نگاهي نو به علوم قرآني(3)
نويسنده:امن اله طايران
کيفيت نزول وحي
آياتي است در قرآن که مي فرمايد نزول قرآن دفعي است( انزال است)
« انا انزلناه في ليلة مبارکة انا لنا منذرين»
« ما قرآن را در شب مبارک فرستاديم تا خلق را از عذاب قيامت آگاه کنيم و بترسانيم».
(دخان/ 3)
و در سوره ي قدر آيه 1 مي فرمايد:
« انا انزلناه في ليلة القدر»
و در سوره ي بقره آيه 185 مي فرمايد:
« شهر رمضان الذي انزل فيه القرآن ...»
اينجا هم به صورت « انزل» است که همان نزول دفعي است.
در موارد ديگر مي فرمايد قرآن با تنزيل است نه انزال
« و قال الذين کفروا لولا تننزل عليه القرآن جمله واحدهً کذلک لنثبث به فوادک و رتلناه ترتيلا»
( فرقان/ 33)
« و کافران گفتند که چرا قرآن يک دفعه نيامد ما اين چنين فرستاديم تا استوار سازيم با اين نحوه فرستادن قلب ترا و به تدريج خوانديم بر تو»
و در سوره اسراء آيه 106 مي فرمايد:
« و قرآنا فرقناه لتقراه علي الناس علي مکث و نزلناه تنزيلا» « قرآن را از هم جدا جدا و با تفصيل و تفرقه فرستاديم تا بخواني بر مردم با تاني و مکث و به تدريج و درنگ»
در توجيه اين دو دسته آيات مفسرين نظراتي دارند:
طبرسي در مجمع البيان طبق يک حديث مي گويد: آن آياتي که مي فرمايد نزول دفعي است منظورش به آسمان دنيا است از عالم عقل و عالم قضاء الهي و به تدريج در مواردي که لازم مي شد از آسمان دنيا به حضرت رسول نازل ميشد که اين قسمت، قسمت و تدريج بود( منظور از آسمان دنيا مرتبه ي وجودي پايين تر است) و عرفا گويند:
اولين مرتبه ي وجودي قرآن در مرتبه ي وجود بحث و بسيط و مقام احديت است و مرتبه ي بعد در مقام واحديت است و سپس عالم عقل و بعد از آن در مرتبه ي لوح و قلم يا عالم قضا و سپس عالم در نفس و عالم مثال يا عالم قدر است و آخرين مرحله که پائين ترين مرحله است عالم طبيعت است که آن وجود تدريجي قرآن است البته اينکه بعضيها حرف عرفا را مردود مي دانند صحيح نيست و بقول امام در مصباح الهدايه که مي فرمايد:« مطالبي را که مي شنويد نگوئيد اشتباه است دنبال و تحقيق کنيد ببينيد مطلب چيست بعد رد يا قبول کنيد.»
پس منظور از دفعي به آسمان دنيا است و منظور از تدريجي اين است که از آسمان دنيا به قلب پيامبر در طول 23 سال نازل شد.
شيخ طبرسي در ذيل حديث ديگر مي گويد: خداوند قرآن را يکجا از لوح محفوظ به فرشتگان کاتب( منظور لوح و قلم است) فرستاد که اين مرحله ي دفعي است و از آنجا در شب قدر هر سال به اندازه ي يک سال را خداوند به جبرئيل مي فرستد و او هم در عرض يک سال در موارد لازم به پيامبر فرود مي آورد.
در تفسير الميزان ذيل آيه ي 185 سوره ي بقره مي فرمايد:
در قرآن يک دسته آيات است که دليل بر دفعي بودن نزول قرآن است از جمله يکي همين آيه 185 سوره ي بقره و آيه 1 سوره ي قدر و آيه 3 سوره ي دخان که نقل شد.
و از طرفي آيات ديگري هست که تقريباً صراحت دارد در نزول تدريجي مثل آيه « 106 سوره ي اسراء» و آيه « 33 سوره ي فرقان» که هرکدام شرحش گذشت.
اين آيات دسته دوم که دلالت بر نزول تدريجي دارد مورد تأئيد تاريخ هم هست و تواتر تاريخي هم اين را مي گويد که قرآن در طول 23 سال نازل شده است و به همين دليل است که اشکال شده بر اين مطلب نزول باينکه گفته اند دو نوع آيه « انزال» و « تنزيل» با هم منافات و تناقض دارند.
علامه ميفرمايد: ربما اجيب( يعني چه بسا اين طور جواب داد شده اما خودشان قبول ندارند) و اشاره مي کند به جمع بندي شيخ طبرسي در مجمع البيان که شرح آن گذشت باينکه نزول قرآن در ماه رمضان بوده و بر آسمان دنيا و سپس نزول قرآن بر پيامبر اکرم بطور تدريج در 23 سال نازل گشته.
بعد علامه ميفرمايد عده اي هم جواب ديگري بر اين اشکال داده اند و گفته اند، مقصود از آياتي که مي فرمايد قرآن دفعتاً نازل شد آياتي است که در بدو بعثت نازل شده يعني در واقع اولين آيات قرآن در ماه رمضان نازل شده ولي اين تفسيري بدون برهان است چون تقريباً مورد اتفاق مسلمين است که اولين آيات نازل شده در 27 رجب بوده است و آن 5 آيه اول سوره ي علق مي باشد و از 27 رجب تا ماه رمضان فاصله زيادي است.
سپس علامه نظر خود را مطرح کرده و مي فرمايد: قرآن داراي حقيقت ديگري است بالاتر از آنچه ما با فهم عادي مي فهميم و آنچه ما مي فهميم با تفصيل و از هم جدا و تدريجي است نه آن حقيقت ماورائي قرآن که در آنجا تفرقه و تدريج وجود ندارد. با استفاده از خود قرآن هم اين مطلب تائيد مي شود که آنچه ناظر به انزال و دفعي است همانا آن حقيقت بسيط قرآن است و آنچه به تدريج است ظهور در عالم طبيعت قرآن است پس هيچ منافاتي بين دو نوع آيات نيست که هرکدام ناظر به يک حقيقت از حقايق مي باشد اين احتمال از خود قرآن هم بوضوح فهميده مي شود. آياتي که اين حقيقت را به ما مي فهماند به قرار زير است:
1- سوره ي هود آيه 1:
«کتاب احکمت اياته ثم فصلت من لدن حکيم خبير»
اين قرآن کتابي است با دلايل محکم که از جانب خداي حکيم و عالم بيان گرديده.
1- حکمت يعني حقيقت بسيط سپس جدا جدا شد يعني تدريج شد( ثم فصلت) پس1- حکمت در مرحله ي لوح محفوظي است و دفعي و فصلت در مرحله ي تدريجي است.
2- روشن تر از اين سوره ي زخرف آيه 4 است.
« حم و الکتاب المبين انا جعلناه قرانا عربيا لعلکم تعقلون و انه في ام الکتاب لدنيا لعلي حکيم»
قسم به کتاب مبين ما قرار داديم قرآن را به زبان عربي باشد که آن را بفهميد يعني تنزلش داديم پائينش آورديم و بي ترديد اين قرآن مبين در ام الکتاب است(با توجه به آيات قرآن ام الکتاب همان لوح محفوظ است) آن نزد ما است « لعلي حکيم» صفت قرآن است بس بلند مرتبه است که شما به آن دست نداريد. خود قرآن در « ام الکتاب» است. در مرحله ي لوح محفوظ و عالم عقل است.« لدينا» در نزد ما است و بسيار بلند مرتبه است فراتر از آن است که شما بتوانيد دست يابيد آنکه شما مي فهميد « عربيا» وجود لفظي اش است و اعتباري است که در عالم دنيا و طبيعت مي باشد.
3- در سوره ي واقعه آيه 80 مي فرمايد:
« انه لقرآن کريم في کتاب مکنون لا يمسه الا المطهرون تنزيل من رب العالمين»
اين قرآن کريم است « در کتاب» يعني جايگاه و مرتبه ي وجوديش در جايگاهي است که از ديد شما پنهان و پوشيده است( دست شما به آن نمي رسد) اين کتاب مکنون همان مرحله ي لوح محفوظ و ام الکتاب است.
قرآن حقيقت ما ورائيش در کتاب مکنون است که مقصود همان لوح محفوظ است و کسي جز پاکان به آنجا راه ندارد که گفته اند« مطهرون» همان چهارده معصومند که حقيقت وجوديشان قابليت فهم دارد و اين از طرف خدا نزول پيدا کرده است.
4- در سوره ي بروج آيه 22 مي فرمايد:
« بل هو قرآن مجيد في لوح محفوظ»
قرآن در ام الکتاب و لوح محفوظ است که هر دو يکي است پس معلوم مي شود که آن کتاب مبين را که قرآن مي فرمايد« علي و حکيم» است و در « لوح محفوظ» است، حقيقت ماورائي قرآن است که در آنجا تدريج و قطعه قطعه نيست و يک حقيقت واحد است.
قرآن يک حقيقت ماورائي است و در آنجا که حقيقت است قطعه قطعه و جدا از هم نيست و بسيط است وقتي در عالم لفظ آمد و پياده شد به اين صورت درمي آيد.
اين قرآني که در عالم طبيعت به تدريج ظهور کرده سايه اي از آن حقيقت است و از آن حقيقت که به زبان ما بيان کرده.
علامه طباطبائي در ادامه مي فرمايد: اينکه ما بيان کرديم موجب مي شود که آيات سري اول که نزول دفعي را مي فرمايد حمل شود بر نازل شدن دفعي حقيقت قرآن به لوح محفوظ الله حقيقت وجودي حضرت رسول بالاتر از لوح محفوظ است که او انسان کامل است و لوح محفوظ و روح القدس و مرتبه ي بالاي وجود پيامبر است. پس قرآن يک مرتبه ي به قلب پيامبر نازل شده و قلب پيامبر يعني مرحله ي بالاي وجود پيامبر که خود وجود پيامبر مراحل مختلف دارد از مرحله ي عقل روح القدس تا عالم نفس و عالم مثالي و عالم طبيعت و در فضا بصورت الفاظ از دهان پيامبر خارج مي شود پس خود لوح محفوظ قلب و مقام حقيقت وجودي پيامبر است.
گفته شد علامه طباطبائي براي قرآن حقيقت ماورائي قائل بود که يک مرتبه به قلب پيامبر نازل شده است و چون پيامبر صادر اول است حقيقت ماورائي دفعي به قلب پيامبر نازل شده و در طول 23 سال به امر خداوند در مراحل مختلف از جانب پيامبر با اذن خداوند مطرح مي شود و اين است که تدريجي است و از قرآن دليل مي آورد با اينکه:« فتعالي الله الملک الحق و الاتعجل بالقرآن من قبل ان يقضي اليک وحيه و قل رب زدني علما»
«پس بلند مرتبه است خدائي که بحق و راستي پادشاه ملک وجود است و تو اي رسول ما پيش از آنکه وحي قرآن تمام و کامل بتو رسد تعجيل در « تلاوت و تعليم» قرآن مکن و دائم بگو پروردگارا بر علم من بيفزا»
( طه/ 114)
« يقضي» يعني از قضا بگذرد، چيزي در قلب پيامبر بصورت کل قرآن هست که مي فرمائيد در بيانش عجله نکن و قبل از اجازه يافتن آن را نگو پس تمام قرآن يک مرتبه بر پيامبر نازل شده اما در مرتبه ي بالاي روح پيامبر و از آنجا به مرحله ي حس و نزول مي آيد که اين مرحله ي تنزيل است.
سپس علامه طباطبائي مي فرمايد: چاره اي جز قبول اين حقيقت نداريم زيرا در غير اين صورت تمام آياتي که مي فرمايد در لوح محفوظ است و غيره را بايد حمل بر مجاز کنيم که در نتيجه قرآن مي شود يک کتاب شعر و استعاره و حال آنکه قرآن در اوج فصاحت و بلاغت حقيقت گوئي کرده است.
منبع: نشريه فكر و نظر شماره 2-3