مطهری ؛ مشعلی و دژی
مروری اجمالی بر زندگینامه استاد شهید آیت اللّه مطهری
از شماری شواهد چنین برمیآید كه مرحوم شهید مطهری از همان آغاز دوران پدیداری مورد توجه و عنایت خداوند بوده است، چنان كه مرحوم مادر وی چنین فرموده است: «در دورانی كه او را هفت ماهه باردار بودم. شبی در خواب دیدم كه در مسجد فریمان (واقع در محله خودمان) در میان زنان نشستهام، خانمی بسیار بزرگوار و مقدس وارد مسجد شد. دو خانم دیگر نیز در پی او آمدند. گلاب-پاشهایی در دست داشتند و گلاب میپاشیدند. وقتی به من رسیدند. سه مرتبه روی سر من گلاب پاشیدند. نگران شدم كه مبادا در انجام امور دینی و مذهبی خودم كوتاهی كرده باشم. از آنها پرسیدم كه: به چه علتی روی سر من یه مرتبه گلاب پاشیدید؟ پاسخ دادند: به خاطر آن فرزندی كه باردار میباشید و او به اسلام خدمتهای بزرگی خواهد كرد. » «1» در دوران كودكی آثار دین مداری در رفتار او مشهود بود مادرش میگوید: در حدود سه سالگی گاهی به اتاق دربسته میرفت و به نماز میپرداخت. » «2» نقل میكنند كه در سن حدود 5 سالگی علاقه زیادی به رفتن به مكتبخانه از خود نشان میدهد. در یك شب مهتابی، نزدیك صبح، به خیال اینكه صبح شده است، دفتر و كتاب خود را برمیدارد و به سوی مكتبخانه روان میشود و چون مكتبخانه بسته بود، پشت در آن به خواب میرود. صبح زود پدر و مادر میبینند مرتضی نیست و سرانجام او را در پشت در مكتبخانه در حال خواب مییابند!
در ده سالگی تحصیل مقدمات علوم دینی را در فریمان آغار كرد. در سال 1312 به حوزهی علمیهی مشهد مقدس رفت. بعد از دو سال كه مدارس دینی توسط رضاخان بسته شد، به فریمان بازگشت و حدود دو سال به طور آزاد مطالعه میكرد. نقل كردهاند كه میفرمود: «من هر چه مایهی مطالعات تاریخی دارم، مربوط به همان دو سالی است كه از مشهد به فریمان برگشتم. » «3» او در سال 1314 شاهد حماسه پرشكوه مسجد گوهرشاد بود. در روزگار حاكمیت رضا خان فریاد اعتراض مردم مشهد به رهبری مراجع دینی از مسجد گوهرشاد علیه اقدامهای رضا خان از جمله «كشف حجاب» برخاست و با كشتار فجیع و ننگین توسط رژیم پهلوی خاموش گردید. این رخداد سیاسی در اندیشه مبارزاتی او نقش مؤثری داشته است.
او در روزگار نخست فراگیری علوم دینی، به كندوكاو پرداخته تا در موضوع خداشناسی پاسخهای روشن بیابد. خودش از آن دوران چنین یاد كرده است: «تا آنجا كه من از تحولات روحی خودم به یاد دارم از سیزده سالگی این دغدغه در من پیدا شد و حساسیت عجیبی نسبت به مسائل مربوط به خدا پیدا كرده بودم. پرسشها- البته متناسب با سطح فكری آن دوره یكی پس از دیگری بر اندیشهام هجوم میآورد. در سالهای اول مهاجرت به قم كه هنوز از مقدمات عربی فارغ نشده بودم، چنان در این اندیشهها غرق بودم كه شدیداً میل به «تنهایی» در من پدپد آمده بود. وجود هم حجره را تحمل نمیكردم و حجرهی فوقانی عالی را به نیم حجرهای دخمه مانند كردم كه تنها با اندیشههای خودم به سر برم. در آن وقت نمیخاستم در ساعات فراغت از درس و مباحثه به موضوع دیگری بیندیشم، و در واقع، اندیشه در هر موضوع دیگر را پیش از آنكه مشكلاتم در این مسائل حل گردد. بیهوده را و اتلاف وقت میشمردم. مقدمات عربی و یا فقهی و اصولی و منطقی را از آن جهت میآموختم كه تدریجاً آمادهی بررسی اندیشهی فیلسوفان بزرگ در این مسأله بشوم.
به یاد دارم كه از همان آغاز طلبگی كه در مشهد مقدمات عربی میخواندم، فیلسوفان و عارفان و متكلمان- هرچند با اندیشههایشان آشنا نبودم- از سایر علما و دانشمندان و از مخترعان و مكتشفان در نظرم عظیمتر و فخیمتر مینمودند. تنها به این دلیل كه آنها را قهرمانان صحنهی این اندیشهها میدانستم. دقیقاً به یاد دارم كه در آن سنین كه میان 13 تا 15 سالگی بودم. در میان آن همه علما و فضلا و مدرسین حوزهی علمیه مشهد، فردی كه بیش از همه در نظرم بزرگ جلوه مینمود و دوست میداشتم به چهرهاش بنگرم و در مجلسش بنشینم و قیافه و حركاتش را زیر نظر بگیرم و آرزو میكردم كه روزی به پای درسش بنشینم. مرحوم «آقا میرزا مهدی شهید رضوی» مدرس فلسفه الهی در آن حوزه بود. آن آرزو محقق نشد، زیرا آن مرحوم در همان سالها (1355 قمری) درگذشت. » «4»
هجرت به قم
در آن هنگام كه 15- 16 ساله بودم، دربارهی هر چیزی فكر میكردم و راضی نمیشدم الا تحصیل علوم دینی، آن وقتها فكر نمیكردم كه با این اوضاع و احوال این چه فكری است! پانزده ساله بودم كه به مشهد رفتم. بعد دوباره به محل خودمان برگشتم. در آنجا هم وضع سختتر از جاهای دیگر بود. پدرم كه روحانی و پیرمرد 70- 80 ساله بود، او را به زور كشیدند و بردند و مكلایش كردند. او هم از پشتبام برگشت و چون لباس به تن میكرد، از خانه بیرون نمیآمد. اما من پا را در یك كفش كرده بودم كه باید به قم بروم. در آن وقت، قم مختصر طلبهای داشت، حدود 400 نفر بودند. مادر ما اصرار داشت كه به قم نروم. چون فكرهایی داشت و میخواست ما را نگه دارد. لذا دایی ما را كه خود اهل علم بود و 10- 20 سال از من بزرگتر بود، مأمور كرد تا ما را از رفتن منصرف سازد. او در سفری كه باهم میرفتیم. هر چه میگفت من جواب منفی میدادم.
و یك دلیل برای حق بودن اسلام همین است. لباسهای پیرمردهای 60- 70 ساله را قیچی میكنند و مكلایشان كردهاند و بچهای 15 ساله اصرار داشت كه به علوم دینی بپردازد. » «5» آن مرحوم در سال 1315 در هفده سالگی از مشهد به قم هجرت نمود. ایشان حدود شش ماه بعد از رحلت آیت الله حائری یزدی وارد قم شدهاند، زمانی كه ریاست آن حوزهی شریفه به عهدهی آیات ثلاث، خوانساری، صدر و حجت گذاشته شده بود. استاد مطهری كفایة الاصول را نزد آیت الله سید محمد محقق داماد تحصیل كرد و درس خارج را با آن سه بزرگوار آغاز نمود و سپس از محضر امام خمینی (ره) بهره برد. آن عزیز دوازده سال تلمذ نزد اما خمینی به حجرهی استاد مطهری رفت و آمد داشتهاند. در تكوین شخصیت خود بسیار مؤثر دانسته است. وی در مقدمهی كتاب علل گرایش به مادیگری پس از آنكه آرزوی خویش نسبت به شركت در درس مرحوم آقا میرزا مهدی شهیدی رضوی، مدرس فلسفهی الهی در حوزهی مشهد، و محقق نشدن آن به دلیل فوت آن مرحوم را ابراز میدارد، میگوید: «بس از مهاجرت به قم گمشدهی خود را در شخصیتی دیگر یافتم، همواره مرحوم آقا میرزا مهدی را بعلاوهی برخی مزایای دیگر در این شخصیت میدیدم: فكر میكردم كه روح تشنهام از سرچشمهی زلال این شخصیت سیراب خواهد شد. اگرچه در آغاز مهاجرت به قم هنوز از «مقدمات» فارغ نشده بودم و شایستگی ورود در «معقولات» را نداشتم، اما درس اخلاقی كه وسیلهی شخصیت محبوبم در هر پنجشنبه و جمعه گفته میشد و در حقیقت درس معارف و سیر و سلوك بود نه اخلاق به مفهوم خشك علمی، مرا سیرمست میكرد. بدون هیچ اغراق و مبالغهای این درس مرا آنچنان به وجد میآورد كه تا دوشنبه و سهشنبه هفته بعد خودم را شدیداً تحت تأثیر آن مییافتم. بخش مهمی از شخصیت فكری و روحی من در آن درس و سپس در درسهای دیگری كه در طی دوازده سال از آن استاد الهی فرا گرفتم- انعقاد یافت و همواره خود را مدیون او دانسته و میدانم. راستی كه او «روح قدسی الهی» بود. » «6»
وی شاگرد برجستهی آیت الله بروجردی در فقه و اصول محسوب میشد و حتی قبل از مهاجرت آیت الله بروجردی از بروجرد به قم چون ایشان را شخصیتی فرزانه یافته بود، تابستانها به بروجرد میرفت و از محضر آیت الله بروجردی بهره میبرد او مهاجرت آیت الله بروجردی از بروجرد به قم تا حدی مرهون تلاشهای استاد مطهری است. استاد شهید در مقالهای تحت عنوان «مزایا و خدمات مرحوم آیة الله بروجردی» میگوید: «این بنده در مدت هشت سال آخر اقامتم در قم، كه مصادف بود با سالهای اول ورود معظم له به آن شهر، از درسهای ایشان بهرهمند میشدم و چون به روش فقاهت ایشان ایمان دارم، معتقدم كه باید تعقیب و تكمیل شود. »
تلمذ استاد مطهری نزد علامه طباطبایی نیز در تكوین شخصیت علمی و روحی ایشان تأثیر اساسی داشته است. گرچه مدت تحصیل رسمی استاد نزد علامه حدود سه سال بوده است ولی رابطه ایشان با مرحوم علامه تا زمان شهادت برقرار بوده و استاد شهید تا پایان عمر از مرحوم علامه بهره میبردهاند. تعبیر «حضرت استادنا الاكرم علامه طباطبائی روحی فداه» نشانهی میزان احترام و علاقهی استاد شهید به مرحوم علامه است. استاد میفرمایند: «در سال 29 در محضر درس حضرت استاد، علامهی كبیر آقای طباطبایی- روحی فداه. كه چند سالی بود به قم آمده بودند و چندان شناخته نبودند. شركت كردم و فلسفهی بوعلی را از معظم له آموختم و در یك حوزهی درس خصوصی كه ایشان برای بررسی فلسفهی مادی تشكیل داده بودند نیز حضور یافتم. كتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم. كه در بیست سالهی اخیر نقش تعیینكنندهای در ارائهی بی-پایگی فلسفهی مادی برای ایرانیان داشته است در آن مجمع پر بركت پایهگذاری شد. »
همچنین میفرمایند: «علامه طباطبائی سلمه الله تعالی، این مرد بسیار بسیار بزرگ و ارزنده... مردی است كه صد سال دیگر باید بنشینند و آثار او را تجزیه و تحلیل كنند و به ارزش او پی ببرند. این مرد واقعاً یكی از خدمتگزاران بسیار بزرگ اسلام است. او به راستی مجسمه تقوا و معنویت است. در تهذیب نفس و تقوا مقامات بسیار عالی طی كرده. من سالیان دراز از فیض محضر پر بركت این مرد بزرگ بهرهمند بودهام و الان هم هستم. كتاب «تفسیر المیزان» ایشان یكی از بهترین تفاسیری است كه برای قرآن مجید نوشته شده است... من میتوانم ادعا كنم كه بهترین تفسیری است كه در میان شیعه و سنی از صدر اسلام تا امروز نوشته شده است. بسیار بسیار مرد عظیم و جلیلالقدری است ...» «10»
یكی از فرازهای حساس این دوران كه در تكوین شخصیت روحی استاد مطهری تأثیر بسزایی داشته است آشنایی با عالم ربانی مرحوم حاج میرزا علی آقا شیرازی قدس سره بوده است كه در سال 1320 در اصفهان رخ میدهد. خود استاد دربارهی آن مرحوم میفرمایند: «به خود جرأت میدهم و میگویم او به حقیقت یك «عالم ربانی» بود. اما چنین جرأتی ندارم كه بگویم من «متعلم علی سبیل نجاه» «11» بودم. یادم هست كه در برخورد با او همواره این بیت سعدی در ذهنم جان میگرفت: عابد و زاهد و صوفی و همه طفلان رهند مرد اگر هست به جز «عالم ربانی» نیست
او هم فقیه بود و هم حكیم و هم ادیب و هم طیب. فقیه و فلسفه و ادبیات عربی و فارسی و طب قدیم را كاملاً میشناخت و در برخی متخصص درجه اول به شمار میرفت. قانون بوعلی را كه اكنون مدرس ندارد. او به خوبی تدریس میكرد و فضلا در حوزه درسش شركت میكردند، اما هرگز نمیشد او را دربند یك تدریس مقید ساخت. قید و بند به هر شكل با روح او ناسازگار بود. یگانه تدریسی كه با علاقه مینشست نهجالبلاغه بود. نهجالبلاغه به او حال میداد و روی بال و پر خود مینشاند و در عوالمی كه ما نمیتوانستیم درست درك كنیم. مسیر میداد.
او با نهجالبلاغه میزیست، با نهجالبلاغه تنفس میكرد، روحش با این كتاب همدم بودم، نبضش با این كتاب میزد و قلبش با این كتاب میتپید. جملههای این كتاب ورد زبانش بود و به آنها استشهاد مینمود. غالباً جریان كلمات نهجالبلاغه بر زبانش با جریان سرشك از چشمانش بر محاسن سپیدش همراه بود. برای ما درگیری از نهجالبلاغه، كه از ما و هر چه در اطرافش بود میبرید و غافل میشد، منظرهای تماشایی و لذتبخش و آموزنده بود. سخن دل را از صاحبدلی شنیدن، تأثیر و جاذبه و كشش دیگری دارد. او نمونهای عینی از سلف صالح بود. سخن علی دربارهاش صادق مینمود: ولو لا الاجل الذی كتب لهم لم تستقر ارواحهم فی اجسادهم طرفة عین، شوقاً الی الثواب و خوفاً من العقاب، عظم الخالق فی انفسهم فصغر ما دونه فی اعینهم. «12» ادیب محقق، حكیم متأله، فقیه بزرگوار، طبیب عالیقدر، عالم ربانی، مرحوم آقای حاج میرزا علی آقای شیرازی اصفهانی قدس الله سره، راستی مرد حق و حقیقت بود، از خود و خودی رسته و به حق پیوسته بود. با همه مقامات علمی و شخصیت اجتماعی، احساس وظیفه نسبت به ارشاد و هدایت جامعه و عشق سوزان و به حضرت ابا عبد الله الحسین (علیه السلام) موجب شده بود كه منبر برود و موعظه نماید. منبرش بیش از آنكه «قال» باشد «حال» بود.
از امامت جماعت پرهیز داشت. سالی در ماه مبارك رمضان با اصرار زیاد او را وادار كردند كه این یك ماهه در مدرسه صدر اقامه جماعت كند. با اینكه مرتب نمیآمد و قید منظم آمدن سر ساعت معین را تحمل نمیكرد، جمعیت بیسابقهای برای اقتدا شركت میكردند. شنیدم كه جماعتهای اطراف خلوت شد، او همدیگر ادامه نداد. تا آنجا كه من اطلاع دارم مردم اصفهان عموماً او را میشناختند و به او ارادت میورزیدند. همچنان كه حوزه علمیه قم به او ارادت میورزید. هنگام ورودش به قم علمای قم با اشتیاق به زیارتش میشتافتند. ولی او از قید «مریدی» و «مرادی» مانند قیود دیگر آزاد بود. رحمة الله علیه رحمة واسعة و حشره الله مع اولیائه.» «13»
بجاست كه در اینجا جملاتی از هم مباحثهی استاد كه این دو یازده سال همدرس و هم مباحثه بودهاند نقل كنیم: «در سال یك هزار و سیصد و بیست هجری شمسی در سن نوزده سالگی برای ادامه تحصیل به تشویق بعضی از دوستان از اصفهان عازم قم شدم و در مدرسه مرحوم حاج ملا صادق ساكن شدم. پس از چندی در مدرسه فیضه در درس سطح كفایه، اول باب «اوامر» كه به وسیله مرحوم آیت الله آقای حاج سید محمد محقق یزدی معروف به «داماد» تدریس میشد شركت كردم. مجموع شركتكنندگان از دو نفر كمتر بودند.
پس از چند روزی یك نفر از شركتكنندگان كه مینمود چند سالی از من بزرگتر است، پیشنهاد كرد مطالب درس را با یكدیگر بحث كنیم. در اول من با سردی از این پیشنهاد استقبال كردم، ولی به تدریج كه ارتباط و علاقه ما به یكدیگر بیشتر میشد. در بحث به مطالب درس قناعت نمیكردیم، بلكه مسائل مختلف اسلامی و حتی مسائل فلسفی و عرفانی را در حدود استعدادمان مورد مذاكره قرار میدادیم.
این جوان باهوش و خوش استعداد و پركار و با همت و متقی و مقید به آداب و سنن اسلامی، مرحوم آیت الله آقای حاج شیخ مرتضی مطهری فریمانی خراسانی بود (اعلی الله مقامه و رفع فی الخلد درجته). باری، ایشان در مدرسه فیضیه سكونت داشتند و من هم به اصرار ایشان به مدرسه فیضیه منتقل شدم و به تدریج در زندگی و دخل و خرج و درس و بحث و گردش و تفریح و حضور در مجالس و محافل دینی و اخلاقی با یكدیگر ملازم بودیم و هرچند از نظر مادی هر دو با عسرت و سختی میگذراندیم، ولی با درس و مذاكره و شركت در بعضی محافل و انجمنهای آموزنده مخصوصا درس اخلاق حضرت آیت الله العظمی امام خمینی كه عصرهای پنجشنبه و جمعه در مدرس فیضیه تدریس میشد دلخوش بودیم و از درسهای خارج مرحوم آیت الله داماد و آیت الله حجت تبریزی استفاده میكردیم. ضمناً هر دو نفر دور را دور نسبت به مرحوم آیت العظمی آقای حاج آقا حسین بروجردی طاب ثراه كه در آن زمان در بروجرد به سر میبردند ارادتی خاص پیدا كردیم چنانكه مرحوم آیت الله مطهری در تابستان 1362 قمری و من در تابستان 1363 به بروجرد رفتیم و با درس و مذاق و اخلاق آن مرحوم آشنا شدیم و پس از اینكه آن مرحوم در محرم 1364 قمری به دعوت بزرگان و اساتید قم از جمله حضرت آیت الله العظمی امام خمینی به قم آمدند ما دو نفر از ملتزمین درس اصول و فقه آن مرحوم شدیم و ضمناً منظومه حكمت و سپس مبحث «نفس» اسفار را نزد آیت الله خمینی میخواندیم. پس از چندی چون درسهای مرحوم آیت الله بروجردی عمومی و شلوغ بود و ما احتیاج داشتیم به یك درس خصوصی كه بتوانیم در آن، بحث آزاد داشته باشیم لذا مباحث عقلیه اصول را نیز نزد آیت الله خمینی شروع كردیم (كه از اینجا دروس عالیه آیت الله خمینی در حوزهی علمیه قم پایهگذاری شد) و ضمناً ما غیر از مباحثات فقهی و اصولی، جلد اول اسفار را نیز با یكدیگر بحث میكردیم و هركدام نیز جداگانه حوزه تدریس داشتیم و در شبهای پنجشنبه و جمعه نیز در جلسه بحث فلسفی آیت الله علامه طباطبائی شركت میكردیم و همین بحثها پایه كتاب اصول فلسفه شد.
این جریان حدود ده سال برقرار بود تا اینكه مرحوم آیت الله مطهری بر اثر گرفتاریهای زندگی، دیگر قدرت اقامت در قم را نداشت، لذا به تهران مهاجرت كردند، ولی بحمدالله وجود ایشان در تهران منبع فیض بود و در محیط دانشگاه و بیرون از دانشگاه به تدریس و تألیف و نشر معارف اسلامی پرداخت (شكر الله مساعیه الجمیلة). مرحوم آقای مطهری در علوم اسلامی از قبیل تفسیر و فقه و اصول فقه و اصول دین و فلسفه شرق، مجتهد و اهل نظر بود و مخصوصا اعماق مسائل فلسفهی صدر المتألهین شیرازی را دقیقاً لمس كرده بود و گفتار و تألیفات آن مرحوم، دقیق و پخته و آموزنده بود و برای نسل جوان دانشپژوه بسیار سودمند و ارزنده است. آن مرحوم در شناساندن مكتب اسلام اصیل و در مبارزاتی كه به رهبری امام خمینی شروع شد نقش مؤثری داشت و در پانزده خرداد كه آیت الله خمینی وعدهای از علمای اعلام و روشنفكران بازداشت شدند آن مرحوم نیز جزء بازداشت شدگان بودند و همیشه از یاران باوفای انقلاب بود و از ویژگیهای آن مرحوم اینكه محیط پرتلاطم تهران ایشان را آلوده نكرد و صفا و خلوص و سادگی و جهات اخلاقی و معنوی ایشان كما كان باقی ماند؛ و چه فضیلت بزرگی است برای انسان كه محیط در او اثر سوء نگذارد، بلكه او بتواند در محیط اثر مثبت خوب داشته باشد؛ و نیز از ویژگیهای آن مرحوم تقید و علاقه مفرط ایشان بود به ذكر و دعا و تهجد و شب بیداری (رزقنی الله ان شاء و ایاكم).
به یاد دارم كه در همان اوائل آشنایی ما با یكدیگر، ایشان به نماز شب مقید بود و مرا نیز بدان تحریض میكرد و من به بهانه اینكه آب حوض مدرسه شور و كثیف و برای چشمانم مضر است، از آن شانه خالی میكردم تا اینكه شبی در خواب دیدم كه در خوابم و مردی مرا بیدار كرد و گفت من عثمان بن حنیف نمایندهی حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) میباشم؛ آن حضرت به دستور دادهاند به پای خیز و نماز شب را به پای دار و این نامه را نیز آن حضرت برای تو فرستادهاند. در آن نامه با حجم كوچكی كه داشت با خط سبز روشن نوشته بود: «هذه برائة لك من النار». من در عالم خواب با توجه به فاصله زمانی حضرت علی (علیه السلام) متحیرانه نشسته بودم كه ناگاه در همان حال تحیر، مرحوم آیت الله مطهری مرا از خواب بیدار كرد و در حالی كه ظرف آبی در دست داشت گفت: این آب را از رودخانه تهیه كردهام، برخیز و نماز شب بخوان و بهانه نجوی!
آن مرحوم فیض بزرگ شهادت را دریافت؛ گوارا باد او را (حشره الله تعالی مع الشهداء و الصالحین و رزق الله اولاده و اهل بیته الصبر و الاجر بجاه محمد و آله). » «14» باری، اساتید مهم شهید مطهری را كه تأثیر شگرف در ساختار علمی و معنوی آن مرحوم داشتهاند برشمردیم. از میان آنها حضرت اما بیشترین تأثیر را داشته و شهید مطهری بیشترین سالها در محضر درس او بوده است. درس خارج اصول حضرت امام، به درخواست او و یكی دیگر از شاگردان امام و به طور خصوصی شروع شده است. در زمانی كه مرحوم آیة الله... بروجردی خارج فقه و اصول، درس میگفته است، شهید مطهری از حضرت امام تقاضا كرده است كه برای او و تعداد دیگری خارج اصول را تدریس كنند. او در مقدمه كتاب نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر دربارهی امام خمینی (ره) چنین فرموده است: «... اما آن سفر برده كه صدها قافله دل همره اوست، نام او، یاد او، شجاعت او، روشنبینی او، ایمان جوشان او كه زبانزد خاص و عام است، یعنی جان جانان، قهرمان قهرمانان، نور چشم و عزیز و روح ملت ایران، استاد عالیقدر و بزرگوار ما، حضرت آیة الله العظمی آقای خمینی ادام الله ظلاله، حسنهای است كه خداوند به قرن ما و روزگار ما عنایت فرموده و مصداق بارز و روشن «ان لله فی كل خلف عدو لا ینفون عنه تحریف المبطلین» است.
قلم بیتابی میكند كه به پاس دوازده سال فیض گیری از محضر آن استاد بزرگوار و شكرانهی بهرههای روحی و معنوی كه از بركت نزدیك بودن به آن منبع فضیلت و مكرمت كسب كردهام اندكی از بسیار را بازگو كنم. این نفس جان دامنم برتافته است بوی پیراهان یوسف یافته است كز برای حق صحبت سالها فاش گو رمزی از آن خوشحالها تا زمین و آسمان خندان شود عقل و روح و دیده صد چندان شود گفتم: ای دور افتاده از حبیب همچو بیماری كه دور است از طبیب من چه گویم؟ یك رگم هشیار نیست شرح آن یاری كه او را یار نیست فتنه و آشوب و خونریزی مجو بیش از این از شمس تبریزی مگو» «15»
مرحوم شهید مطهری علاوه بر درس خارج اصول، شرح منظومهی حاج ملا هادی سبزواری و بخشی از اسفار ملاصدرا را نیز نزد امام خمینی خوانده است. وی از هوش سرشار و استعداد فراوان و از پشتكار زیاد بهرهمند بود. مدارج علمی را به سرعت پیمود و به اجتهاد در علوم نقلی و عقلی نایل گردید.
از دیرباز در حوزههای علمیه چنین بوده است كه هر شخص با استعدادی كه دانش حوزوی را خوب فراگرفته است. در ضمن تحصیل در مدارج بالاتر، دروس پایینتر را تدریس میكرده است، دانشی را كه خود فراگرفته است به دیگران ارائه میداده است.
شهید مطهری نیز در ضمن تحصیل، به تدریس میپرداخت، تا به رتبه استادی در حوزهی علمیه ارتقا یافت و از اساتید بنام حوزه گردید. از جمله كتابهایی كه آن مرحوم تدریس میكرده است، موارد ذیل بوده است:
1. كتاب مطول در ادبیات، تألیف سعد الدین تفتازانی.
2. شرح مطالعه، در علم منطق.
3. شرح تجرید در علم كلام، تألیف خواجه نصیر الدین طوسی و شرح علامه حلی.
4. الرسائل در علم اصول، تألیف شیخ انصاری.
5. مكاسب در علم فقه، تألیف مرحوم شیخ انصاری.
6. كفایة الاصول در علم اصول، تألیف مرحوم آخوند خراسانی.
7. شرح منظومه حاج ملا هادی سبزواری در علم فلسفه.
اینها كتابهای اصلی و تخصصی درسی حوزههای علمیه بوده است كه در طول دورههای سطح تدریس میشده است و از دوره عالی ادبیات شروع میشده و فقه و فلسفه و كلام و اصول را فرا میگرفته است. فهمیدن و فهماندن و تدریس این كتابها آنچنان دشوار و مشكل بوده است كه در گذشته افراد معدودی میتوانستند تدریس كنند. گرچه افراد بسیاری كه آنها را خواندهاند خوب فهمیدهاند. اما تدریس شرایط دیگری دارد كه هركس از عهده آن برنمیآید. تدریس این كتابها كه «سطوح عالی» به آنها اطلاق میگردد، مقدمه تدریس درس خارج و كسب مقام مرجعیت میباشد، كه مسلماً اگر شهید مطهری به تهران هجرت نمیكرد، به مقام بلند مرجعیت نایل میگردید، بلكه میتوان گفت مرجع بیرقیب و بیبدیل میبود.
آن شهید بزرگوار، پس از آنكه به تهران رفت نیز تدریس دروس حوزه را یكی از كارهای اصلی خود قرار داد. او سالهای چندی هر روز از اذان صبح در مدرسه مروی به تدریس میپرداخت. از جمله شرح منظومه، دانشنامه علائی و شفای بوعلی را تدریس میكرد. «16»
چنانكه گفتیم آیت الله مطهری گرایش شدیدی به معنویت داشت، استاد دانش را با همین دیدگاه برمیگزید، و آغاز این گرایش را باید در تربیت خانوادگی و نقش مرحوم پدر او جستجو كرد. این گرایش در وجود او، توأم با تهجد و شب زندهداری بود، او از همان آغاز دوران طلبگی به نماز شب میپرداخت. تهجد و شب زندهداری او تا پایان عمر پر بركتش استمرار یافت، چنان كه همسر محترمش گوید: «از 5/2 بعد از نیمه شب به نماز شب و مناجات میایستادند. مناجاتهای عجیبی داشتند. انس فراوان با قرآن داشتند. قبل از خواب قرآن میخواندند. » «17» تهجد و شب زندهداری مقام پیامبران، امامان و اولیاء الله است، مقامی نیست كه هركسی به آسانی بتواند به آن دست یابد؛ رحمت خاصه خداوند است كه افراد به خصوصی را شامل میشود: و شهید مطهری از این نعمت گرانسنگ برخوردار بود. میتوان گفت توفیق آن استاد بزرگ در تببین و تبلیغ معارف دینی از ثمرات عبادتهای شبانهی او بود. نكته قابل توجه در دوره تحصیل استاد مطهری در حوزه علمیه قم این است كه ایشان در عین جدیت در امر تحصیل و پشتكار زیاد در فراگیری معارف اسلامی، در مسائل اجتماعی و سیاسی و نیز وارد و موثر بوده و از جمله با فدائیان اسلام مرتبط بودهاند حجت الاسلام آقای علی دوانی در این خصوص میگوید:
«در ماجرای تهاجم بعضی از طلاب حوزه به تحریك اطرافیان مرحوم آیت الله بروجردی به جمیعت فدائیان اسلام در مدرسه فیضیه و مضروب ساختن آنها، نویسنده كه با شهید نواب صفوی رهبر فدائیان اسلام و شهید سید عبد الحسین واحدی مرد شماره 2 فدائیان سابقه دیرین و با شهید واحدی نسبت سببی داشتم، شب بعد از واقعه كه به دیدن آنها رفته بودم آقای مطهری را نزد آنها دیدم.
شهید مطهری هم با یكی دو نفر به دیدن آنها آمده بود. نواب صفوی شب واقعه در قم نبود تهران بود. در آخر همان شب یا شب بعد خود را به قم رسانید و ما همان شب او را در منزل تقوی شمیرانی از اعضای فدائیان واقع در اوایل كوچه مقابل كوچه ارك منشعب از خیابان ارم، ملاقات كردیم، واحدی و آقا سید هاشم حسینی تهرانی و آقا سید محمد برادر كوچك واحدی همگی زخمی شده بودند و با سرهای باند بسته حضور داشتند. خانه هم حكم خانه تیمی داشت و هركسی را راه نمیدادند.
استاد شهید مطهری با فدائیان و افكارشان هماهنگ بود. بارها از شهید نواب میشنیدیم كه با احترام از آقای مطهری یاد میكرد و از احوال او جویا میشد یا مطلبی را از وی نقل میكرد كه بیشتر جنبه راهنمایی و نصیحت آنها داشت. آن شب شهید مطهری پس از شنیدن گلههای فدائیان از مرحوم آیت الله بروجردی كه كار به آنجا رسیده بود، گفت: «آقای نواب!ببینید برادر، كوتاهی از خود شما شد. تصدیق كنید كه شما آقایان خیلی عصبانی هستید، با خشم و غضب و عصبانیت كه نمیشود كار كرد. روایت داریم كه «الغضب نوع من الجنون لأن صاحبه بعده یندم»؛ حدیث معلل است، علت هم در خود حدیث هست: غضب یك نوع جنون است، زیرا دارنده آن پس از آن پشیمان میشود. چرا شما كاری بكنید كه به اینجا برسد؟ نباید با آقای بروجردی طرف شوید، وظیفه ندارید. واحدی و آقا سید هاشم ساكت بودند. نواب سخنان شهید مطهری را تصدیق میكرد و آرام به هر چه او میگفت گوش میداد. البته آنها هم سخنانی داشتند كه امروز درست به یاد ندارم، ولی جمعاً خود را در آن واقعه مسئول میدانستند. شهید مطهری هم روی طرف شدن آنها با آیت الله بروجردی و تندرویهای در این خصوص تكیه داشت.
سالها بعد روزی در دانشكده الهیات ضمن گفتگویی به شهید مطهری گفتم: آن شب شما این حدیث را خواندید و این سخنان را در نصیحت به نواب و واحدی گفتید. آن شهید علم و فضیلت گفت: «عجب!شما بودید؟ من این حدیث را خواندم و آن صحبتها را كردم؟» گفتم: «آری، من حدیث را همان شب به خاطر سپردم و این سخنان را به یاد دارم به طوری كه انگار دیروز بوده است». در این گفتگو شهید مفتح هم حضور داشت و با تعجب گوش میداد. شهید مطهری خیلی تعجب كرد و بار دیگر گفت: «عجیب است! خودم هیچ به یاد ندارم. » استاد شهید مطهری از جمله خطاب به مرحوم نواب صفوی گفت: «آقای نواب، در حسن نیت و شور دینی و پاكی هدف شما و رفقایتان شكی نیست، ولی ببینید این اعلامیه كه در آن خطاب به آقای بروجردی نوشتهاید: «گمان نمیكنیم غیرت دینی شما كمتر از حاج آق حسین قمی باشد» دستاویز افراد مغرض شده و كارتان به آنجا كشید كه باید در فیضیه به رفقای شما حمله كنند و این طور مضروب شوند. اگر شما بیشتر فكر میكردید و در یك جو آرام و به دور از شور جوانی و احساسات زیاد اقدام مینمودید، قطعاً كار به اینجا نمیرسید. » شهید نواب به خود میپیچید و ضمن قبول نصایح شهید مطهری، نمیخواست سخنی بگوید كه واحدی و آقا سید هاشم خجل شوند. چون آنها بودند كه آن اعلامیه را با شتاب و بدون مشورت با او چاپ و منتشر كردند و دستاویزی برای مضروب شدن آنها گردید. استاد شهید مطهری تا آنجا كه به یاد دارم، تا آخر هم به یاد فدائیان بود، ولی مثل خود من جوانیها و تندرویهای آنها مخصوصا تندرویهای شهید واحدی را نمیپسندید. میدیدم یا میشنیدم كه در هر فرصت در قم و تهران به دیدن آنها میرفت و از احوالشان جویا میشد. آنها نیز همان احترام را برای او قائل بودند.
دور نیست كه نرمش بعدی فدائیان و تشكیل جلسات بیان مسائل شرعی از روی رساله مرحوم آیت الله بروجردی و ترك تندرویهای گذشته كه در كار و كادر فدائیان دیده شد، تا حدی از همان نصایح استادی شهید مطهری سرچشمه گرفته بود، كه هم آنها برای استاد احترام زیاد قائل بودند و هم آن شهید علم و دین آنها را رها نكرد. » «18»
هجرت به تهران
اما هجرت او به تهران آغاز فعالیت وی در زمینههای مهم اجتماعی بود. تبلیغ او از سه پایگاه گفتاری، نوشتاری و تدریسی از این پس آغاز شده است. گرچه حوزه علمیه قم از وجود او محروم شد. لیكن اقشار مختلف جامعه در شكل گسترده از پرتو دانش و معنویت او بهرهمند گردیدند و او نقش بنیادین در تفكر دینی جامعه ایران ایفا كرد. آثار گسترده و پربار و مستمر هجرت او را كه امروز نیز استمرار دارد. نمیتوان به حساب اتفاق گذاشت و با معیارهای مادی ارزیابی كرد، چرا كه اگر شهید مطهری در پی زندگی مرفه مادی میبود، باید ثروت سرشار برجای میگذاشت، و چنین نیست، او در بهرهمندی از امكانات در حد نیاز و ضرورت اكتفا كرد.
بر فرض كه چنین انگیزهای در هجرت او دخالت داشته است، باید گفت جریان هجرت او از عالم غیب هدایت میشده است، تا جامعه آن روز و نسلهای بعد، از دو بیان گفتاری و نوشتاری او بهرههای فراوان ببرند و این همان است كه میگویم: «العبد یدبر و الله یقدر. » میتوان گفت هیچ شخصیتی جایگزین او در معرفی اسلام نگردیده و هیچ كتابی جایگاه كتابهای او را نیافته است. هر چه در امتداد زمان به جلو میرویم. احساس نیازمندی به شخصیت و كتابهای او بیشتر میگردد. این موضوعی است كه اگر شهید مطهری در قم میبود ممكن بود چنین نقشی نداشته باشد. مسلم شرایط جغرافیایی در تعیین نقش اجتماعی افراد تأثیر قابل توجه ندارد، لیكن احساس نیازمندی و دردمندی و درمان خواهی در هر شرایط اجتماعی پدید نمیآید. تقابل فلسفه دینی با فلسفه مادی تضاد آرمان خواهی با دنیا طلبی، گرایش جوانان به مكتبهای مادی، سوالات فراوان قشرهای مختلف جامعه به خصوص دانشجویان و اهل دانش در مسائل دینی و... آنچنان كه در جامعه تهران نمود داشت در قم جلوه نمیكرد. احساس مسئولیتی كه در تهران در وجود انسان دردمند دینشناس ایجاد میشد. در فردی كه ساكن قم بود ایجاد نمیشد. آن متفكر شهید وقتی به تهران رفت این جریانهای تقابلی و این نیازمندیها را بیش از گذشته احساس كرد.
با رفتن او به تهران فصل نوینی در امر موعظه و تبلیغ پدید آمده و این بار شخصیتی به سخنرانی و تبلیغ میپرداخت كه مجتهد مسلم بود و شخصیتی به روضه و ذكر مصیبت حضرت سید الشهداء میپرداخت كه در دانشگاه به تدریس پیچیدهترین كتابهای فلسفی اشتغال داشت. اگر در گذشته چنین پنداشته میشد كه افراد كم سواد و یا بیسواد به روضه و موعظه میپردازند. این بار كسی در این زمینهها گام نهاد كه در فقه و فلسفه و كلام و تفسیر صاحبنظر و صاحب رای بود. شخصیت جامع آیت الله مطهری زمینه حضور او در مجامع علمی، فرهنگی، دینی و مذهبی فراهم ساخت. و او از این پس به عنوان فقیه حوزوی، عالم دینی، مبلغ دردمند دینشناس، اندیشمند آكادمیك، چهره درخشنده دانشگاهی، روحانی روشنبین جامعنگر، گوینده توانا، نویسنده چیره دست، آگاه به علوم دینی گذشته و نیازمندیهای عصر جدید مطرح بود كه میتواند جامعه تحصیل كرده نوگرای متمدن امروز را با تئوری مذهب كه چهارده قرن پیش پدید آمده بود رهبری كند و انسانی كه میتواند دین را در دنیای كنونی مطرح و احساسات پرشور نوگرای نسل جدید را در مسیر دین هدایت كند.
بیتردید اگر هجرت او از قم به تهران در دل طلاب جستجوگر حوزه یاس ایجاد كرد، روحانیان بیدارگر و حماسه آفرینان تهران و قشر تحصیل كرده و دانشگاهی را به خود امیدوار ساخت و وجودش؟ ؟ ؟ امیدی در شهر شب زده تهران بود.
روحانیان دینشناس دردمند كه در تكاپوی نجات نسل به اسارت رفته جدید بودند نیز به وجود او امید بستند. شهید مطهری در تهران پس از مدتی خانهبهدوشی، در خیابان ری، كوچه دردار و سپس كوچه آبشار منزل گزید و در مدرسه مروی به تدریس علوم حوزوی پرداخت. قبل از نماز صبح از منزل حركت میكرد و نماز صبح را در مدرسه خوانده و سپس به تدریس میپرداخت و تا ساعتهای 8 و 9 ادامه داشت. وی كتابهای شرح منظومه، دانشنامه علایی و شفای بوعلی را درس میگفت. «19» آن عالم ربانی در آن سالها در مدرسه سپهسالار، كه اكنون به نام ایشان است. نیز تدریس داشتهاند. تدریس استاد در مدرسه مروی تا سه سال قبل از شهادت ادامه داشته است. تلاشهای شهید مطهری در تهران در سه محور اساسی تدریس، تألیف و سخنرانی قرار گرفت. در ضمن تدریس در مدرسه مروی، به تألیف پرداخت.
نخستین كتاب از آثار قلمی استاد، مقدمه و پاورقی بر اصول فلسفه و روش رئالیسم است. جلد اول آن در سال 1332 و جلد دوم در سال 1333 و جلد سوم در سال 1335 از چاپ خارج و در اختیار مردم قرار گرفت. این كتاب پس از انتشار رواج گسترده داشته و در اثبات با یكی فلسفه مادی نقش مهمی ایفا كرده است. احسان طبری، ایدئولوگ حزب توده، كه در اواخر عمر خود ماركسیسم را مردود اعلام كرد و به اسلام گرایش پیدا نمود. در مصاحبهای این تغییر ایدئولوژی خود را نتیجه مطالعه آثار استاد مطهری خصوصاً اصول فلسفه و روش رئالیسم داشت. رژیم سلطنتی تلاشهای خود را در ارتباط با حوزههای علمیه در محورهای ذیل متمركز ساخت: - ایجاد وابستگی.
- اتهام و تضعیف پایگاههای اجتماعی.
- جلوگیری از فعالیتهای سیاسی و آگاهی بخشی.
- كنترل و تعقیب و مراقبت مستمر.
- زندان شكنجه، تبعید و ممنوع المنبر ساختن.
تقویت گروههای سیاسی مخالف با اندیشه مذهبی و حوزههای علمیه... چون چپگرایان و منافقان.
اوج اختناق رژیم از سال 1350 تا 1356 بود كه اكثر قریب به اتفاق روحانیان مبارز در زندان و تبعید و انزوا به سر میبردند و ممنوع المنبر بودند. از جمله آنها شهید آیت الله مطهری بود كه در 14/؟ /1354 از سوی ساواك ممنوع المنبر گردید و به دانشگاه تهران نیز دستور دادند كه ایشان را از دانشگاه اخراج كنند. در این سالها به علت رواج افكار ماركسیستی و ظهور سازمان مجاهدین خلق ایران (منافقین) با افكار التقاطی، مطهری نسبت به آینده نهضت احساس خطر كرد كه مبادا زحمات انقلابیون مسلمان به نفع ماركسیستها تمام شود. این بود كه بر تلاشهای فكری و كار تألیف و تصنیف خود افزود. زندگی و وابستگی به مذهب و فعالیتهای فرهنگی و مذهبی و سیاسی برای جامعه مذهبی ایران بسیار سخت و دشوار گردید. هیولای زندان و شكنجه ساواك بر دلها سایه افكنده بود. روزگار بدانسان میگذشت، تا شمعی را خاموش كردند و در بزرگداشت مقام و یا در یادبود او یك نخلستان شمع رویید.
شهادت فرزند گرامی امام (ع)
در اینجا متن نامه امام خمینی (ره) به استاد مطهری در مورد مجالس ترحیم فرزند گرامی امام (ره) درج میگردد: 25 ذیالحجه 97
باسمه تعالی
دور جدید نهضت از اینجا آغاز گردید و شهید مطهری همچون گذشته به طور فعال و مستمر در نهضت حضور داشت. از سال 1354 ممنوع المنبر بود، اما امضای او در اعلامیهها مشاهده میشد و تظاهراتهای بزرگ و گسترده تهران چون تظاهرات عاشورای 1357 با مشورت و نظرخواهی و راهنمایی او انجام میگرفت. پس از برگزاری مجالس ترحیم فرزند گرامی امام (ره) رژیم شاه عصبانی شد و مقالهای در روزنامه اطلاعات درج كرد. كه بعداً گفتند نویسندهی آن داریوش همایون وزیر اطلاعات وقت بوده است و در آن به امام خمینی اهانت نمود. به دنبال درج این مقاله، طلاب بیدار حوزهی علمیهی قم تظاهرات كردند و طی آن تعدادی و به قول رژیم شاه پنج تن- از آنها به شهادت رسیدند و نقطهی عطفی در نهضت اسلامی به وجود آمد. بعد از این حادثه مراجع عظام قم با طلاب اعلام همدردی كردند و كمكم مردم سراسر كشور از این حادثه آگاه شدند. در این برهه از نهضت استاد مطهری نقش ویژهای ایفا میكند. شخصیت استاد به گونهای بود كه ایشان مورد احترام و اعتماد همه مراجع بودند و میتوان گفت آن شهید گرانقدر حلقهی رابط میان امام و سایر مراجع وقت بود. از خصوصیات استاد شهید این بود كه با همهی مراجع وقت ارتباط نزدیك داشتند و هرگز به خاطر عشق به امام (ره) مراجع دیگر را تحقیر نمیكردند. در مجلسی كه در قم تشكیل شده بود و فردی فریاد زده بود كه «برای سلامتی یگانه مرجع عالم تشیع صلوات» استاد را خوش نیامد و فرموده بود: عظمت امام به جای خود، سایر مراجع را نباید تحقیر كرد. » استاد در برنامهی تاریخی خود به امام خمینی در سال 56، آوردهاند: «... در این مقام نیز باید اظهار تأسف كنم كه برخی دوستان ما طلاب جوان و جوانان دانشآموز و دانشجو را بر بغض و كینهی روحانیین به استثنای شخص حضرتعالی پرورش میدهند و این برای اسلام و روحانیت عاقبت بسیار وخیمی دارد. خوب است حضرتعالی به بیت محترم دستور فرمایید از این جهت دربارهی دوستان و ارادتمندان تحقیق كامل بفرمایند و به كسانی كه چنین روشی دارند. تذكراتی داده شود. » همین ارتباط استاد شهید- كه نمایندهی تفكر امام خمینی در ایران بود - با سایر مراجع را باید از نقاط قوت آن روز نهضت اسلامی دانست و اگر این ارتباط نبود، كار در اوایل نهضت اندكی سختتر میبود. نقش استاد مطهری در هماهنگ كردن سایر مراجع با نهضت امام خمینی و تشویق و تشجیع آنها به صدور اعلامیه و مخصوصا نقش نامرئی استاد شهید در حوادث 29 بهمن تبریز (چهلم شهدای قم) از مسائلی است كه تاكنون پوشیده مانده است.
توجه به استاد به سایر مراجع، مخصوصا از این جهت بود كه در آن زمان تفكری مطرح بود مبنی بر اینكه روحانیت در ذات خود و به حسب طبقهی اجتماعی خویش انقلابی نیست و هرگاه انقلابی شده است كاسهای زیر نیم كاسه بوده برای استثمار بیشتر تودهها و امام خمینی در میان روحانیت یك استثناست: و این تفكر متأثر از ماركسیسم بود. به همین جهت در كتاب نهضتهای اسلامی در صد سالهی اخیر در بخش «رهبری نهضت» استاد شهید از سایر مراجع نیز تجلیل به عمل میآورند، تا هم نقش آنها نادیده گرفته نشود و هم بیش از پیش با رهبری حضرت امام هماهنگ شوند.
پس از هجرت رهبر گرانقدر انقلاب اسلامی به پاریس استاد با ایشان ارتباط مستمر داشتند و به قول حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی در یكی از مصاحبههای تلویزیونی «مركز هدایت انقلاب در داخل كشور و هماهنگی آن با رهبری حضرت امام، منزل استاد مطهری بود. »
طرح تأمین نفت داخلی
استاد مطهری در طول مدت زمان اوجگیری نهضت اسلامی سعی وافر داشته و به هوش بودند كه سوء استفادهای از جانب گروههای به ظاهر مسلمانی كه دارای انحراف فكر بودند صورت نگیرد چرا كه ایشان به شدت مدافع خلوص فكری و ایدئولوژیك نهضت بوده و به راین اعتقاد بودند كه هدف ما انقلاب محض نیست. بلكه انقلاب اسلامی است و به همین جهت مورد بغض و كینهی شدید گروههای مذكور بودند تا آنجا كه برخی از آنها چنین اظهار عقیده میكردند كه این استاد مطهری است كه مانع حمایت امام از ماست و الا امام با ما مخالفتی ندارد؛ كه این ناشی از عدم شناخت صحیح آنها از حضرت امام بود.
مأموریت برای تشكیل شورای انقلاب
زمانی كه دولت بختیار مانع ورود حضرت امام به كشور شده بود، استاد مطهری در صف مقدم روحانیون در راه تحصن در دانشگاه تهران حضور داشت و محل تحصن و شاید اصل طرح تحصن روحانیون نیز به پیشنهاد ایشان بوده است. یكی از متخصصان نقل میكرد كه: من شنیده بودم كه استاد مطهری اهل تهجد و نماز شب است. خواستم ببینم كه در این شبها چه میكند. نیمههای شب بود خودم را به خواب زده بودم. دیدم استاد مطهری آرام برخاست و از مسجد دانشگاه خارج شد. به دنبال ایشان رفتم. دیدم وضو گرفت و بعد به نقطهی دور دستی رفت و مشغول نماز و تهجد شد؛ در حالی كه در آن ایام شدت كار و خستگی زیاد بود.
ریاست كمیتهی استقبال از امام (ره)
در بخشی از كلامش چنین فرمود: «این نهضت، نهضتی است از تیپ نهضت پیامبران، یعنی برخاسته از «خودآگاهی الهی» یا «خدا آگاهی». این خودآگاهی ریشهاش در اعماق فطرت بشر است. از ضمیر باطن سرچشمه میگیرد...
انسانی كه بیداری خدایی پیدا میكند و ارزشهای متعالی انسانی برایش به صورت «هدف» در میآیند، از اینكه طرفدار یك فرد به عنوان یك فرد و یا دشمن یك شخص به عنوان یك شخص بشود آزاد میشود. او دیگر طرفدار عدل است نه عادل دشمن ظلم است نه ظالم. طرفداریاش از عادل و دشمنیاش با ظالم از عقدههای روانی و شخصی ناشی نمیشود. اصولی و مكتبی است. » «21»
شهید آیت الله مطهری ریشههای انقلاب اسلامی را چنین بیان فرمود: «آنچه در این نیم قرن در جامعه اسلامی ایران رخ داد عبارت است از: *استبدادی خشن و وحشی و سلب هر نوع آزادی.
*نفوذ استعمار نو، یعنی شكل نامرئی و خطرناك استعمار، چه از جنبه سیاسی و چه از جنبهی اقتصادی و چه از جنبهی فرهنگی. *دور نگهداشتن دین از سیاست بلكه بیرون كردن دین از میدان سیاست. *كوشش برای باز گرداندن ایران به جاهلیت قبل از اسلام و احیای شعارهای مجوسی و...
*میراندن شعارهای اصیل اسلامی، تغییر تاریخ هجری محمدی به تاریخ مجوسی یك نمونه آن است.
*قلب و تحریف در میراث گرانقدر فرهنگ اسلامی و صادر كردن شناسنامه جلی برای این فرهنگ به نام فرهنگ موهوم ایرانی.
*تبلیغ و اشاعه ماركسیسم دولتی یعنی جنبههای الحادی ماركسیسم منهای جنبههای سیاسی و اجتماعی آن چنانكه میدانیم عناصر خود فروخته ماركسیست به یك توافق با دستگاه حكومت نایل گردیدند و آن تبلیغ جنبههای الحادی و ماتریالیستی و اجتماعی آن است. ما در دانشگاه از نزدیك شاهد اینگونه فعالیتهای عناصر ماركسیست كه در زیر چتر حمایت بیدریغ دستگاه، خوشبخت میزیستند. بودیم.
*كشتارهای بیرحمانه و ارزش قائل نشدن برای خون مسلمانان ایرانی و همچنین زندانها و شكنجهها برای متهمان سیاسی.
*تبعیض و ازدیاد روز افزون شكاف طبقاتی علی رغم اصلاحات ظاهر ادعایی.
*تسلط عناصر غیر مسلمان بر مسلمانان در دولت و سایر دستگاهها.
*نقض آشكار قوانین و مقررات اسلامی، چه به صورت مستقیم و چه به صورت ترویج اشاعه فساد در همه زمینههای فرهنگی و اجتماعی،
*مبارزه با ادبیات فارسی اسلامی كه حافظ و نگهبان روح اسلامی ایران است به نام مبارزه با واژههای بیگانه.
*بریدن پیوند از كشورهای اسلامی و پیوند با كشورهای غیر اسلامی و احیاناً ضد اسلامی، كه اسرائیل نمونه آن است.
این امور و امثال اینها در طول نیم قرن وجدان مذهبی جامعه ما را جریحهدار ساخت و به صورت عقدههای مستعد انفجار درآورد.
و از طرف دیگر جریآنهایی در جهان رخ داد كه چهره دروغین تبلیغات سیاسی دنیای لیبرال غربی و دنیای سوسیالیست شرقی را آشكار ساخت و امیدی كه طبقات روشنفكر به این دو طب بسته بودند تبدیل به یأس شد. و از جانب سوم در طول سی و اند سال گذشته، یعنی از شهریور 20 تاكنون محققین و گویندگان و نویسندگان توفیق یافتند كه تا حدودی چهره زیبا و جذاب اسلام واقعی را به نسل معاصر بنمایانند. » «32» همچنین آیت الله مطهری آفات نهضت را كه میتواند آن را با شكست مواجه سازد و باید همواره با آنها مبارزه كرد چنین كرد چنین برشمردهاند: نفوذ اندیشههای بیگانه، تجددگرایی افراطی، ناتمام گذاشتن، رخنه فرصتطلبان، ابهام طرحهای آینده، از دست دادن خلوص. «33» آن روز كه آیت الله مطهری هدف گلوله طرفداران تز «اسلام منهای روحانیت» قرار گرفت. دشمنان خوب میدانستند كه چه كسی را هدف قرار دهند و از كدام سنگر نظام اسلامی را ضربه زنند و ما چندان به عمق فاجعه پی نبرده بردیم. و سرانجام در شامگاه یازدهم اردیبهشتماه استاد مطهری در حالی كه ریاست شورای انقلاب را به عهده داشت هدف گلوله گروهك فرقان قرار گرفت و به لقای حق پیوست و از آن پس كتابها و سخنرانیهای او رسالت آگاهی بخشی را بیش از پیش بر عهده گرفتند و تاكنون حركت آفرین و بیدارگر بودهاند و همچنان خواهند بود.
استاد مطهری و امام خمینی
امن بسبیله به راهی كه انتخاب كرده ایمان دارد. امكان ندارد بتوان او را از این راه منصرف كرد. شبیه همان ایمانی كه پیغمبر به هدفش و به راهش داشت.
امن بقوله، در میان همهی رفقا و دوستانی كه سراغ دارم احدی مثل ایشان به روحیهی مردم ایران ایمان ندارد. به ایشان نصیحت میكنند كه آقا كمی یواشتر، مردم دارند سرد میشوند، مردم دارند از پا درمیآیند. میگویند نه، مردم این جور نیستند كه شما میگویید، من مردم را بهتر میشناسم؛ و ما میبینیم كه روز به روز صحت سخن ایشان بیشتر آشكار میشود. و بالاخره بالاتر از همه امن بربه، در یك جلسهی خصوصی ایشان به من میگفت: «فلانی!این ما نیستیم كه چنین میكنیم، من دست خدا را به وضوح حس میكنم. » آدمی كه دست خدا و عنایت خدا را حس میكند و در راه خدا قدم برمیدارد خدا هم به مصداق «ان تنصرو الله ینصركم» بر نصرت او اضافه میكند. یا آنچنان كه در داستان اصحاب كهف مطرح میشود، قرآن میگوید آنها جوانمردانی بودند كه به پروردگارشان ایمان آوردند و به اعتماد و تكیه كردند، خدا هم بر ایمانشان افزود: آنها برای خدا قیام كردند و خدا هم دلهای آنها را محكم كرد. اینچنین هدایت و تأییدی را من به وضوح در این مرد میبینم. او برای خدا قیام كرده و خدای متعال هم قلبی قوی به او عنایت كرده است كه اصلاً تزلزل و ترس در آن راه ندارد. » «در مورد این مرد بزرگ یكی دیگر از خصوصیاتش را بگویم، شاید شما باورتان نشود این مردی كه روزهای مینشیند و این اعلامیههای آتشین را میدهد. سحرها اقلاً یك ساعت با خدای خودش راز و نیاز میكند، آنچنان اشكهایی میریزد كه باورش مشكل است. این مرد درست نمونه علی (ع) است. دربارهی علی گفتهاند كه در میدان جنگ به روی به دشمن لبخند میزند و در محراب عبادت از شدت زاری بیهوش میشود، و ما نمونهی او را در این مرد میبینیم. » «34» اما سخنان حضرت امام (ره) دربارهی استاد بدون شك سخنان امام خمینی دربارهی استاد بینظیر است و امام دربارهی هیچ كس چنین سخنانی ابراز نداشت، چنانكه برای هیچ كس در منظر عام نگریست. در اینجا این سخنان را به ترتیب تاریخ درج میكنیم:
پیام امام خمینی به مناسبت شهادت استاد مطهری
«مطهری» كه در طهارت روح و قوت ایمان و قدرت بیان كمنظیر بود، رفت و به ملأ اعلی پیوست. لكن بدخواهان بدانند كه با رفتن او شخصیت اسلامی و علمی و فلسفیاش نمیرود. ترورها نمیتوانند شخصیت اسلامی مردان اسلام را ترور كنند. آنان بدانند كه به خواست خدای توانا ملت ما با رفتن اشخاص بزرگ در مبارزه علیه فساد و استبداد و استعمار مصممتر میشوند. ملت ما راه خود را یافته و در قطع ریشههای گندیدهی رژیم سابق و طرفداران منحوس آن از پای نمینشینند. اسلام عزیز با فداكاری و فدایی دادن عزیزان رشد نمود. برنامهی اسلام از عصر وحی تاكنون بر شهادت توأم با شهامت بوده است. قتال در راه خدا و راه مستضعفین در رأس برنامههای اسلام است. (و ما لكن لا تقاتلون فی سبیل الله و المستضعفین من الرجال و النساء و الولدان). اینان كه شكست و مرگ خود را لمس نموده و با این رفتار غیرانسانی میخواهند انتقام بگیرند یا به خیال خام خود مجاهدین در راه اسلام را بترسانند، بدگمان كردهاند. از هر موی شهیدی از ما و از هر قطرهی خونی كه به زمین میریزد انسانهای مصمم و مبارزی به وجود میآید. شما مگر تمام افراد ملت شجاع را ترور كنید، و الا ترور فرد هر چه بزرگ باشد برای اعادهی چپاولگری سودی ندارد. ملتی كه با اعتقاد به خدای بزرگ و برای احیای اسلام به پا خاسته با این تلاشهای مذبوحانه عقبگرد نمیكند. ما برای فداكاری حاضر و برای شهادت در راه مهیا هستیم. این جانب روز پنجشنبه 13 اردیبهشت 58 را برای بزرگداشت شخصیتی فداكار و مجاهد در راه اسلام و ملت عزای عمومی اعلام میكنم و خودم در مدرسهی فیضیه روز پنجشنبه و جمعه به سوگ مینشینم. از خداوند متعال برای آن فرزند عزیز اسلام رحمت و غفران و برای اسلام عزیز، عظمت و عزت مسئلت مینمایم. سلام بر شهدای راه حق و آزادی.
روح الله الموسوی الخمینی
12/2/58
سخنرانی حضرت امام در مدرسهی فیضیه به مناسبت شهادت استاد یكی از فرقهای مكتب اسلام، مكتب توحید با مكتبهای انحرافی، مكتبهای الحادی این است كه رجال این مكتب شهادت را برای خودشان فوز عظیم میدانند (یالیتنی كنت معكم فافوز فوزا عظیماً)، از شهادت استقبال میكنند. چون قائل هستند به اینكه ما بعد این عالم طبیعت عالمهای بالاتر، نورانیتر از این عالم است. مؤمن در این عالم در زندان است و بعد از شهادت از بیرون میرود. این یكی از فرقهایی است كه بین مكتب توحید با سایر مكتبهاست. جوانهای ما شهادت را طالبند؛ علمای متعهد ما برای شهادت پیشقدم میشوند. آنهایی كه به خدا و به روز جزا اعتقاد ندارند. آنها باید از موت بترسند؛ آنها از شهادت باید بترسند. ما و شاگردان مكتب توحید از شهادت نمیهراسیم، نمیترسیم. بیایند امتحان كنند چنان كه امتحان كردند. و یكی از نكتههایی كه مافوق حدیث تحقق پیدا كرده، این است كه «یؤید هذا الذین برجل فاجر». با مردهای فاجر، به ارادهیخدا این دین ما تأیید میشود. به واسطهی محمد رضا، این مرد فاجر، خواهی نخواهی این دین تأیید شد. برای اینكه هر چه ظلم بیشتر باشد و هر چه ستمكاری بیشتر باشد، دین عدل بیشتر تأیید میشود. ظالم با احكام، با اعمال ظالمانهی خودش دین عدل را تأیید میكند و لایزال اینطور بوده است.
فرعون با فرعونیت طغیانش دین موسی را تأیید میكند و ابوسفیان با طغیان دین رسول اكرم را تأیید میكند و محمد رضا با طغیان و عصیان و جور و ستم، دین اسلام را تأیید میكند. همان طوری كه از قشر متفكرین روحانی، دین ما تأیید میشود، خدای تبارك و تعالی میفرماید كه از قشرهای فاسد هم، از رجل فاجر هم، دین اسلام دین خدا تأیید میشود، و آن به همین معناست كه گفتم نه تأیید میشود (لایزال یؤید هذا الذین برجل فاجر). این رجل فاجری كه خون عزیز ما را به زمین ریخت، دین خدا را تأیید كرد، یعنی خدا دین خودش را به او تأیید كرد. با ریختن خون عزیز ما انقلاب ما تأیید شد. این انقلاب باید زنده بماند؛ این نهضت باید زنده بماند و زنده ماندنش به این خونریزیهاست. بریزید خونها را، زندگی ما دوام پیدا میكند؛ بكشید ما را ملت ما بیدارت میشود، ما از مرگ نمیترسیم و شما هم از مرگ ما صرفه ندارید. دلیل عجز شماست كه در سیاهی شب متفكران ما را میكشید؛ برای اینكه «منطق» ندارید اگر منطق داشتید كه صحبت میكردید؛ لكن منطق ندارید. منطق شما ترور است؛ منطق اسلام ترور را باطل میداند: او منطق دارد. لكن با ترور شخصیتهای بزرگ ما شخصهای بزرگ ما، اسلام ما تأیید میشود. نهضت ما زنده شد؛ در تمام اقشار ایران باز زندگی از سر گرفت؛ اگر سستی و ضعفی پیدا كرده بود زنده شد. اگر نبود شهادت این مرد بزرگ و اگر این مرد بزرگ در بستر خودش مرده بود، این تأیید نمیشد، این موج برنمیخاست. الان موجی در همه دنیا، همه دنیایی كه به اسلام علاقه دارند، بلند شد: سایر كشورها هم، برادران من!از موت نترسید: آن كه مردن پیش چشمش «تهلكه» است نهی «لا تلقوا» بگیرد او به دست
مردن تهلكه نیست، مردن حیات است. آن عالم «حیات» است، این عالم مرده است. از مردن نترسید و نمیترسید. آنها باید بترسند كه مردن را از بین رفتن میدانند، هلاك و فنا میدانند چرا مسلمین از موت بترسند؟ چرا علما از موت بترسند؟ این مكتب باقی است، مكتب اسلام باقی است، این نهضت باقی است، تا این ریشههای گندیده هم زیر خاك برود، تا این ریشههای گندیده هم قطع بشود، تا این توطئههای ضعیف هم خنثی بشود.
پیام امام خمینی به مناسبت اولین سالگرد شهادت استاد مطهری
مطهری فرزندی عزیز برای من و پشتوانهای محكم برای حوزههای دینی و علم و خدمتگزاری سودمند برای ملت و كشور بود. خدایش رحمت كند و در جوار خدمتگزاران بزرگ اسلام جایگزین فرماید. اكنون شنیده میشود كه مخالفین اسلام و گروههای ضد انقلاب در صدد هستند كه با تبلیغات اسلام شكن خود دست جوانان عزیز دانشگاهی ما را از استفاده از كتب این استاد فقید كوتاه كنند. من به دانشجویان و طبقه روشنفكران متعهد توصیه میكنم كه كتابهای این استاد عزیز را نگذارند با دسیسههای غیر اسلامی فراموش شود. از خداوند متعال توفیق همگان را خواهانم.
و السلام علی عباد الله الصالحین
روح الله الموسوی الخمینی
30/1/1359
پیام امام خمینی به مناسبت دومین سالگرد شهادت استاد مطهری
روح الله الموسوی الخمینی 9/2/1360
سخنان امام خمینی به مناسبت سومین سالگرد شهادت استاد
------------------------------------------
منبع:نشریه اطلاعات، تاریخ 15 و 19/02/78، استاد مرتضی مطهری.
ارسال توسط کاربر محترم سایت : j133719
/ج