فقه و عقل(1)

فقه و عقل(1) نویسنده : ابو القاسم عليدوست تاريخچه قانون، ضرورت جعل و عمل به آن، به تاريخ‏تشكيل زندگى جمعى بشر برمى‏گردد و از روزى كه انسان، به زندگى اجتماعى گراييد ولو به گونه‏اى بسيار ساده وابتدايى، ضرورت وجود قانونى كه بتواند آن اجتماع ساده وغير پيچيده را به نحو احسن اداره كند احساس شد. آنگونه كه‏از برخى آيات قرآن نيز استفاده مى‏شود، تاريخ تشريع قانون‏در قالب «دين الهى‏» به همان زمانهاى ابتدايى چون زمان‏نوح برمى‏گردد. قرآن در اين باره مى‏فرمايد: «تشريع كرد[خداوند]...
دوشنبه، 16 خرداد 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فقه و عقل(1)

فقه و عقل(1)


 

نویسنده : ابو القاسم عليدوست




 
تاريخچه قانون، ضرورت جعل و عمل به آن، به تاريخ‏تشكيل زندگى جمعى بشر برمى‏گردد و از روزى كه انسان، به زندگى اجتماعى گراييد ولو به گونه‏اى بسيار ساده وابتدايى، ضرورت وجود قانونى كه بتواند آن اجتماع ساده وغير پيچيده را به نحو احسن اداره كند احساس شد. آنگونه كه‏از برخى آيات قرآن نيز استفاده مى‏شود، تاريخ تشريع قانون‏در قالب «دين الهى‏» به همان زمانهاى ابتدايى چون زمان‏نوح برمى‏گردد. قرآن در اين باره مى‏فرمايد: «تشريع كرد[خداوند] براى شما از دين آنچه را به نوح توصيه كرده بود وآنچه را وحى كرديم بر تو و آنچه را به ابراهيم و موسى وعيسى توصيه كرديم كه دين را بپاداريد و در آن اختلاف‏ نكنيد» (شورى، آيه 13)
امام كاظم(علیه السلام) فرمودند: «ان لله على الناس حجتين، حجة ظاهرة وحجة باطنة فاما [اما] الظاهرة فالرسل والانبياء والائمة - عليهم السلام - واما الباطنة فالعقول.»
(خداوند بر مردم دو حجت دارد: حجت آشكار و حجت‏پنهان. حجت آشكار، رسولان و پيامبران و امامان - عليهم السلام -هستند و حجت پنهان، عقول مردم است.) (1)
دين و قانون (شريعت) - آنگونه كه از آيات متعدد قرآن‏استفاده مى‏شود دين به دو بخش عمده ايمان و عمل صالح‏تقسيم مى‏گردد. از همين رو قرآن دهها بار واژه «امنوا» را دركنار «عملوالصالحات‏» ذكر فرموده و اين دو را مكمل‏يكديگر معرفى كرده است. شايد يكى از گوياترين آيات درقرآن كريم در مورد دين - كه گاه از آن به «بر» تعبير مى‏شود -اين آيه كريمه باشد:
«ليس‏البر ان تولوا وجوهكم قبل‏المشرق والمغرب و لكن‏البر من آمن‏بالله واليوم الآخر و الملائكة و الكتاب ...» (بقره، آيه 177)
در اين آيه شريفه ابتدا به عنصر ايمان به خداوند،قيامت، فرشتگان، كتاب و پيامبران اشاره مى‏گردد، سپس ازپرداخت ماليات خاص - كه نوعى ارتباط وثيق با اهل بيت -عليهم‏السلام - را به همراه دارد و نيز ماليات عام - يعنى‏زكات - و پرستش خداوند آن هم در نماز كه تجلى ايمان‏عملى به خداوند است، صحبت مى‏شود و در پايان متذكرمى‏گردد كه وفاى به عهد و نيز صبر و پايدارى، از عناصرمهم و مؤثر در تحقق «بر»، به شمار مى‏روند.
توجه و دقت در سير اين آيه، مفهوم كلام رسول‏اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) را روشن مى‏سازد كه فرمودند: «من عمل بهذه الآية‏فقد استكمل‏الايمان‏» (2)
با اين توضيح به نقش والاى قانون كه در فرهنگ قرآن ازآن به «شريعت‏» تعبير شده است، مى‏رسيم چرا كه عمل‏صالح كه ركن ركين دين به شمار مى‏رود، بدون قانون وشريعت امكان ندارد.
علم فقه و دين - با توضيحى كه ارائه شد به نقش اساسى‏علم فقه به عنوان علمى كه متكفل بيان قانون و شريعت‏الهى است مى‏رسيم و از همين روست كه تفقه در دين موردامر الهى قرار مى‏گيرد (3) و پايه دين (4) محسوب مى‏شود.
دين و عقل - تمام اديان الهى تا آنجا كه دچار تحريف‏وتدليس نشده باشند، مطابق موازين عقل هستند. ونمى‏توان دينى را الهى فرض كرد اما با اين وديعه الهى كه‏خداوند آن را براى تشخيص و تمييز صحيح از ناصحيح وصلاح از فساد، (5) در طبيعت آدمى قرار داده است، مخالف‏باشد وگرنه تضادى بين تشريع پروردگار (دين) و تكوين او(قرار دادن عقل بدين منظور) صورت مى‏گيرد و اين امر باحكمت الهى سازگار نيست.
اسلام و عقل - از آنجا كه اسلام خاتم اديان و دستورات‏آن فرازمانى و مكانى است، بيش از هر مكتب ديگرى عنصرعقل در آن حضور دارد، به گونه‏اى كه اگر دين اسلام را دين‏تعقل و شريعت آن را، شريعت عقل بناميم كلامى گزاف‏نگفته‏ايم. تاكيد مكرر قرآن حكيم، بر تعقل (6) و ستايش‏امامان معصوم(علیه السلام) از عقل، دليل ديگرى است‏بر لزوم‏حضور پررنگ عقل در عرصه اعتقاد و عمل دينى، و از آنجاكه اين بحث مقدمه‏اى است‏بر موضوع مقاله به اختصار ازآن مى‏گذريم.

فصل اول
 

منابع علم - واضح است كه يكى از مسائل مهم در هرعلمى توجه به منابع و مداركى است كه مسائل آن علم‏لزوما مستند به آنها است و آن مدارك، دليل و برهان آن‏مسائل مى‏باشد. در گذشته، از اين مدارك به «مبادى‏تصديقيه علم‏» ياد مى‏كرده‏اند و امروزه يكى از پردامنه‏ترين‏مباحث در مسئله شناخت، بحث از مبادى تصديقيه علوم‏است. در علم فقه نيز به نوبه خود اين مسئله با عنوان «منابع‏فقه‏» هميشه مورد بحث‏بوده است، چرا كه گزينش منابع‏تاثير بسزايى در نحوه اجتهاد و استنباط فقيه دارد.
نظر اصوليان شيعه و سنى پيرامون منابع فقه - نظرمعروف شيعه اين است كه منابع استخراج احكام، چهار چيزاست: قرآن، سنت، اجماع و عقل. در كنار اين نظر با اين‏تعبير، تعابير ديگرى هم وجود دارد كه با نظريه مشهور شيعه‏يا در اصل نظر تفاوت دارد يا در تعبير. مثلا شيخ مفيدمى‏فرمايد: اصول احكام سه چيز است: قرآن، سنت‏پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و اقوال ائمه(علیه السلام) و عقل را راهى مى‏داند براى‏رسيدن به علم نهاده شده در اين اصول. (7) محقق در معتبر مى‏فرمايد: مستند احكام نزد ما شيعيان پنج‏چيز است: قرآن، سنت، اجماع، عقل و استصحاب. (8) محمدبن‏احمد سرخسى اصول احكام را سه چيزمى‏داند: كتاب، سنت و اجماع، سپس به قياس بعنوان اصلى‏كه از اين اصول سه گانه استنباط مى‏شود، اشاره مى‏كند. (9) محمد غزالى به چهار اصل معروف (قرآن، سنت،اجماع و عقل) اشاره مى‏كند، منتها مورد حكم عقل رامسئله‏اى خاص مى‏داند. عبارت وى چنين است:«والدليل‏العقلى المقرر على النفى الاصلى‏». (10) ابراهيم شاطبى به كتاب، سنت، اجماع و قياس اشاره‏مى‏كند ولى اصل و ريشه دو مورد اخير را كتاب و سنت‏مى‏داند. (11) على‏بن‏محمد آمدى به كتاب، سنت، اجماع، قياس،استدلال، مذهب صحابى، استحسان و مصالح مرسله به‏عنوان اصول احكام اشاره مى‏كند. (12)
منابع فقه و عقل - از منابعى كه عملا نمى‏تواند موردمخالفت هيچ فقيهى قرار گيرد، «عقل‏» است. منبع بودن عقل‏را - حداقل براى استنباط برخى احكام (13) - شيعه و سنى،اخبارى و اصولى، اشعرى (14) و غير اشعرى، پذيرفته‏اند. (15) از اين بالاتر بايد گفت عقل نه تنها به عنوان‏يك منبع مستقل در استنباط احكام مطرح است‏بلكه علاوه‏بر اين، عقل در تفسير صحيح ساير منابع و برداشت منطقى‏از آنها، همچنين در تبيين بسيارى از موضوعات وابسته به‏مصلحت و مفسده (16) و در سنجش رابطه منابع بايكديگر (17) كارآيى دارد به گونه‏اى كه ميتوان گفت: آغاز،نيرو، آبادانى و ختم فقه به عقل است. (18) البته از اين نكته‏هم نبايد غافل شد كه گاه استفاده از عقل در كشاكش افراط وتفريط قرار گرفته است. لذا تبيين «جايگاه عقل در استنباط‏احكام‏» بسيار لازم و مفيد به نظر مى‏رسد. و در يك كلام‏مى‏توان گفت: امر فقيه نسبت‏به استفاده از عقل در استنباط،داير بين «لازم‏» و «ممنوع‏» است و «حد وسط‏» ندارد.بنابراين عقل در تشخيص بسيارى از موضوعات فقهى و درهنگام تعارض بين ادله، به داورى مى‏نشيند و حكم مى‏كند.حال سؤالى كه مطرح مى‏شود اينكه مراد از «عقل‏» به طورمطلق چيست؟ و آيا «عقل فقهى‏» اصطلاح خاصى دارد يانه؟
تفسير عقل - امامان معصوم(علیه السلام) و فرهيختگان علم وحكمت «عقل‏» را بطور مطلق به بيانهاى مختلفى تفسيرنموده‏اند چون:
«عقل چيزى است كه بوسيله آن خداوند پرستش‏مى‏شود و بهشت ما بدست مى‏آيد.» (19) «عقل، اول مخلوق از مجردات است كه خداوند آن را ازنور خود از طرف راست عرش آفريد» (20)
«عقول، امامان و راهنمايان افكارند» (21)
«عقل براشياى مختلفى اطلاق شده است از قبيل: اول‏مخلوق خداوند، خصلت و حالتى پسنديده از حالات نفس‏انسانى، قوه و نيرويى كه انسان با آن مى‏انديشد و انسان را ازحيوان متمايز مى‏سازد» (22)
«عقل به انسان توانايى مى‏دهد كه كاملا بر خود مسلطشود، غرايز لگام گسيخته خود را مهار نمايد و قوه وخلاقيت‏خود را براى انجام كارهاى نيك و زيبا جهت‏دهد.» (23)
واضح است كه نمى‏توان هيچيك از تعاريف فوق راتعريف حقيقى و ماهوى عقل به حساب آورد چرا كه هركدام از اينها به بيان اثر يا آثارى از عقل پرداخته است.
و اصولا مى‏توان ادعا كرد كه بشر با توان بشرى‏نمى‏تواند حقيقت و ماهيت عقل را بطور دقيق بفهمد زيراقوه و نيرويى كه بخواهد با آن عقل را درك كند، خود عقل‏است، پس هم عالم و مدرك عقل است و هم معلوم ومدرك، و اين در حالى است كه شرط شناخت دقيق ماهيت‏يك چيز، آن است كه مدرك برتر از مدرك و معلوم باشد. لكن آنچه امر را آسان مى‏سازد اين است كه ما به منظورداشتن فهمى صحيح از عقل ناچار نيستيم ماهيت آن را دقيقادرك كنيم بلكه شناخت آثار عقل كافى است و نياز ما رابرطرف مى‏سازد.
عقلانى بودن دين و دينى بودن عقل - از آنچه گفتيم به‏نكات ذيل مى‏رسيم:
1- آنچه از زمانهاى بسيار گذشته (24) مطرح بوده و هنوزهم برخى بر آنند كه انديشه «رويارويى عقل و دين‏» يا «عقل‏و شريعت‏»، انديشه‏اى است ناصواب و ريشه‏اش جهل (25) به دين و شريعت از يك سو، و به حقيقت عقل، از سوى‏ديگر است. گاه دين و شريعت را به مجموعه‏اى از امورتعبدى و فوق عقل تفسير كردند و زمانى آن را عاطفه محض‏دانستند كه در مقابل عقل است. (26) برخى هم رسما اعلان‏كردند «دين از انفعالاتى همچون ترس از بلا و اميد به بهره‏يابى، يابهبود كار سرچشمه مى‏گيرد» (27) روشن است‏شريعتى هم كه ازاين دين منبعث گردد تا چه پايه عقل‏ستيز و خرددشمن‏است!
از سوى ديگر، بر سر عقل نيز همان آمد كه بر سر دين!برخى آن را «روشى‏» محض براى جدل و سفسطه دانستندكه به هر چه علاقه‏مند شود به نفع آن قيام مى‏كند و آن رااثبات مى‏نمايد! (28) بدون آن كه صبغه «ارزشى و عرشى‏»داشته باشد. برخى هم عقل را در زندان تدبير امورزندگى (29) و سياست و مكر (30) حبس نمودند، و جنگى‏موهوم بدون چشم‏انداز صلح بين دين و شريعت از يك سو،و عقل از سوى ديگر ايجاد كردند و اينها همه برخلاف تعاليمى است كه قرآن كريم و راهنمايان معصوم دين به ماآموخته‏اند!
آنچه ما آموخته‏ايم نه تنها«عقلانيت دين‏» و همراهى‏دين با عقل است‏بلكه «دينى‏بودن عقل‏» هم جزءآموخته‏هاى ما است. عقل درزبان قرآن و مفسران راستين آن‏بر جوهرى قدسى و حقيقتى‏عرشى اطلاق مى‏شود كه‏ايمان، تدبر، شناخت‏حسن ازقبيح و صحيح از غلط درگزاره‏هاى كلى، (31) از اين‏گوهر است.
2- انكار درك حسن و قبح موجود در برخى از افعال ازسوى عقل - كه توسط عده‏اى صورت گرفته است - بغايت‏ناصواب و مخالف صريح نقل و وجدان است. براستى چه‏كسى است كه درك حسن عدل و قبح ظلم را بتواند انكار كندو به فاعل اين دو عمل يكسان بنگرد؟!
با سيرى كه در بحث داشتيم، تا حدودى با عقل و كار آن‏آشنا شديم. حال سؤالى كه مطرح است اينكه: منظور ازعقل در فقه همين گوهر است‏يا تعريف خاص ديگرى دارد؟
نظر مرحوم شهيد صدر و نقل آن - مرحوم شهيد صدردر پاسخ به اين مسئله، فرموده است:
«مراد از حكم عقلى، حكم قوه عاقله به معنى فلسفى آن نيست‏بلكه مراد حكمى است كه عقل بطور جزم و يقين، بدون استناد به‏قرآن و سنت آن را صادر مى‏كند.» (32) لكن مى‏توان به قطع ادعاكرد كه اصوليين و فقيهان را اصطلاحى در مورد واژه «عقل‏»نيست و هرگاه از آن صحبت مى‏كنند، مرادشان همان گوهرقدسى كه قوه‏اى است از قواى نفس ( عقل فلسفى)مى‏باشد، چنانچه از روايات هم اصطلاح خاصى در موردعقل استفاده نمى‏شود بلكه در برخى روايات، آثارى به عقل‏نسبت داده شده كه دقيقا در فلسفه از عقل خواسته شده‏است. (33)
بلى، وقتى صحبت از «عقل فقهى‏» به عنوان منبعى ازمنابع شريعت‏به ميان مى‏آيد، عقلى اراده مى‏شود كه در كناركتاب و سنت و در عرض‏آنهاست، نه متكى بر اين دو،و ابزارى در تفسير و تبيين اين‏دو. اما اين تقيد موجب‏نمى‏شود كه بگوييم: مراد ازعقل فقهى و حكم آن،مصطلح فلسفى آن نيست و ازهمين جا به ملاحظه‏اى كه برفرمايش مرحوم صدر وارداست پى مى‏بريم چون بين‏حكم قطعى عقل بدون استنادآن به كتاب و سنت، با حكم‏عقل فلسفى تضادى نيست تا فرمايش ايشان صحيح باشد.بنابراين مراد از عقل فقهى، همان عقل به معناى شناخته‏شده در فلسفه و غيره است، و فقيهان و اصوليين را در اين‏زمينه اصطلاح خاصى نيست.

پي‌نوشت‌ها:
 

1) ابومحمدحسن حرانى، تحف‏العقول، كتابفروشى اسلاميه، تهران،ص 201.
2) محمدحسين طباطبايى، الميزان، مؤسسه اعلمى، بيروت، ج 1،ص 431.
3) قرآن كريم در اين زمينه مى‏فرمايد: «فلو لا نفر من كل فرقة منهم‏طائفة ليتفقهوا فى‏الدين... (توبه، آيه 122). «چرا از هر گروهى‏طايفه‏اى كوچ نمى‏كنند تا با تلاش و كوشش، در دين فقيه و فهيم‏گردند... .»
4) اشاره است‏به حديثى ار رسول اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) كه: «لكل شئ عماد وعماد هذا الدين الفقه‏»، «براى هر چيز پايه‏اى است و پايه اين دين‏«فقه‏» است‏»، محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، مؤسسه وفاء،بيروت، ج 1، ص 216.
5) امام صادق(علیه السلام) در تعريف عقل فرموده‏اند: «و عرفوا به‏الحسن‏من‏القبيح‏» [با عقل زيبا را از زشت تشخيص مى‏دهند] كلينى،كافى، انتشارات علميه اسلاميه، تهران، ج 1، ص 33.
6) مانند آيات 44، 73، 76، 242 از سوره بقره و...
7) رساله اصول فقه، از مرحوم شيخ مفيد، ضميمه «كنز الفوائدكراجكى‏»، مكتبة المصطفوى، قم، ص 186.
8) ص 5، واضح است كه اين نظر همان نظريه معروف شيعه است‏بدون اينكه استصحاب را مستقل از بقيه محاسبه نمايند.
9) اصول السرخسى، مكتبة المعارف، رياض، ج 1، ص 279.
10) المستصفى، دارالذخائر، قم، ج 1، ص 100.
11) الموافقات، دارالفكر، ج 3، ص 200.
12) الاحكام فى اصول‏الاحكام، دارالكتاب‏العربى، بيروت، ج 1، ص‏208.
13) مانند وجوب يادگيرى احكام و غير اينها. ملاحظه شود «الفوائدالمدينة‏» از محمدامين استرآبادى، ص 201.
14) ملاحظه شود تفسير كبير، ج 20، ص 172، در تفسير آيه «و ما كنامعذبين‏» سوره اسراء، آيه 15.
15) نكته‏اى كه بر آن تاكيد داريم اين است كه هيچ فرقه‏اى عملانمى‏تواند منبع بودن عقل را براى برخى احكام انكار كند، چنانچه‏در پاورقى سابق به بعضى موارد اشاره شد. آقاى جعفرى‏لنگرودى به نقل از كتاب الفوائدالجديدة مى‏نويسند: «اشاعره هرچند به زبان، منكر حسن و قبح عقلى هستند اما عملا آن را انكارنمى‏كنند. مگر نه اين است كه غزالى اشعرى است، با اين حال‏كتاب احياء علوم‏الدين و كيمياى سعادت را در اخلاق نوشته‏است، و حال اينكه اساس علم اخلاق، تكيه زدن به حسن و قبح‏عقلى است. همين‏طور است ملاى روم و محيى‏الدين عربى كه ازاشاعره هستند اما در آثار خود حسن و قبح عقلى را پذيرفته‏اند.(مكتبهاى حقوقى، ص 11)، نقل ما از آقاى حسين نجوميان در«مبانى قانونگذارى و دادرسى، ص 107، بنياد پژوهشهاى‏اسلامى، مشهد) چنانچه ملاحظه مى‏شود نويسنده الفوائدالجديدة نيز بر اين باور است كه اشاعره عملا منكر حسن و قبح‏عقلى نيستند و با اين عدم انكار، راه براى پذيرش عقل به عنوان‏يكى از منابع احكام باز مى‏شود، و اين همان باورى است كه ما برآن هستيم و لذا غزالى اشعرى «عقل‏» را در المستصفى به عنوان‏يكى از منابع - ولو در برخى مسائل - مطرح مى‏كند.
16) مانند تشخيص مصاديق عدل و ظلم.
17) از جاهايى كه بطور پررنگ از عقل استفاده مى‏شود در حل‏تعارضى است كه بين ادله شرعيه واقع مى‏شود. مانند تعارضى كه‏بين دو خبر صحيح واقع مى‏شود و از عقل در حل آن استفاده‏مى‏شود. توضيح بيشتر را در كتب اصولى - باب تعادل و ترجيح -مطالعه نماييد.
18) مضمون حديثى است از امام صادق(علیه السلام) در اصول كافى، ج 1، ص‏33.
19) ترجمه حديثى است از امام صادق(علیه السلام) در كافى، انتشارات علميه‏تهران، ج 1، ص 91.
20) مضمون حديثى است از امام صادق(علیه السلام) در كافى، ج 1، ص 23.
21) از امام اميرمؤمنان(علیه السلام) در بحار، مؤسسه وفا، بيروت، ج 1، ص 96.
22) از صدرالمتالهين شيرازى در شرح اصول كافى، انتشارات مكتبة‏المحمودى، ص 18 و 19.
23) از نيچه فيلسوف آلمانى، ملاحظه شود «فلسفه نيچه‏»، ص 43 و44، نقل ما از داوود الهامى در «جستجو در عرفان اسلامى‏»انتشارات مكتب اسلام، قم، ص 169.
24) برخى معتقدند اين انديشه به زمان ظهور مسيحيت‏برمى‏گردد،ملاحظه شود مقاله «مفهوم عقل دينى‏» از آقاى محمدتقى فاضل‏در مجله نقد و نظر، شماره سوم، ص 167، تابستان و پاييز 1374.
25) البته در بررسى اين مساله به علل ديگرى براى مبارزه با عقل وعقلگرايى - چون افراط در اخذ به عقل و سوء استفاده از او وسودمند بودن اين مبارزه براى حاكمان و قدرتمندان - برمى‏خوريم. همان، ص 19، 34 و 208، مقالات از آقايان: جعفرسبحانى، حسين مدرسى و محمدتقى سبحانى.
26) از «فوئر باخ‏»، ملاحظه شود مقاله «بستر تاريخى دفاع عقلانى ازدين‏» از آقاى اكبر قنبرى در مجله نقد و نظر، شماره دوم، ص 95،بهار 1374.
27) از «هيوم‏»، همان، ص 91.
28) ملاحظه شود الحدائق الناظرة، دارالكتب‏الاسلامية، قم، ج 1، ص‏127 و... .
29) اقاى «ميتالينوس‏» در مصاحبه با مجله «نقد و نظر» شماره دوم‏مى‏گويد: دانشمندان روحانى ما و فلاسفه و بزرگان هميشه‏گفته‏اند: براى حل مسائل دنيا از مسائل عقلى استفاده كنيد. تنهاكسانى براى خدا مى‏توانند صحبت كنند كه نور خدا در قلب آنهامتجلى شده است.
30) ملاحظه شود كافى، انتشارات علميه اسلاميه، ج 1، ص 11.
31) مراجعه شود به كافى، كتاب عقل و جهل، در اين بخش از كتاب‏آثارى كه ذكر كرديم با آثار ارزشمند ديگرى براى عقل ذكر شده‏است.
32) بحوث فى علم‏الاصول، مكتب‏الاعلام‏الاسلامى، ج 4، ص 119.
33) ملاحظه شود كافى، انتشارات علميه اسلاميه، ج 1، ص 33، ومقايسه شود با اسفار، ج 7، پاورقى ص 83، از مرحوم سبزوارى.
 

منبع:www.lawnet.ir
ادامه دارد...



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما
معنی اسم حلما و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم حلما و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم هادی و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم هادی و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم هلیا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم هلیا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم نیما و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم نیما و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم هلن و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم هلن و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم هومن و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم هومن و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم نرجس و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم نرجس و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم تیام و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم تیام و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم نازیلا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم نازیلا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم هارون و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم هارون و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم میترا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم میترا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم زهیر و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم زهیر و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم ملیکا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم ملیکا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم اهورا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم اهورا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم ملودی و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم ملودی و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال