن به عنوان يک سازمان و تشكيلات سياسي كه درحال حاضرآن را به عنوان يكي از انديشه ها و طرح هاي سياسي مهم و مطرح مي شناسيم و توانست حركت سياسي و روحانيت ايران همچون «جامعه روحانيت» يا «مجمع روحانيون» يا ديگر تشكيلات اين چنيني را هدايت كند،ريشه هاي آن قبل از اينها در عراق شكل گرفت و حركت كرد مانند«جماعت العلماء» در نجف اشرف و اين تشكل تقريباً دو ماه بعد از انقلاب 14 ژوئيه 1958 ميلادي تأسيس شد به طوري كه در عراق آن زمان،جريان هاي سياسي جديدي ظاهرشدند ازجمله حركت مار كسيستي كه با اسم حزب كمونيست عراق بعد ازجنگ جهاني دوم ظاهر شد. اين حزب تا حدي يك حركت مردمي به حساب مي‌آمد ولي،به صورت پنهاني با شعار « ميهن دوستي» و «مبارزه با استعمار» فعاليت مي‌كرد همچنين احزاب قومي در صحنه عراق ظاهر شدند و به فعاليت پرداختند اما،وجهه مردمي كمتري داشتند ولي، در محافل نظامي و دولتي و در ميان سني هاي عراق نفوذ داشتند.اين جريان سياسي وجهه قومي داشت و درجهان عرب رهبري آن به دست جمال عبدالناصر بود و در آن زمان يك جريان قوي به حساب مي‌آمد به ويژه كه جمال عبدالناصرشعار مبارزه با استعمار و آزادي و وحدت جهان عرب راسرداده بود و توانست موفقيت هاي در ملي كردن كانال سوئز و تقويت نظامي ارتش مصر و نيزمشاركت در اعلام جنبش عدم تعهد به دست آورد.
و بعد از انقلاب 14 ژوئيه كه به تغيير ساختارنظام حكومتي و تبديل آن به نظام جمهوري شد،ملت عراق به آزادي نسبي دست يافتند و فرصت جديدي به دست آوردند كه «با صراحت» اسلام و نظام حكومتي اسلام را به عنوان جايگزين نظام حكومتي سابق حاكم برعراق ارائه دهند تا به اين وسيله با جريان هاي غير اسلامي پديدار شده در صحنه عراق بعدازاين انقلاب مقابله كرده باشند و در عين حال به خواست علماي بزرگ عراق براي ورود به صحنه سياسي و همجوشي با مردم در صحنه بر اساس اسلام پاسخ داده باشند. اسلامي كه تنها رابطه بين انسان و خدا يا مجرد عبادت نبود بلكه عقيده و نظام حكومتي نيز به حساب مي‌آمد و براساس اين تفكر جماعت علما تشكيل شد و اعضاي آن در مرتبه دوم نسبت به مراجع بزرگ حوزه نجف اشرف قرار داشتند و متشكل از گروهي ازعلماي عراقي و غيرعراقي عرب و غير عرب و تعدادشان سيزده نفر بود و سه نفرآنها عضو كميته نظارت بودند چون قديمي ترازديگران بودند و بقيه جزو كميته اجرايي اين جماعت بودند و همگي به درجه اجتهاد رسيده بودند و آيت الله حكيم آن را به عهده داشت و هزينه فعاليت آنها را تأمين مي‌كرد و ديگرعلما و مراجع نجف نيز به اين جماعت كمك مي‌كردند و در تأييد آن اعلاميه و تأييديه با امضاي خود صادر كردند و از جمله اين علما مرحوم آيت الله سيد عبدالهادي شيرازي و مرحوم آيت الله سيدمحمود شاهرودي و آيت الله خويي و مرحوم آيت الله سيد محمد جواد طباطبايي تبريزي و ديگران بودند و بعد ازآن « جماعت علماي بغداد و كاظمين» تأسيس شد و اين مسئله بعد ازآن به ايران منتقل و اين گونه برداشت مي ‌شود كه امتداد نهضت و ريشه ها و خط مشي آنها طبق دلايل زيادي به عراق و حوزه نجف اشرف تبديل بشوند و مي‌توان ازطريق بحث آن را ثابت كرد و حركت آگاهي و بيداري و اصول و ريشه هاي آن و نيزخط سير و پيشرفت امور و سير حوادث در عراق وايران ونحوه تفاعل و تأثير آنها بر همديگر را شناخت.
از مصاديق اين جريان مي‌توان از سيد حسن مدرس و آيت الله كاشاني نام برد كه در نجف اشرف درس خواندند و از مدرسه شيخ آخوند خراساني و شيخ ميرزا حسين نائيني فارغ الحصيل شدند.
ودر رابطه با مسائل بزرگي كه جهان اسلام با آنها روبرو شد به ويژه در چند دهه اخير همچون هجمه فرهنگي تبشيري و هجمه استكباري و استعماري و مسئله فلسطين و احداث پايگاه هاي مختلف براي استكبار جهاني دراين كشور اشغالي و ديگر كشورهاي منطقه و آوارگي مردم آنها و هجمه فرهنگي سياسي الحادي ماركسيسم و ديگر فرهنگ هاي لائيك،درهمه اينها ما شاهد بيداري فرهنگي شيعيان عراق و نقش پيشتاز آنها درمقابله با اين انحرافات هستيم و با نگاهي به آگاهي شيعي و حوزوي در عراق و اصول آن مشاهده مي‌كنيم كه شيعيان عراق با منطق شيعي توانستند نتايج بسيار بزرگي در مسائل بزرگ مربوط جهان اسلام محقق سازند و شيعيان عراق توانستند گوي سبقت را در مقابله و مجاهدت و ازخود گذشتگي درمبارزه با اين هجمه هاي فكري و فرهنگي و ادبي از ديگران بربايند.
واين مسئله از اهميت ويژه‌اي برخوردار است زيرا،نمايانگريك چارچوب كلي است كه اين بيداري درآن حركت مي كند بدون اينكه به مسائل ديگري منحرف شود وآنها را چارچوب فكري قرار دهد و اين چارچوب چيزي جز مصلحت عاليه اسلامي نيست و هرگونه تحرك و مقابله كه بر ضد استبداد و طغيان و رژيم هاي ظالم و جائر صورت گرفت تماماً برخاسته از مصلحت عاليه اسلامي بود و هرگونه تحرک و مقابله بر ضد استبداد و طغيان و رژيم هاي ظالم و جائر صورت گرفت تماماً برخاسته از مصلحت عاليه اسلامي بود و هر گونه گرايش فرقه‌اي يا فتواهاي «شخصي» يامنافع خاص زيان آور از آن منتفي بود.
موضع مرجعيت شيعه در عراق در برابر گسترش سياسي و فرهنگي ماركسيستي و تحرك و فعاليت مرجعيت آيت الله حكيم (قده) و فتواي ايشان به همراه ديگر مراجع نسبت به اين مسئله از قضاياي ويژه و خاص در آگاهي (بيداري) فرهنگي شيعي عراق به حساب مي‌آيد.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره42-41




 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.