اخلاق و رسانه (1)
چکيده
اين مقال با رويکرد تحليلي، نظري به بررسي اخلاقي رسانه و چگونگي تعامل آن دو مي پردازد.
کليد واژه ها: اخلاق، رسانه، رسانه اخلاقي، اخلاق رسانه، وظايف اخلاقي.
پيش درآمد
اخلاق رسانه اي، حوزه اي فرعي از اخلاق عملي است وخود عناوين و بخش هاي متعددي مثل اخلاق روزنامه نگاري، اخلاق رسانه هاي سمعي و بصري، اخلاق در محتواي فيلم، اخلاق در نمايش تئاتري، اخلاق در نقاشي و هنرهاي تصويري، اخلاق در تأليف و انتشار کتاب و اخلاق در فضاي مجازي (اينترنت) و ...را در بر ميگيرد.
در باب تعامل اخلاق ورسانه، کمتر آثار معتبر و يا معتنابهي مي توان يافت. در واقع، فقر منابع در اين زمينه موجب شده است که نتوان قواعد اخلاقي و معيارهايي در باب اخلاق ارائه نمود که رسانه هاي ارتباط جمعي بدان پايبند باشند. مراد ازمعيارهاي اخلاقي، اصول اخلاقي و ضرورت اجراي آن، رعايت موازين اخلاقي، اعتمادسازي بين حکومت، شهروندان و مخاطبان رسانه ها و انجام بهتر فعاليت هاي حرفه اي، وپايبندي شهروندان به اخلاق عمومي و اجتماعي از يک سو، و پايبندي ارباب رسانه ها به اخلاق و نهادينه شدن اخلاق در رسانه ها از سوي ديگر است. تبيين اخلاقِ رسانه و جايگاه بايسته اخلاق در رسانه، گامي اساسي است که از يک سو، وظيفه ارباب رسانه ها و از سوي ديگر، وظيفه نظام سياسي را در اشاعه اخلاق در رسانه ها و پايبندي آنان به اخلاق اجتماعي را نشان مي دهد. اين مهم مي تواند مبناي درست تعامل و اخلاق و رسانه باشد.
امروز تبيين و تدوين اخلاق حرفه اي و جايگاه بايسته اخلاق در رسانه يک ضرورت بي ترديد جامعه ماست. اين کار، در محدوده اخلاق کاربردي، جامعه شناسي ارتباط جمعي، تا حدي به فقه، اخلاق و تا اندازه اي به فلسفه ي اخلاق، دانش ارتباطات و علوم وابسته باز مي گردد.
مفهوم شناسي بحث
1.اخلاق
اخلاق درلغت
ناشي مي شود نيز «اخلاق» يا رفتاري «اخلاقي» مي گويند. در يک تعريف کلي، «اخلاق» آن سلسله صفاتي است که در نفس و روح انسان، ثابت و ريشه دار است و منشأ صدور کارهاي «نيک» يا «بد» مي باشد. راغب اصفهاني درباره اين واژه مي نويسد: «خَلق و خُلق، در اصل يکي هستند، اما «خَلق» به هيأت، شکل و صورت هايي که باچشم درک مي شود، اختصاص يافته و خُلق به قوا و سجايايي که با بصيرت درک مي شود، مختص شده است»(1) از مجموع سخنان لغويان بر مي آيد که «خُلق» صفت و کيفيت دروني ثابت در نفس انسان است. همچنين اخلاق، که مفرد آن «خُلق» و «خُلُق» مي باشد، در لغت به معناي سرشت، سجيّه و طبيعت به کار رفته است.(2)
بنابراين، مفهوم اخلاق در لغت چندان اختلافي نيست، سرشت، سجيّه يا طبيعت، همگي حکايت ازيک امر نفساني در انسان مي کند که بر آن «خُلق» اطلاق مي شود. منظور ملکه يا هئيت نفساني است. در نگاهي ديگر، واژه «اخلاق»، براي مشخص کردن معيارهاي «رفتار نيک» به کار مي رود... .عمل اخلاقي به طور صريح يا غير صريح، مجموعه اي از هنجارهاي مشترک و مناسب را مورد ارجاع و استناد قرار مي دهد.(3) از اين رو، بايد گفت: اخلاق مجموعه صفات روحي و باطني انسان است و گاه به بعضي از اعمال و رفتاري که ازخلقيات دروني انسان ناشي مي شود، نيز اخلاق گفته مي شود. «اخلاق» را از طريق اثار آن مي توان چنين تعريف کرد: «گاه فعلي که از انسان سر مي زند، شکل مستمري ندارد؛ ولي هنگامي که کاري بطور مستمر از کسي سر مي زند؛ مانند کمک به همنوعان، اين عمل، يک ريشه دروني و باطني در اعماق جان و روح او دارد، آن ريشه را خلق و اخلاق مي نامند. از اين رو، ابن مسکويه در کتاب «تهذيب الاخلاق و تطهير الاعراق»، مي گويد: «خلق همان حالت نفساني است که انسان را به انجام کارهايي دعوت مي کند، بي انکه نياز به تفکر و انديشه داشته باشد.»(4) فيض کاشاني نيز مي گويد: «بدان که خوي عبارت است از هيئتي استوار با نفس که افعال به آساني و بدون نياز به فکر و انديشه از آن صادر مي شود.»(5) از اين رو، اخلاق را به دو بخش تقسيم مي کنند: «ملکاتي که سرچشمه پديد آمدن کارهاي نيکو است و اخلاق خوب که «ملکات فضيله» ناميده مي شود، و آنهايي که منشأ اعمال بد است و به آن اخلاق بد و «ملکات رذيله» مي گويند.
اخلاق در اصطلاح
راه مبارزه با صفات بد و آثار هر يک را در فرد و جامعه مورد بررسي قرار مي دهد. بنابراين، اخلاق در اصطلاح، در حوزه هاي گوناگوني از علوم مطرح شده و تعاريف گوناگوني از آن ارائه شده است. اما اجمالاً، علماي اخلاق معمولاً «خُلق» را اين گونه تعريف کرده اند: «ملکه نفساني که افعال از آن به آساني صادر مي شود.»(6) آيت الله مصباح، اين تعريف را کامل ندانسته، معتقدند: «موضوع علم اخلاق، اعم از ملکات نفساني که فلاسفه اخلاق تا کنون بر آن تاکيد داشته اند، بوده و شامل همه کارهاي اختياري انسان مي شود که ارزشي است؛ يعني متصف به خوب و بد بوده و مي تواند براي نفس کمالي را فراهم آورد و يا موجب رذيلت و نقصي در نفس شود.»(7)
آيت الله جوادي آملي نيز اخلاق را اين گونه تعريف مي کنند: «اخلاق، عبارت از ملکات و هيئت هاي نفساني است که اگر نفس به آن متصف شود، به سهولت کاري را انجام مي دهد. همان طور که صاحبان صنعت ها و حرفه ها به سهولت کار خود را انجام مي دهند، صاحبان ملکات فاضله و رذيله هم به سهولت کارخوب يا بد مي کنند. پس اخلاق عبارت از ملکات نفساني و هيئات روحي است که باعث مي شودکارها، زشت يا زيبا، به آساني از نفس متخلق به اخلاق خاص، نشأت گيرد.»(8)
حاصل آنکه، علم اخلاق عبارت است از: فني که پيرامون ملکات انساني بحث مي کند؛ ملکاتي که مربوط به قواي نباتي و حيواني و انساني اوست. با اين هدف که، فضائل آنها را از رذائلش جدا سازد و معلوم کند کداميک از ملکات نفساني، انسان خوب و فضيلت ومايه کمال اوست، و کداميک بد و رذايله و مايه نقص اوست تاآدمي پس از شناسايي آنها، خود را با فضائل بيارايد، و از رذائل دور کند. در نتيجه، اعمال نيکي که مقتضاي فضائل دروني است، انجام دهد تا در اجتماع انساني ستايش عموم و ثناي جميل جامعه را به خود جلب نموده، سعادت علمي و عملي خود را به کمال برساند.(9)
از آنچه بيان شد، سه تعريف اصطلاحي براي اخلاق به دست مي آيد:
1.ملکات راسخه در نفس انساني: اين تعريف شامل فضائل و رذايل هر دو مي شود. البته صفاتي که در نفس انساني رسوخ کرده و به اصطلاح، به صورت ملکه درآمده باشد.
2.صفات و ملکات نيک و پسنديده «فضائل اخلاقي»: اخلاق فقط بر فضائل اطلاق مي شود. کارهاي ناپسند، ضد اخلاقي هستند.
3.مطلق صفات نفساني: مطلق صفات نفساني در قلمرو اخلاق قرار مي گيرند، خواه به صورت پايدار باشد، ملکه و يا به صورت ناپايدار «حال» باشد. استاد مصباح در اين زمينه
مي نويسد: «موضوع اخلاق اعم از ملکات نفساني است که تاکنون فلاسفه اخلاق بر آن تأکيد داشته اند، بلکه اخلاق همه کارهاي ارزشي ايشان که متصف به خوب و بد مي شوند و مي توانند موجب پيدايش کمال و يا نقصي در نفس شوند. اينها همگي در قلمرو اخلاق قرار مي گيرند. در نتيجه، مي توان گفت که اخلاق شامل همه ملکات، حالات نفساني و افعالي است که رنگ ارزشي دارند.(10)
حاصل آنکه، مراد از اخلاق در اينجا، نه تنها مطلق صفات نفساني و هر فعلي است که متصف «خوب» و يا «بد» شده و براي نفس آدمي موجب کمال و يا نقص شود، بلکه امري فراتر از ملکات نفساني، فضائل و رذائل و اصول و فر وع آنها است. بدين ترتيب، اخلاق شامل ملکات نفساني، حالات روحي، رواني، آداب فردي، آداب اجتماعي و کليه افعال اختياري، اعم از جوارحي و جوانحي است که متصف به «خوب» و «بد» مي شوند و داراي بار ارزشي هستند، و انسان را در نيل به کمال نهايي، يعني قرب الهي و عبوديت و بندگي کمک مي کند.
2.رسانه
3.اخلاق رسانه و رسانه ي اخلاقي
مي يابد. قواعد اخلاقي فردي در مورد هر ملتي تنها با توجه به اولويت هاي ملي، محدوديت هاي زباني، تنوع فرهنگي و نوع ساختار سياسي تعيين مي شود.
اخلاق رسانه به ميزان زيادي به رسانه ها کمک مي کند تا اصول و قواعدي کلي به وجود آورند، به طوري که اين اصول با عملکرد اخلاقي افراد مطابقت داشته باشد. بنابراين، منظور از «اخلاق رسانه»، معرفي چارچوب نظري است که اصحاب رسانه ها ملزم بهرعايت آن هستند، به طوري که رعايت آن، در نهايت منجر به اخلاق عملي گردد. چه بسا بسياري از شگردهاي رسانه اي، که به ظاهر با هيچ اصل، بند و تبصره اي از حقوق و قانوني تنافي نداشته باشد، اما ممکن است با اصول اخلاق منافات داشته باشد. از سوي ديگر، اخلاق رسانه اي با ارزش ها و هنجارها سروکار دارد. ارزش ها و هنجارهايي که از درون فرهنگ جامعه و در جامعه اسلامي، از درون فرهنگ اسلامي سر بر مي آورد. از اين رو، اخلاق رسانه اي اگرچه تابع اصول و قواعدي کلي و جهان شمول است، اما به سبب نشأت گرفتن آن از مجموعه ارزش هاي بطن جامعه، مي تواند ازجامعه و فرهنگي به جامعه و فرهنگ ديگر متفاوت و متغير باشد.
رسانه اي شدن «اخلاق» و يا همان «اخلاق رسانه اي» به اين معناست که، حوزه اخلاق، به طور فزاينده اي به رسانه ها وابسته باشند و به کمک رسانه هاي جمعي شکل گيرند. «اخلاق رسانه اي» شده، اخلاقي است که استقلال خود را از دست داده، در عملکرد خويش به عملکرد رسانه ها وابسته اند. رسانه ها محتواي اخلاقي توليد و مردم و مخاطبان خويش را با اخلاق آشنا مي سازند.
از سوي ديگر، افرادي که در برنامه هاي تلويزيوني شرکت کرده، ادب و اخلاق را رعايت مي کنند و از بداخلاقي اجتناب مي کنند، و يا برنامه ها و مکتوباتي که در رسانه هاي ديداري، شنيداري و مکتوب انتشار مي يابند، و به نوعي همسو و همساز با ارزش هاي اخلاقي، ديني و ملي است، مي توان از اين طريق، وعده «رسانه اخلاقي» را نويد داد. به عکس، احزاب، گروه ها و سياسيوني که با ارتباط با رسانه ها، به بداخلاقي هاي اجتماعي دامن مي زنند، و اصول، قواعد و ارزش هاي اخلاقي را پاس نمي دارند، مي توان از اين طريق، نويد جامعه و رسانه اي غير پايبند به اخلاق نويد داد.
بنابراين، از يک سو، رسانه ها بايد آن قدر با اخلاق و اصول و ارزش هاي اخلاقي جامعه آشنا باشند که بداخلاقي هاي را در رسانه ها منتشر نکنند و از سوي ديگر، بايد رسانه ها به اندازه کافي مستقل و بي طرف باشند تا اعتبار ومنزلت حرفه اي خود را حفظ کنند.
بنابراين، اگر اخلاق از طريق رسانه هاي جمعي مثل صدا و سيما، و رسانه هاي مکتوب و ...انتشار يابد، آن را «اخلاق رسانه اي» گويند؛ يعني اخلاقي که افراد جامعه از طريق رسانه ها به دست مي آورند. اين اخلاق، در مقابل خلاق غير رسانه اي قرار دارد.
«رسانه اخلاقي» به رسانه اي اطلاق مي شود که اخلاق را اشاعه داده و پايبند به اخلاق اجتماعي و ...باشد. اين رسانه، در مقابل رسانه غير اخلاقي قرار دارد. يعني رسانه اي که به موازين اخلاقي پايبند نيست.
پي نوشت ها :
*عضو هيأت علمي مؤسسه آموزشي، پژوهشي امام خميني(قدس سره).
1.ابوالقاسم حسين الراغب اصفهاني، المفردات في غريب الفاظ القرآن، ص 15
2.ابن منظور، لسان العرب، ج 4، ص 194.
3.کاظم معتمد نژاد، «اصول اخلاقي روزنامه نگاري»، رسانه 66، ص 35.
4.ابن مسکويه، تهذيب الاخلاق، ص 51
5.مرتضي فيض کاشاني، ترجمه الحقائق محسن فيض کاشاني، ترجمه عبدالله غفراني خراساني، ص 54.
6.سيد محمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 19، ص 369/ملامهدي نراقي، جامع السعادات، تصحيح محمدرضا مظفر، ص 22
7.محمدتقي مصباح يزدي، اخلاق در قرآن، ص 25
8.عبدالله جوادي آملي، تفسير موضوعي قرآن کريم، مبادي اخلاق در قرآن، ص 77
9.علامه سيد محمد حسين طباطبائي، تفسير الميزان، ترجمه همداني، ج 1، ص 558.
10.محمدتقي مصباح، اخلاق در قرآن، ج 1، ص 240
11.علي اکبر دهخدا، لغت نامه دهخدا، ذيل واژه