سرکوب بي فرجام(1)
نويسنده:قاسم حسن پور
کميته مشترک ضد خرابکاري: زمينه هاي پيدايش و عملکرد
درآمد
پس از سرکوب خونين قيام 15خرداد 1342توسط رژيم پهلوي و تبعيد امام از ايران به ترکيه و سپس عراق، مبارزات به شيوه هاي مختلف ادامه يافت که از آن جمله مي توان به مواردي چند اشاره کرد:
مبارزات سياسي:
مبارزات مسلحانه
مبارزات فرهنگي:
مقابله با مبارزات مردمي
1- ساواک
2- شهرباني
3- ضد اطلاعات ارتش (رکن 2)
4- ژاندارمري
از ساواک «اداره کل سوم» يک مسئول پيگيري و کنترل فعاليت هاي انقلابي بود. اين اداره کل با داشتن مهم ترين وظيفه که امنيت داخلي بود، وسيع ترين بخش اطلاعاتي و عملياتي ساواک محسوب مي شد و عناصر کافي در اختيار داشت و در خارج از کشور نيز نمايندگي ها موظف بودند خواسته هاي اداره کل سوم را برآورده نمايند. مجمومه اين امکانات و اختيارات، به اداره کل سوم جايگاه خاصي داده بود و شاه از اين اداره کل انتظار امنيت مطلق را داشت. با وجود اين مي توان نتيجه گرفت که در ايران سيستم اطلاعاتي به معني بين المللي به وجود نيامد و کار نيروهاي امنيتي، صرفا سرکوب مبارزات داخلي بود.
عدم هماهنگي نيروهاي مختلف نظامي و امنيتي، خصوصا ساواک و شهرباني که هر کدام براي مبارزه با منتقدين رژيم، کميته هاي جداگانه اي داشتند و براي خوش خدمتي به دستگاه حاکمه از همديگر پيشي مي گرفتند، موجب به وجود آمدن مشکلات عديده اي شده بودند. ساواک دو کميته داشت که زير نظر اداره کل سوم فعاليت داشتند. يکي از آنها مسئول شناسايي عوامل تظاهرات سراسري دانشگاه ها در آبان ماه 1349و ديگري مسئول شناسايي، دستگيري و بازجويي از اعضاي آشکار و مخفي سازمان مجاهدين خلق بود. کميته شهرباني هم که تحت نظارت اداره اطلاعات شهرباني کل کشور قرار داشت، مسئوليت شناسايي عوامل حمله کننده به کلانتري 5 تبريز و کلانتري قلهک را عهده دار بود. وجود اکيپ هاي گشت متعدد ساواک و شهرباني که هر کدام مستقلا عمل مي کردند، در سطح شهر درگيري و برخورد پيدا مي کردند و چه بسا مامورين شهرباني دنبال فردي بودند که به وسيله ساواک دستگير شده بود و بالعکس، ساواک درصدد دستگيري کسي برمي آمد که قبلا توسط شهرباني بازداشت شده بود.
براي هماهنگي لازم، پرويز ثابتي و سپس يکي از کارمندان براي مدتي به طور ثابت در کميته شهرباني به عنوان نماينده ساوا ک حضور يافتند، ولي به خاطر بي اعتمادي اين نيروها به يکديگر و با توجه به درگيري بين اکيپ هاي گشتي مربوطه که بعضي مواقع بر اثر مشکوک شدن به يکديگر به روي هم آتش مي گشودند، سران رژيم بر آن شدند تا اين فعاليت ها را متمرکز نموده و تحت يک فرماندهي واحد قرار دهند. لذا با الگوبرداري از سيستم اطلاعاتي انگليس که تجربه مبارزه با ارتش آزاديبخش ايرلند را در جنگ هاي شهري و چريکي داشت، دو کميته مستقر در اوين را که متعلق به ساواک بود با کميته شهرباني در يکديگر ادغام نموده و طرح تاسيس کميته مشترک ضدخرابکاري تهيه و ارائه گرديد.
در پي دستور محمدرضا شاه، کميته مشترک ضدخرابکاري (ساواک -شهرباني) در تاريخ چهارم بهمن ماه 1350 تاسيس گرديد. در اين کميته، در واقع شهرباني نقش «اداره ويژه» اسکاتلنديارد را ايفا مي کرد و ساواک نقش «ام. آي 5» را داشت. کميته مشترک در محل اداره اطلاعات شهرباني تشکيل شد و بعدها در شهرستان ها نيز شعبه هايي که تحت نظر مرکز فعاليت مي کردند، راه اندازي شدند. کميته مشترک با 375 پست سازماني که 111پست آن متعلق به ساواک بود و 264 پست ديگر که به شهرباني اختصاص يافت، فعاليت خود را آغاز کرد. اولين رئيس کميته مشترک سپهبد جعفرقلي صدري، رئيس شهرباني وقت و رئيس ستاد آن پرويز ثابتي، از مقامات ساواک تعيين شد و نمايندگاني از ارتش و ژاندارمري، به منظور هماهنگي در اين ترکيب قرار گرفتند.
در اين تشکيلات قدرت در اختيار شهرباني قرار داشت و شهرباني با تهيه بولتن هاي ويژه و ارسال آن براي شاه، سعي مي کرد نقش خود را اصلي و پررنگ نشان دهد. اين موضوع براي ساواک که مي خواست سرکوبگر مطلق باشد، چندان خوشايند نبود، لذا به رغم انحلال کميته هاي ساواک، اين سازمان به وسيله محمدحسن ناصري(عضدي)، ناصر نوذري (رسولي)، رضا عطارپور مجرد (حسين زاده)، بهمن فرانژاد (دکتر جوان) و با به کارگيري تعدادي از کارمندان ساواک تهران، در سال 1351مجددا کميته اوين را فعال و رسما نسبت به دستگيري، بازجوئي و شکنجه مبارزين اقدام کرد. شهرباني اطلاعات جمع آوري شده خود را در اختيار کميته مشترک نمي گذاشت و همين موضوع، موجب کمرنگ شدن نقش اين کميته و به دنبال آن به وجود آمدن اختلاف بين شهرباني و ساواک مي شد و در نتيجه، مقدمات لازم براي در اختيار گرفتن قدرت کامل توسط ساواک، در کميته مشترک فراهم شد.
جعفرقلي صدري در اعترافات خود مي گويد:
«پس از چند روز ماموري جلوي کلانتري قلهک کشته شد و سپهبد فرسيو را ترور کردند. در همين زمان، واقعه سياهکل اتفاق افتاد. ساواک و ژاندارمري رفتند و آنها را کشتند و بازماندگان گروه سياهکل متواري شدند. اين گروه در تهران شروع به سرقت از بانک ها و تخريب کردند. شاه ما را احضار کرد. مقام امنيتي در حضور شاه گفت:ما به تنهايي نمي توانيم کاري بکنيم. در اين شورا که تشکيل شده بود. ازهاري، اويسي، بنده و پاليزبان شرکت داشتيم. پس از مدتي مذاکره، تصميم گرفته شد يک اجتماع سازماني تشکيل شود. ثابتي از طرف ساواک، سپهبد جعفري از طرف شهرباني و سپهبد محققي از طرف ژاندارمري، اعضاي اين تشکيلات شدند.
سرلشکر فرزانه که در آن زمان رئيس آگاهي بود، رئيس اطلاعات شهرباني شد. شاه گفت بايد اين اجتماع تشکيل شود و شما هر کس را که گرفتيد، بايد تحويل ساوک بدهيد، ولي آقاي ثابتي هر کسي را که مي گرفت، خودش به تنهايي عمل مي کرد. من ناراحت شدم و با او همکاري نکردم و گفتم که ساواک فقط در تهران شش هزار عضو دارد. خودش به تنهايي عمل کند. شبي در چهار نقطه تهران بمب گذاري شد. فردا هويدا تلفن کرد که بايد بياييد جلسه. فردوست و هدايتي هم آنجا بودند. جلسه تشکيل شد و هويدا گفت: «شاه از اين بابت ناراحت است. شما چرا همکاري نمي کنيد؟» ما مي دانستيم که بمب ها را ساواک منفجر مي کند تا وانمود کند که در شهر خرابکاري
مي شود و بايد همه نيروهاي انتظامي با ساواک همکاري کنند. شخصي به نام جهان شب ژرفي که بمب ساز ساواک بود، خود در حادثه بمب گذاري کشته شد و اين واقعيت که ساواک عامل بمب گذاري بود، ثابت شد. من حاضر شدم دو افسر و 30 پاسبان در اختيار کميته بگذارم و همين کار را هم کردم، اما باز متوجه شديم که ثابتي به تنهايي عمل مي کند و خودش با افرادش به خانه اي در نيروي هوايي حمله کرده و چند نفر را کشته و دستگير کرده اند. ما به ناچار تصميم گرفتيم از کارهاي او و مکالمات تلفني اش اطلاعاتي را حاصل کنيم.
من، سرهنگ مخفي، افسر اطلاعاتي را احضار کردم و به کمک تلفن چي شهرباني، از داخل ديوار سيمي به تلفن ثابتي کشيديم و از مکالماتش نوار برمي داشتيم. در آن نوار ثابتي از مردم، زمين و پول و فرش مي خواست. من آن نوار را پياده کردم و به شاه دادم. شاه وقتي ماجرا را فهميد، گفت: او چقدر طمع دارد. نوار را به فردوست داد و گفت: تذکراتي به ساواک داده شود. ما ديگر نفهميديم که فردوست تذکر داد يا نه؟
تغيير ساختار (54-52)
«به فرمان مطاع اعليحضرت همايون شاهنشاه آريامهر، از تاريخ 52/3/1، رياست کميته مشترک ضدخرابکاري ساواک و شهرباني کل کشور به يک نفر از افسران ساوا ک محول شده است. مستدعي است مقرر فرماييد بودجه مصوب کميته را در مرکز به قرار ماهانه سه ميليون ريال، از تاريخ اول تيرماه و بودجه کميته هاي شهرستان ها را به قرار ماهانه يک ميليون و دويست هزار ريال از تاريخ اول خرداد 1352در وجه سرتيپ رضا زندي پور، رئيس کميته، پرداخت فرمايند».
سازمان جديد با 538 نيرو و پست سازماني دائم و موقت، زير مجموعه اداره کل سوم امنيت داخلي و رئيس آن، ضمن حفظ سمت، معاون مديرکل نيز بود. در ساختار جديد صرفا کارهاي اجرائي، تامين و نگهداري زندان به شهرباني سپرده شد و نمايندگاني از ارتش و ژاندارمري براي هماهنگي بيشتر در آن حضور داشتند. در واقع اداره کل سوم، حاکم مطلق کميته مشتر ک شد.
در اول خرداد ماه سال 1352، سرتيپ رضا زندي پور، از طرف شاه به عنوان رئيس کميته مشترک منصوب شد و ساواک با به حاشيه راندن شهرباني، قدرت را قبضه کرد و خشن ترين و عقده اي ترين بازجويان و شکنجه گراني را که تحت نظر سرويس هاي امنيتي بيگانه آموزش ديده بودند، به مدرن ترين وسايل و جديدترين و مرگ بارترين شيوه هاي شکنجه که در اوين از آنها استفاده مي شد، تجهيز کرد و آنها را به استخدام کميته مشترک درآورد و در ضمن همچنان به رابطه آموزشي نيروهاي خود با سرويس هاي اطلاعاتي آمريکا، انگليس و خصوصا اسرائيل ادامه داد؛ به همين دليل سال هاي 52 به بعد را مي توان سال هاي اوج شقاوت و خشونت در کميته مشترک به حساب آورد.
از سال 52 به بعد بود که روند دستگيري ها به طور بي سابقه اي افزايش يافت و بازجوها و شکنجه گران در سه شيفت پي در پي، در طول شبانه روز، مشغول بازجويي از انقلابيون بودند. وضع به گونه اي بود که لحظه اي ناله و فرياد مبارزيني که شکنجه مي شدند، در اين ساختمان قطع نمي شد. کميته مشترک ظاهرا بازداشتگاهي بود که بايد متهمان را براي مدت کوتاهي در آن بازجويي و سپس روانه زندان هاي قصر و اوين مي کردند، ولي کساني در حدود سه سال در اين مکان اسير بودند.
هزار توي بند و سلول ها
تنها وسيله گرمايشي براي فصل سرما در هر بند، يک دستگاه بخاري کارگاهي بود که صدائي ناهنجار داشت و فقط اطراف خود را گرم مي کرد. از اين بخاري به علت نداشتن لوله خروج دود و همچنين سوخت ناقص، دوده زيادي به داخل بند وارد مي شد، به طوري که تمامي ديوارها و سقف پوشيده از يک لايه دوده بود. براي فصل گرما هم در هر بند يک هواکش بزرگ نصب کرده بودند که مقداري هوا را جا به جا مي کرد، ولي از گرماي بند چيزي کاسته نمي شد. بعضي مواقع در سلول هاي عمومي تا دو سه برابر ظرفيت جمعيت جاي مي دادند و در فصل گرما وضعيت به صورتي درمي آمد که زندانيان براي تنفس هم دچار مشکل مي شدند و براي رفع اين نقيصه هر کدام به نوبت فرنج خود را به سبک پنکه سقفي در فضا مي چرخاندند و با جابه جا کردن هوا، مقداري هواي سلول را تعديل مي کردند.
بهداشت
رد خون
ورود بي بازگشت
البته اين تعداد، جداي از کساني هستند که در درگيري هاي خياباني با اکيپهاي گشت ساوا ک در خون خود غلتيدند و يا در بيدادگاه هاي رژيم به اعدام محکوم و به جوخه هاي مرگ سپرده شدند. فريدون توانگري(آرش) به خبرنگار تلويزيون که از او درباره عکس العمل مقامات ساوا ک پس از شهيد شدن انقلابيون در زير شکنجه سئوال کرد، گفت: «مقامات مافوق بعد از اين ماجراها (کشته شدن افراد زير شکنجه) عکس العمل خاصي نشان نمي دادند و فقط پرونده سازي و طي نامه اي اعلام مي کردند که اين فرد، خودکشي کرده است.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 39