مبارز خستگی ناپذیر
گفت وگو با يك فرمانده مقاومت اسلامي در جنوب لبنان
درآمد:
اوضاع جبهههاي جنگ جنوب لبنان در حيات شهيد سيد عباس موسي دبير كل حزب الله چگونه بوده است؟
شهيد سيد عباس موسوي همواره بر لزوم آزادسازي نوار اشغالي جنوب لبنان از لوث وجود نظاميان رژيم صهيونيستي و مزدوران محلي آنان تأكيد ميكرد.در پرتو دستورالعمل شوراي رهبري حزب الله، طرح اجراي عملياتي براي آزادسازي پايگاه «سجد»در نوار اشغالي تدارك ديده شد.سيد در جلسهاي كه با فرماندهان مقاومت تشكيل داد درباره ميزان آمادگي رزمي و امكانات موجود و مهمات مورد لزوم پرسشهايي مطرح كرد.او از فرماندهان مقاومت خواست همه گونه نيازها و امكانات تسليحاتي براي اجراي موفقيتآميز اين عمليات فراهم شود تا خداي نكرده با شكست مواجه نشود.او اجازه نميداد عمليات اجرا شود مگر اينكه همه امكانات مورد لزوم فراهم شده باشد.
سرانجام قرار شد عمليات روز 13 ماه محرم، مطابق 18 سبتامبر سال 1986 اجرا شود.در مدرسه روستاي لويزه اطاق عمليات تشكيل داده بوديم.سيد عباس كه در آن مدت هنوز به دبير كلي حزبالله انتخاب نشده بود، لباس نظامي بر تن داشت و با صداي بلند و با سوز و گداز دعاي امام سجاد براي مرزداران را ميخواند. در قرارگاه كسي نبود كه گريه نكند.سيد به فرماندهان گفت كه اگر عمليات موفق شود، دشمن را شكست داده ايم.انواع سلاح و مهمات را براي شروع حمله فراهم كرده بوديم.پيش از آغاز عمليات از من خواست براي حضار مرثيه امام حسين (ع)را قرائت كنم.سيد عباس بيش از ديگران تحتتاثير اين نوحهخواني قرار گرفت.پس از پايان مراسم مذهبي دعا و نيايش، رزمندگان يكي پس از ديگري با سيد عباس خداحافظي كردند.رزمندگان مقاومت قرآن را كه در دست سيد قرار داشت بوسيده و از زير آن گذشتند.يك ساعت بعد يورش برقآسا به پايگاه شبه نظاميان ارتش انتوان لحد مزدور ارتش رژيم صهيونيستي در محور سجد آغاز شد.پايگاه دقايقي بعد از لوث وجود عناصر دشمن پاكسازي شد.در نتيجه اين عمليات 15 تن از مزدوران به هلاكت رسيده و يك دستگاه تانك آنان منهدم شد.
از عمليات به اسارت گرفتن دو نظامي اسرائيلي چه اطلاعي داريد؟
پس از عمليات به اسارت گرفتن دو نظامي ارتش رژيم صهيونيستي كه روز 17 فوريه سال 1986 ميلادي انجام گرفت، سيد با من تماس گرفت و گفت كه ميخواهد به محور دير قانون برود، در پاسخ به او گفتم كه ارتش اسرائيل در واكنش به اسارت درآمدن دو نظامي، در اين منطقه و جاده هاي اطراف آن نيرو پياده كرده و جاده ساحلي صيدا-صور را قطع كردهاند ولي، سيد همچنان اصرار داشت به جنوب برود و از اوضاع منطقه عمليات باخبر شود.به هر حال ناچار بوديم از دستورات ايشان اطاعت كنيم، و ساعت 19 به طرف جنوب حركت كرديم.در مسير راه تا جنوب همه جا تاريك بود، و ما نيز با چراغ خاموش خودرو به راهمان ادامه داديم.با وجودي كه جاده تاريك بود و ترس و وحشت همه جا را فرا گرفته بود اما، سيد در طول مسير راه لبخند بر لب داشت، و ميكوشيد به ما روحيه دهد.در ابتداي جاده بيروت به جنوب، مأموران مستقر در پاسگاه ارتش از ما خواستند از رفتن به جنوب صرفنظر كنيم اما، سيد استخاره گرفت و خوب آمد و دستور داد به راهمان ادامه دهيم.به محض اينكه خود را به نيروهاي مقاومت در جنوب رسانديم آنان ابراز شگفتي كرده كه چگونه سيد در اين شرايط ناامن به جنوب آمده است.
آنگاه سيد از خودرو پياده شد و رزمندگان شركت كننده در عمليات را در آغوش گرفت اما، برخي فرماندهان مقاومت نسبت به آمدن سيد به منطقه عمليات اعتراض كردند.چرا كه تا آن لحظه خبر به اسارت درآمدن دو نظامي صهيونيست در رسانهها اعلام نشده بود و فرماندهان مقاومت علاقه نداشتند محافظان همراه سيد از هويت آنان آگاه شوند.
رژيم صهيونيستي، روز بعد و در پي اين عمليات، بخش وسيعي از جنوب لبنان را آماج حملات هوايي و توپخانه اي خود قرار داد.اسرائيل در اين حمله روستاهاي دير قانون، صريفا و شهابيه را هدف قرار ميداد اما، سيد عباس همچنان در منطقه حضور داشت و رزمندگان مقاومت و اوضاع جبهههاي جنگ را ساماندهي ميكرد.روز بعد من از ادامه حضور سيد در منطقه عمليات جا خوردم و به او اعتراض كردم.اما، او همواره لبخند ميزد، و ميكوشيد رزمندگان را آرام كند.به ياد دارم كه فرماندهان مقاومت به منظور بررسي و ساماندهي اوضاع در حضور سيد جلسه تشكيل دادند و گمان كنم اگر حضور او نبود ما خود را گم كرده بوديم.به هر حال با رهنمودها و ديدگاههاي سيد دو جبهه دفاعي در محورهاي ساحلي صريفا و شهابيه تشكيل داديم و رزمندگان را در آن مستقر كرديم.سيد در جريان اين تهاجم گسترده ارتش رژيم صهيونيستي كه شش روز ادامه داشت، مانند يك رزمنده شهادتطلب و ايثارگر، ميان سنگرها و پايگاههاي مقاومت در حال رفت و آمد بود و به وضعيت لوجستيگي آنها رسيدگي ميكرد.او همچنين به مساجد و مراكز استقرار آوارگان جنگي سر ميزد و با آنان به گفتوگو مينشست.
آيا در عمليات ديگري نيز شركت داشت؟
آري، اين واقعيت انكارناپذير را هرگز فراموش نميكنم كه سيد به طور مستقيم و غيرمستقيم در دهها عمليات ضد صهيونيستي حضور داشت.در عمليات محور عليالطاهر كه شب جمعه نهم ژانويه سال 1987 ميلادي اجرا شد، در اردوگاه رزمندگان در شهر نبطيه به سر برد.يك روز پيش از اجراي عمليات با فرمانده ابو علي رضا قرار گذاشت، و به نبطيه آمد.آمدن او به منطقه عمليات براي ما غافلگير كننده بود.چرا كه آن منطقه بسيار خطرناك بود و زير آتش قرار داشت.وقتي عمليات تمام شد، آن منطقه زير آتش شديد هوايي صهيونيستها قرار گرفت، و يك راكت نزديك سيد منفجر شد اما، او ميخنديد.چرا كه در اين عمليات توانسته بوديم دو دستگاه تانك ميركاواي اسرائيليها را از كار بيندازيم.و آرايش نظاميان صهيونيست را حسابي به هم بريزيم.دشمن اعتراف كرد كه تلفات و خسارتهاي سنگيني به پايگاههاي ارتش انتوان لحد وارد آمده است.در نتيجه اين عمليات يكي از فرماندهان عزيزمان به نام سمير مطوط به شهادت رسيد.شهادت اين فرمانده سيد عباس را پريشان كرد زيرا، سمير براي او خيلي عزيز بود و با عزيمت او به خط مقدم جبهه مخالفت ميكرد.سيد نميخواست يك فرمانده توانا را از دست بدهد.
در آستانه برخي عمليات مسلحانه ضد صهيونيستي، سيد عباس موسوي در ميان رزمندگان حضور مي يافت و با سخنراني و نيايش فضاي معنوي و روحاني براي آنان ايجاد ميكرد.هميشه دوست داشت پيش از اجراي عمليات با رزمندگان مقاومت بنشيند و از آنها بهرهمند شود. آنان را مورد محبت قرار دهد.براي خود برنامه اي تنظيم كرده بود كه به همه پايگاه ها سر مي زد.نميپذيرفت كه رزمندگان به ديدار او بروند.ديد معنوي خاصي نسبت به برخي رزمندگان داشت. رزمندگان شناخته بودند كه هر گاه سيد رزمنده اي را انتخاب كند و يا پيشاني او را ببوسد، آن رزمنده پس از مدتي به درجه شهادت نايل مي شود.مانند ياسر كوراني و احمد شعيب و غسان علويه كه در عمليات محورهاي علمان و الشومريه به شهادت رسيدند.
سيد عباس در جريان عمليات علمان، شهيد احمد شعيب را به علت بيماري يكي از برادران به فرماندهي تيم عملياتي انتخاب كرد، شهيد احمد شعيب تا آخرين لحظه زنده بود و عمليات را فرماندهي ميكرد. و گاهي اوقات مجروحان را به پشت جبهه تخليه ميكرد.من به وسيله بي سيم ميشنيدم كه سيد عباس نيز با بي سيم عمليات رزمي را دنبال ميكرد.به رزمندگان ميگفت:«سرت را در راه خدا تقديم كن.»
سيد عباس غير از حضور معنوي و رهنمونسازي رزمندگان چه نقشي در محورهاي عمليات بازي ميكرد؟
حضور سيد در جبهه ويژگيهاي فراوان داشت.به طور مثال هرگاه با رزمندگان ديدار ميكرد، به آنان هداياي نمادين ميداد.جزئيات و اهداف عمليات را پيش از اجراي آن جويا مي شد.در مورد عمليات محور السويداء به تفصيل سؤال كرد و پيشنهادات و ديدگاههاي خود را با فرماندهان در ميان گذاشت.هنگامي كه رزمندگان به طرف ميدان رزم حركت كردند، او در خانهاي در روستاي عربصاليم ماند و به مرتب كردن وسايل و تجهيزات آنان پرداخت.آنان را با خواندن دعا براي سلامتيشان بدرقه كرد.روزي احساس كرد، يكي از رزمندگان از شدت سرما ميلرزد.مرا صدا زد و از من خواست فكري به حال او كنم.گرچه رزمنده تأكيد ميكرد كه سردش نيست و ناراحتي خاصي ندارد، اما، سيد همواره مراقب وضعيت بدني و روحي رزمندهها بود و دستور ميداد لباسهاي گرم به اندازه كافي در اختيار آنها قرار داده شود.
او بر اين باور بود كه تاريخ كنوني مسلمانان با تاريخ صدر اسلام پيوند خورده است.نبرد شيعيان كنوني لبنان با يهوديان غاصب سرزمين فلسطين را مانند نبرد مسلمانان صدر اسلام تعبير ميكرد. پايگاههاي مقاومت اسلامي در جنوب لبنان را مانند صحنه هاي جنگ احد و بدر و خندق توصيف ميكرد.
چه خاطرههاي شيرين ديگري از دوران حضورتان در كنار شهيد سيد عباس موسوي در جبهههاي جنگ جنوب لبنان داريد؟
خاطرههاي حضور شهيد سيد عباس موسوي در پايگاههاي مقاومت اسلامي در جنوب لبنان فراوانند، هرگاه به محورهاي عربصاليم و عين بوسوار در ارتفاعات اقليم التفاح ميآمد علاقه داشت در اين محورها به نگهباني بپردازد.در يك شامگاه تابستاني كه آسمان صاف بود، و ستارههاي درخشان نمايان بودند، اصرار كرد از پايگاه رزمندگان در محور لويزه بازديد كند.براي عزيمت به اين پايگاه يونيفورم نظامي به تن كرد.اصولاً سيد خيلي علاقه داشت يونيفورم نظامي تن كند.هفت رزمنده همراه او به طرف لويزه حركت كردند زيرا، موقعيت اين پايگاه بسيار خطرناك بود و گاهي اوقات زير آتش توپخانه دشمن قرار ميگرفت.در مسير راه پاي سيد با سنگ برخورد كرد و به زمين افتاد.او از زمين بلند شد و گفت: «بايد از عمرم گله كنم».اصرار داشت راهش را ادامه دهد.به او گفتم اگر اجازه دهيد برگرديم.سيد در پاسخ گفت، آيا قصد داريد درد سر ايجاد كنيد؟ به او گفتم كه هرگز چنين تصميمي نداريم او در جواب گفت پس به راهمان ادامه دهيم.مسير راه كوهستاني روستاي عربصاليم تا پايگاه لويزه را سه ساعته پيموديم، چون آهسته حركت ميكرديم.ميان راه پوزش خواست كه ما را خسته كرده است.به او گفتم منظورتان چيست؟ او گفت شما احساس من را درك نميكنيد.به شوخي به من گفت آنچه براي من اهميت دارد، اين است كه عينك طبي او بر زمين نيفتند.با تمام مشكلات مسير سنگلاخي، همواره با رزمندهها شوخي ميكرد و ميخنديد. رزمندههاي پايگاه لويزه منتظر ما بودند. سيد آن شب شاد و خندان بود و ميخواست دعاي توسل بخواند اما، فرماندهان اجازه ندادند شمع روشن كنيم.پس از قرائت دعاي توسل مسئولان پايگاه گفتند كه براي صرف شام ميخواهند از ما پذيرايي كنند. سيد گفت كه ميخواهد در كنار رزمندگان ماست چكيده و زيتون و چاي صرف كند. سفره را پهن كردند و سيد با دستان خود براي رزمندگان لقمه ميگرفت.شب به يادماندني و زيبايي را گذرانديم.رزمندگان از اينكه سيد عباس موسوي شبي را در كنار آنان گذرانده خيلي شاد و خوشحال بودند.
اين ديد و بازديدها چه تاثيري بر روحيه رزمندگان داشت؟
شك ندارم كه بازديدهاي سيد عباس از قرارگاهها و پايگاههاي رزمندگان مقاومت اسلامي در جنوب لبنان تأثير ژرفي بر روحيه و بالا بردن ميزان آگاهي آنان بر جاي ميگذاشت؟ در آن روزگار سيد اولين روحاني عمامه به سر بود كه از پايگاههاي مقاومت بازديد به عمل ميآورد و به اوضاع آنها رسيدگي ميكرد.رزمندگان با شور و شوق فراوان به استقبال سيد ميآمدند و اطراف او را ميگرفتند.سيد ميان آنان مينشست و به آنها ميگفت كه نسبت به حضور آنها در سنگرهاي عزت و شرف و دفاع از ميهن عزيزشان در برابر تجاوزگري دشمن صهيونيستي غبطه ميخورد.او ميگفت، چرا من نبايد هميشه ميان شما باشم.دوست دارم همواره ميان شما باشم.
سيد يك بار ديگر از پايگاه لويزه بازديد كرد.در مسير راه با سنگهاي كوهستاني برخورد كرد و از انگشت او خون جاري شد.او به همراهان گفت كه حتماً گناهي مرتكب شده كه باعث اين حادثه شده است.او خطاب به رزمندگان گفت، هر كسي در جبهههاي نبرد حق و باطل مجروح شود، اولين قطره خوني كه از او بريزد، خدا گناهان او را ميبخشد.در آن بازديد از بحران خاورميانه و چگونگي آغاز كشمكش اعراب و اسرائيل بحث كرد و رزمندگان را به مقاومت و پايداري در برابر دشمن فرا خواند.آنگاه سيد مشكلات و كمبودهاي رزمندگان را جويا شد تا براي مرتفع نمودن آن تلاش كند.در اين بازديد با رزمندگان نماز جماعت بجاي آورد، براي سلامتي و پيروزي آنان به درگاه خداوند متعال دعا كرد.در پايان از او پرسيدم آيا ناهار ميل داريد؟ او پرسيد ناهار چه داريد؟ گفتم كنسرو تن ماهي و «مجدره»(يك نوع غذاي سنتي لبناني) داريم اما، به صرف سالاد اكتفا كرد.
مسئولان حزبالله پيشتر به فرماندهان مقاومت اعلام كرده بودند كه امام خميني (ره)سفارش كردهاند كه به شدت مراقب جان آقاي سيد عباس موسوي باشيم.به همين دليل سعي ميكرديم از نزديك شدن سيد به خطوط مقدم جبهه جلوگيري كنيم. اما، او همواره اصرار داشت در برخي عمليات شركت كند و به رغم مسايل امنيتي و محدوديتهايي كه براي رزمندگان مقاومت وجود داشت، از نزديك از اوضاع و احوال مجاهدان آگاهي يابد.
به طور مثال، سيد يك شب پيش از آغاز عمليات مسلحانه در محور تومات نيحا بيمار شد اما، به رغم تب شديد و سرماخوردگي ميان رزمندگان حضور يافت، و پس از خواندن دعا و نيايش براي سلامتي رزمندگان، آنان را بدرقه كرد.او افسوس ميخورد كه چرا نميتوانست در عمليات ضد صهيونيستي شركت كند.
شبي در قرارگاه مركزي پايگاه كفر ملكي در تراس آپارتماني نشسته بوديم.در فاصله چند كيلومتري پايگاه اسرائيلي بصليا در برابر تراس قرار داشت.تعدادي از فرماندهان مقاومت دور سيد حلقه زده بودند.من نيز عمامه سياه او را ميبستم. او روي كاناپه نشسته بود و ضمن خيره شدن به پايگاه نظامي اسرائيليها، مسايل سياسي و نظامي روز را تجزيه و تحليل ميكرد.سپس رو كرد به فرماندهان مقاومت و به آنان گفت:بايد كاري كنيم تا دشمن كه سرزمينمان را اشغال كرده در منطقه احساس آرامش و راحتي نكند. رزمندگان به او قول دادند كه همين كار را خواهند كرد.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 40