پروانه هاي عرصه هاي خبر(1)
نويسنده:رحيم مخدومي
درآمد
منش احمد
زمين دل ، توانمند تر از دشت است . گاه يك جمله را در آن مي كاري ،او آن جمله را پردازش كرده ، تبديل به رفتار ،عمل ، منش و شخصيت مي كند.
درست مثل عمل و منش احمد آريايي.
پدر و مادرش سواد قرآني داشتند .لذا سواد را براي اولين بار با روح قرآن در دل او كاشتند. دل حاصلخيز او نيز چه خوب پردازش كرد و محصول آن را در شخصيت خود بروز داد.
«اِنَّ اولياءالله لا خوفُ عليهم و لا هم يحزنون»
او نه مي ترسيد ونه اندوه به دل راه مي داد. شجاعانه به داغترين صحنه هاي نبرد پا مي گذاشت و حتي از درگيري تن به تن دلاور مردان اسلام گزارش تهيه مي كرد.
او در سال 1341 و در اهواز به دنيا آمد . از كودكي با مسجد صاحب الزمان(عج) اهواز انس گرفت .رفته رفته از ظلم و جنايات طاغوت آگاه شد و راه مبارزه را در پيش گرفت. او اعلاميه هاي امام خميني را در كوله اش مي ريخت و در بين مردم پخش مي كردو روي ديوار اشعار مي نوشت و در كانون دانش آموزان به افشاگري طاغوت مي پرداخت .
احمد از كودكي به خواندن و نوشتن اهميت زيادي مي داد. وقتي موفق به كسب ديپلم شد، به فعاليت خبرنگاري براي صدا و سيما روي آورد. مدتي در سطح شهر به تهيه گزارش پرداخت ،آنگاه راه جبهه را در پيش گرفت .
احمد آريايي فرياد فتح و ظفر رزمندگان اسلام و نداي به خون نشسته شهيدان سرافراز را از جبهه هاي خونين شهر ،آبادان ، دارخوين ، و... به گوش مردم مي رساند.او بارها و بارها تا مرز شهادت پيش رفت .و سرانجام در تاريخ 60/2/21 در جبهه دارخوين به خيل شهيدان خبرنگار پيوست.
صدايش مثل آهنگ بود
آهنگ ها هم هرچند روح نواز باشند ،سرانجام تكراري مي شوند ،گوش ها را خسته مي كنند و روح را مي خراشند.
آهنگ صداي او نمكي داشت كه خستگي ها را رفع مي كرد و شنوندگان را به ولع بيشتر وا مي داشت.
چه كسي مي دانست رمز كوك صداي او چيست؟
چه كسي مي دانست آن صداي نسيم گونه از كدام طبيعت نوراني و فرحبخش مي گذرد و سبز و با طراوت برگستره دلهاي كوير زده مي نشيند؟
چرا هر چه زمان طي مي شد، آن نسيم ناب تر مي گشت و دلها را طراوتي بيشتر مي بخشيد؟
در هزار توي صداي او گويي صداي هزار سردار رخنه كرده بود.شايد بي دليل نبود كه خود مي گفت :«من هرگز اجازه نمي دهم صداي حاج همت در درونم گم شود.اين سردار خيبر قلعه قلب مرا نيز فتح كرده است .»
او حالا خود فاتح قلبها شده بود.
پذيرش قطعنامه 598 ،اگر نگاهي عوامانه به معني پايان جنگ بود ،در نگاه علوي او درك همان سخن حضرت علي (ع) بود كه فرمود: «برادر ، جنگ هميشه بيدار است و آن كس كه بخوابد ، دشمن از تعقيب او نخواهد خفت.» (نامه 62)
و سيد مرتضي آويني نوشت ؛ «شايد جنگ خاتمه يافته باشد ،اما مبارزه هرگز پايان نخواهد يافت .و زنهار!اين غفلتي كه من و تو را در خود گرفته است ،ظلمات قيامت است.»
سيد مرتضي در سال 1324 در شهر مذهبي ري به دنيا آمد.آن هم در خانه اي استيجاري و پرجمعيت .از كودكي ياد گرفت كه نبايد به كتاب هاي درسي اش قانع باشد.به گونه اي كه وقتي پا به دبيرستان گذاشت ،از اوضاع سياسي جهان اسلام بي اطلاع نبود.هر چند نظام طاغوت حامي اسراييل بود ،اما او شعارهايي بر عليه اسراييل روي تخته سياه مي نوشت و همكلاسي هاي خود را آگاه مي كرد.
سيد مرتضي علاوه بر مطالعه ،نقاشي مي كشيد ، موسيقي كار مي كرد و درس هايش را نيز با نمرات عالي پشت سر مي گذاشت .با اين كه استعدادهاي عجيب در فهم رياضي داشت ،رشته هنر را براي ادامه تحصيل برگزيد و تا مقطع كارشناسي ارشد ادامه تحصيل داد.
با پيروزي انقلاب به جهاد سازندگي پيوست و براي انعكاس مظلوميت مردم و ظلم شاهدان و اربابان،سر از فيلمسازي درآورد.
وقتي جنگ آغاز شد ،گروه فيلسمازي اش را از اولين روزهاي جنگ به جبهه برد و رويكردي جديد را در عرصه فعاليت هايش آغاز نمود.
مجموعه فيلم هاي ؛خان گزيده ها ،شاگرد ، فتح خون ، حقيقت ،روايت فتح و خنجر و شقايق ، حاصل يك دوره فشرده از فعاليت فيلمسازي اوست .
در اين ميان فيلم هاي روايت فتح جذابيت ويژه اي در ميان عام و خاص داشت . شجاعت بي نظير در حين فيلمبرداري از صحنه هاي نبرد و بصيرت درحين تدوين ، همراه با جملات نغز و عارفانه اي كه سيد خود مي نوشت و خود در جاي جاي فيلم مي خواند، همه از ويژگي هاي منحصر به فردي بود كه برجذابيت فيلم ها افزوده بود.
سيد مرتضي اين مجموعه را بعد از جنگ نيز دنبال كرد.
او علاوه بر فيلمسازي ،كتاب مي نوشت، سردبيري مجله سوره را بر عهده داشت و به تحليل فيلم در مطبوعات مي پرداخت .كتاب هاي مباني نظري غرب ،آينه جادو وحلزون خانه به دوش از جمله تاليفات آن هنرمند فرزانه است.
سرانجام سيد مرتضي در تاريخ 1372/1/19 و در حين تصويربرداري مجموعه اي ديگر از سري فيلم هاي روايت فتح ـ در قتلگاه فكه ـ بر روي مين باقي مانده از دوران جنگ رفت و جاودانه شد.در اين انفجار علاوه بر او ،يكي ديگر از هنرمندان گروه به نام سعيد يزدان پرست نيز به شهادت رسيد.مردم وفادار، جامعه هنري ،رزمندگان اسلام و انديشمندان مسلمان از فقدان اين هنرمند مجاهد داغدار شدند.
رهبر معظم انقلاب؛ حضرت آيت الله خامنه اي نيز ضمن شركت در مراسم تشييع جنازه وي ، او را سيد شهيدان اهل قلم ناميد.
اخوان از مرزها گذشت
كاظم اخوان مرز و محدوده نمي شناخت. هرجا كه خبر بود ،آنجا را عرصه فعاليت خود مي دانست .لذا هميشه در جبهه ها بود . عكس مي انداخت ،گزارش مي نوشت و...
يك روز شنيد تيپ 27 محمد رسول الله (ص) جهت مبارزه با اسراييل قصد دارد عازم لبنان شود.كاظم خودش را به صفت اول اعزامي ها رساند. هنگامي كه شنيد هيات ديپلماتيك ايران جهت حفظ اسناد سفارتخانه ايران در بيروت قصد عزيمت به آن شهر را دارد، با اصرار خواستار همراهي با اين هيأت و تهيه عكس و گزارش شد. آن روز چهاردهم تيرماه 62 بود.
اين هيات كه شامل :سيد محسن موسوي ـ كاردار اول سفارتخانه ـ حاج احمد متوسليان ـ فرمانده تيپ محمد رسول الله(ص) ـ تقي رستگار و كاظم اخوان بود در بين راه توسط تروريست هاي تحت امر رژيم صهيونيستي ـ موسوم به فالانژ ـ دستگير و به نقطه نامعلومي انتقال داده شد.
تاكنون اطلاعات ضد و نقيضي در خصوص سرنوشت اين چهار اسير ايراني گزارش شده ،اما هيچ منبع موثقي آنهارا تاييد نكرده است . بنابراين كاظم اخوان ،اين خبرنگار شجاع خبرگزاري جمهوري اسلامي، هم اكنون مفقودالاثر است .
منبع: ماهنامه شاهد یاران، ش 58