روايتي ازيك حقيقت ناشناخته (2)
گفتگو با امير حسين اكبري، محقق فیلمنامه مجموعه تلويزيوني جاودانگي
درجريان تحقيق هاي خود با پسرشهيد تندگويان هم صحبت كرديد؟
بعد ازپيروزي انقلاب، شهيد تندگويان چه كار ميكرد؟
جواد در همان روزها هم هدفي جز ايجاد يك آشتي ملي ندارد...
يك آدم با ويژگي هاي اخلاقي و مذهبي به نظر ميرسد خيلي تحت تأثير شخصيت تندگويان قرار گرفتهايد؟
بنده معتقدم مطلبي در اين ميان وجود دارد كه بد نيست اشارهاي به آن بكنيم و آن هم چشمه جوشان درخشان و لايزال ازمعنويت است. مراد نگارنده از بيان چنين مطلبي صرفاً آموزه هاي مذهبي و فرعيات آن نيست. بنده درصدد بيان نوعي اخلاقيات هستم. محمد جواد فردي اخلاقي است و كسي را نميشناسم كه توانسته باشد ازاين بُعد او ايراد بگيرد.اخلاقي ازآن جهت كه وي در هيچ دوراني حتي زماني كه علت تنگناي اقتصادي درفشاربود دست از اعتقادهايش بر نداشت يا اگر هم برداشت به سرعت به وضعيت قبل بازگشت.محمد جواد در روزهاي (11 ماه بعد ازانقلاب) وارد وزارت نفت ميشود.
به نظر ميرسد كه راحت به پست وزارت رسيده باشد؟
اين بخش اززندگي محمد جواد، رسيدن به شكوفايي و برداشت از زميني است كه او ساليان سال درآن كشت كرد و با ممارست در پي رسيدن به بهترين محصول بود... اين روزها او نفت را به مثابه خون در رگ هاي ميهن ميداند...
او دراين فصل از زندگي ايده هاي ذهني خود را به فعل در ميآورد... تلاش هايي كه براي گازرساني به بيشتر نقاط كشور انجام ميشود عقبه همان ايدئولوژي ها و ساخت هاي ذهني اوست.
شايد بد نباشد در اين مقطع توقف كوتاهي بكنيم و ازانديشه هاي جديد او سخن به ميان بياوريم.
محمد جواد،دراين فصل از زندگي از فصل زندگي خود که البته مي توان گفت از فصل هاي آخراست در پي ايجاد تغييراتي است كه نشان ازمدرنيته فكري او دارد. مدرنيته از آن جهت كه شايد مخاطب در مواجهه با اين مقاله محمدجواد را صرفاً يك انسان سنتي بداند كه به شدت پاي بند مذهب و اصول آن و سنت هاي بي برو برگرد است،اما ميخواهم بگويم چنين نيست بگذاريد مطلب را كمي بيشتربشكافيم.
در جوامع توسعه يافته براي هرصندلي كه در دانشگاه ها وجود دارد شغلي به عنوان حرفه مرتبط دربازاركارايجاد ميشود و دانشجويان بعد از گذراندن درس هاي نظري و درس هاي عملي از هر جهت آماده خدمت گزاري و احياناً توسعه بخش هاي كاري خود هستند به بياني ديگرسرگرداني در فضاي بعد از تحصيل درآن جوامع جايگاهي ندارد...
ايجاد يك پل ارتباطي ميان دانشگاه و فضاهاي كاري مرتبط درعين وفاداري به مكتب و همچنين داشتن روحيه انقلابي و عدالت جويي او را تبديل به شخصيتي ميكند كه توأمان هم پيشرفته است و هم سنتي كه به نظرم اين شيوه ازرفتار همان چيزي است كه شبانه روز در فضاي رسانهاي و منابر كشور از آن سخن در ميان است. جنگ ايران و عراق شروع ميشود...
شرايط ملتهب و حساسي پيش روي دولتمردان جمهوري نوپاي اسلامي قرار ميگيرد،چراكه هنوز ثبات سياسي حاكم نشده و دولتي ديگر سعي در دستاندازي به مملكت دارد...
ازطرفي رژيم قبلي كل زيرساخت هاي نفتي كشور را درجنوب برقراركرده و عراق هم با اين اطلاع كه در صورت فلج كردن صنعت نفت به سرعت به قلب كشور نفوذ خواهد كرد.شروع به بمباران تأسيسات نفتي ميكند. دراين شرايط فشار فراواني به صنعت نفت وارد ميشود چراكه سوخت هواپيماهاي جنگي ايران جز از طريق توليد فرآورده هاي نفتي در داخل كشور ميسر نيست... محمد جواد، در آن روزها آرام و قرار ندارد. او از طرفي مجبور است به كارهاي روزمره وزارت خانه رسيدگي كند و از طرف ديگربايد نگران وضعيت پالايشگاه هاي جنوب باشد. كارگران پالايشگاه زير آتش و درد مشغول به فعاليت هستند، اما اوضاع آن گونه كه بايد پيش نميرود. فشاركار وگرما از يك طرف و نبود امنيت جاني از طرف ديگر سبب ميشود كارگران يكي يكي دست از كار بكشند و اين همان چيزي است كه رژيم بعث خواستارآن است.
به نكته خوبي اشاره كرديد. يادم ميآيد كه همان زمان خيلي ها ميپرسيدند ضرورتي براي رفتن او به منطقه جنگي وجود داشت؟
درباره رفتن شهيد تندگويان به منطقه عملياتي آبادان ،خودتان چه نظري داريد؟
در آن روزها كه تب و تاب جنگ و آزادي ميهن درميان بود،كسي از خود پرسيد چرا؟ سال هاي بعد از آن هم كه هياهوهاي متعددي براي آزادي محمد جواد و دوستانش در ميان بود نيزكسي نپرسيد، اما در سال هاي اخيرعدهاي پيدا شدند و پرسيدند چرا رفت، اگرنميرفت چه ميشد؟ شايد مواجهه با اين پرسش به شدت برخورنده و حتي غمگين كننده باشد،اما اصل پرسش به جاي خود باقي است. شايد بنده به عنوان كسي كه سه ماه يا بيشتر صرفاً محقق اين برنامه تلويزيوني بودم و شايد وابستگي هاي عاطفي و كاري با محمد جواد نداشتم بتوانم در حد بضاعت خودم به آن پاسخ دهم... گرچه ميدانم پاسخ من اشكالات اساسي و فراواني دارد...
شايد پاسخ را بايد در نگاهي كلي تر به شيوه تربيت و حتي وراثت محمد جواد مرتبط دانست، اين كه او درچه خانوادهاي رشد كرد... زمينه هاي وراثتي او در شخصيت و طرزتفكر به كجا ختم ميشد و حتي در سال هاي بلوغ و شكل گيري كامل شخصيت او چه عواملي دخيل بودند، به احتمال زياد ميتواند پاسخ مناسبي در اختيارمان قرار دهد.
توجه كنيد كه محمد جواد روحيهاي ضد استعماري داشت... او حضور نيروهاي بيگانه و كشورهاي ديگر را تاب نميآورد. از طرفي رژيم شاهنشاهي را مشروع نميدانست چراكه نه مردي بود ونه به شرعيات توجهي داشت طبيعي است كه چنين آدمي مرتباً سازمخالف بزند و سعي كند به هرطريقي اعتراض خود را بيان دارد. ازآن جايي كه رژيم شاه حضور مخالفاني كه نگاه به ريشه آن داشتن را تاب نميآورد در برابر او ايستادگي ميكند و اين ايستادگي همراه با شكنجه فرزندان است... محمد جواد يك نفراست و قصد دارد در برابر يك نظام ايستادگي كند، طبيعي است كه با يك فشارخرد كننده و ويران كننده طرف خواهد شد.
او از زندان آزاد ميشود و براي اعتقادهايش بازهم ميجنگد. انقلاب پيروز ميشود و حالا بايد نيروهايي كه در دل انقلاب فعاليت كردهاند به خواسته هاي خود و مردم جامه عمل بپوشانند. محمد جواد باز هم ميجنگد چه در برقراري حاكميت يك دست و مكتبي و چه در سروسامان دادن به بخش هاي صنعتي كه او در آن جا كار ميكرد... مراد بنده اين است كه بگويم جنگيدن اصولاً براي محمد جواد تعريف ديگري داشته است. جنگيدن براي او توپ و تير و مسلسل نبوده او از سال ها قبل ميجنگيده و اتفاقاً بسيارخوب هم پيشروي كرده بود.
اين مطالبي كه گفتيد براي رفتن او به جبهه هاي عملياتي كافي به نظر ميرسد؟
بله،او احساس بي قراري شديدي ميكند و از اين رو تصميم ميگيرد به جنوب سفر كند تا اين درون ناآرام خود را آرام كرده و انذكي از خواب هاي آشفته جدا سازد. اصولاً انسان ها براساس طرز تفكرهاي شان دست به عمل ميزنند و نميتوان توقع داشت كه بلافاصله اين مباني فكري تغيير كند كه ازآن رو عمل كردها متفاوت شود توجه کنيد كه محمدجواد در يك مرحله بسيار بزرگ (وزارت نفت) وارد جنگ با هزاران هزارعامل بيروني و دروني ميشود،اما به محض اين كه شرايط به سمت آرام شدن و متعادل شدن پيش ميرود جنگي بزرگ ترآغازميشود،جنگي كه مسأله اصلي آن تجاوزبه خاك است...
جالب است براي تان بگويم يك بارازپسر بزرگ محمد جواد شنيدم .«بابا هيچ وقت نمي توانست يك جا بماند.دوست داشت آباد كند و برود.»بازكردن اين جمله گوياي تمام تلاش نگارنده دراثبات اين نظريه است كه محمد جواد در عين پاي بندي به سنت يك جا ماندن را نيزدوست نداشت و حتي تاب نميآورد.اوآمده بود كه آباد مند و سراغ جاي ديگري برود. حالا چگونه مي شود او را در وزارت خانه حبس كرد؟ خدا ميداند اين جواب را به افرادي ميدهم كه بسيار زياد از خود و ديگران ميپرسيدند چه لزومي داشت برود خب نميرفت...جنگ كه براي وزير نيست جنگ براي سرباز و رزمنده و فرماندهاش است. تا جايي كه به خاطر دارم شخصيت محمد جواد در عين آرامش بيروني و تلاطم دروني همواره يك روند ثابت راطي كرده پس نميتوان از لحاظ منطقي واحساسي توقع داشت حالا راه ديگري را در پيش بگيرد و احياناً به جنوب نرود.
سال هاي بعد كه سال هاي اسارت است، سال هاي سخت و غم انگيزي براي محمد جواد و بستگانش است.ازطرفي محمد جواد به احتمال بسيارقوي در فشار شديدي براي اعتراف قرار ميگيرد و از طرفي فقدان چنين نيروي كميابي براي وزارت خانه و حتي كشوربه شدت احساس ميشود. شيوه هاي رواني براي گرفتن اعتراف هم كه به جاي خود باقي است. از چاپ روزنامه هاي جعلي بگيريد تا خبر مرگ زن و فرزند، اما محمد جواد نه تنها زير بار اين فشار كمر خم نمي كند بلكه اين جاهم الگوي صبر و استقامت ميشود.شرايط بسيار بد زندان و محروم شدن از هرگونه حق طبيعي عوامل بسيار پيش پا افتادهاي براي شيوع تفكراتي خاص در فردي اسيرشده است.
از دوران اسارت او چه اطلاعاتي دريافت كرديد؟
سال ها ميگذرد و گمانه زني ها براي آزادي محمد جواد و همراهانش ادامه دارد. تا اين كه خبر شهادتش در مطبوعات آن دوران درج و اعلام ميشود. به عقيده بنده نتيجه اين همه سال اسارت چيزي جز شهادت نيست. اين جمله را از سر احساسات نميگويم يا قصدم زدن يك برچسب به رزمندگاني چون محمد جواد نيست...قصدم اين است كه بگويم بنابرآن همه تحليل شخصيتي پيرامون محمدجواد چه آيندهاي جزاين را ميتوانستيم براي او متصورباشيم. فكر ميكنم شما با من هم عقيده باشيد كه روح محمدجواد روح بزرگي بوده است كه جسم نحيف او ياراي مقابله با اين همه عظمت را نداشته خب، اين يكي از بزرگ ترين آرزوهاي بازجوها واعتراف گيرندگان است كه بتوانند قبل ازجسم (كه ميرا وازبين رفتني است) به روح شخص مورد بازجويي دست پيدا كنند.بنابراين، بيان اين مطلب كه سرانجامي جز شهادت براي محمدجواد نميتوان تصور كرد حرف بي راهي نيست...
در پايان اگر نكتهاي درباره شهيد تندگويان باقي مانده است، بگوييد.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 47