خورشيد و ساختار فيزيكي آن در قرآن (2)

و آن را از نشانه هاي قدرت خود معرفي نموده است و حتي به خورشيد و پرتوهاي نوراني و گستردگي نورش در زمين آن قسم ياد نموده. "ضحي" در اصل به معني گسترش نور آفتاب است و اين در هنگامي است كه خورشيد از افق بالا بيايد و نور آن همه جا را فرا گيرد. سپس به آن موقع از روز «ضحي» گفته ميشود. (مكارم شيرازي، تفسير
دوشنبه، 4 مهر 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خورشيد و ساختار فيزيكي آن در قرآن (2)

 خورشيد و ساختار فيزيكي آن در قرآن (2)
خورشيد و ساختار فيزيكي آن در قرآن (2)


 

نويسندگان: طيبه بلوردي، مطهره صادقي(*)




 

4- توصيف ساختار خورشيد
 

« وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا» (شمس، 1) «سوگند به خورشيد و پرتوي آن»
و آن را از نشانه هاي قدرت خود معرفي نموده است و حتي به خورشيد و پرتوهاي نوراني و گستردگي نورش در زمين آن قسم ياد نموده. "ضحي" در اصل به معني گسترش نور آفتاب است و اين در هنگامي است كه خورشيد از افق بالا بيايد و نور آن همه جا را فرا گيرد. سپس به آن موقع از روز «ضحي» گفته ميشود. (مكارم شيرازي، تفسير نمونه، ج27، ص 38) پس "ضحي" به معني اوايل روز است كه انسان آماده هر گونه فعاليت مي باشد. فضا در اصل سياه و تاريك است، هر چند نور و پرتو خورشيد در فضا وجود دارد اما متجلي نيست، ولي آن بخشي از زمين كه روبروي خورشيد قرار دارد و روز ناميده ميشود آن را متجلي مي كند. كه ارتفاع آن حدوداً 100 كيلومتر از جو است. و با چرخش زمين و رفتن روز بجاي شب، شب آن بخش متجلي پرتو خورشيد را مي پوشاند.
نكته آيات: روز پرتو خورشيد را متجلي مي كند و شب آن را مي پوشاند. «خورشيد گوي يكنواختي از جنس گاز است، چيزي از اين ساده تر نمي شود، اما خورشيد لايه هاي خوش تعريف همانند بخش جامد و جو سياره دارد. «خورشيد كره ي گازي است كه مواد متشكله آن در حدود 300 هزار برابر مواد متشكله زمين است.چگالي متوسط خورشيد 40 درصد بيش از چگالي آب است و به هر حال از قوانين گازهاي كامل پيروي مي كند. چگالي لبه خارجي قابل ديد آن در حدود يك ميليونيم چگالي آب است در حالي كه نزديك به مركز آن در حدود 50 برابر چگالي آب مي باشد.» (اتو استروو، بورليندز، هلن پيلانس، ص7) تابش خورشيد كه در نهايت سرچشمه ي همه حيات روي زمين است از واكنش هاي هسته اي در اعماق بخش دروني خورشيد نتيجه مي شود اين انرژي به تدريج به سمت بيرون نشت مي كند تا به سطح مرئي خورشيد به نور سپهر معروف است برسد و وارد فضا شود در بالاي اين سطح، جو رقيقي است كه پايين تر بخش آن يعني فام سپهر هنگام گرفتگي كامل خورشيد به صورت هلالي سرخ و درخشان مي توان ديد. فراسوي فام سپهر تاج خورشيد به سفيدي مرواريد است كه ميليون ها كيلومتر در فضا مي گسترد. از بيروني ترين گستره هاي تاج، ساطع مي شود: نهري از ذرات بار دار كه در سر تا سر منظومه شمسي مي وزد.» (بولا ان. دوييودي، منت جي. اچ. فيليپس، ص100)

5- زبانه هاي خورشيد
 

« وَجَعَلْنَا سِرَاجًا وَهَّاجًا» (نباء، 13) " و چراغي (خورشيدي) با شراره هاي بزرگ قرار داديم" سطح خورشيد نيز همانگونه كه قرآن آن را توصيف نموده، زبانه هاي بزرگ دارد. "وهاج" از ماده "وهج" (بر وزن كرج) به معني نور و حرارتي است كه از آتش صادر مي شود. (راغب، المفردات) در تفسير الميزان اشاره شده به اين كه وهاج به معناي چيزي است كه نور و حرارت شديدي داشته باشد. (الميزان، ج20، ص26) تشبيه خورشيدبه چراغ به اين معني است كه خورشيد سوختي را مي سوزاند و نور و
گرما مي دهد. خورشيد از عنصر هيدروژن و هليم تشكيل شده. به دليل دماي بسيار زياد درون آن، پيوسته بخشي از هيدروژن مي سوزد و به هليون تبديل مي شود و مقادير زيادي نيز انرژي مانند گرما و نور و تشعشعات آزاد مي كند. و به اين ترتيب بمثابه چراغ مي ماند. سطح خورشيد نيز همانگونه كه قرآن آن را توصيف نموده، زبانه ها و شراره هاي بزرگ دارد.
رشته ها و فوران ها از نمودهاي قابل توجه در سطح خورشيد، زبانه هايي هستند كه به صورت خط هاي تاريك پيچ و خم دار در بخش هايي از قرص خورشيد خودنمايي مي كنند. هنگامي كه رشته ها در لبه خورشيد ديده مي شوند در مي يابيم كه توده هايي بزرگ از ماده هستند كه در بالاي خورشيد، تا صدها هزار كيلومتر، گسترش يافته اند. به سبب آن كه دماي رشته ها نسبت به سطح خورشيدكمتر است، تاريك تر به نظر مي رسند اما به هنگام مشاهده در كنار قرص خورشيد (چه در كسوف و چه در گرفت مصنوعي به كمك تلسكوپ هاي ويژه اي كه در آنها قرص نوراني خورشيد حذف مي شود) نوراني ديده مي شوند. رشته ها هنگامي كه در لبه خورشيد ظاهر مي شوند، فوران ناميده مي شوند. فوران ها معمولاً حركت هايي دارند كه هم شامل حركت ماده به طرف بيرون از سطح خورشيد و هم، در بعضي موارد، به مصرف بارش به طرف سطح است .( اين حركت ها را مي توان به كمك دوربين فيلم برداري اندازه گرفت). فوران ها غالباًً با لكه ها و گروههاي آنها هم بسته اند و معلوم شده است كه به آشفتگي هاي طوفاني شكل ميدان هاي مغناطيسي كه لكه ها را پديد مي آورند، مربوط هستند قسمت بيشتر ماده اي كه از سطح خورشيد پرتاب مي شود و فوران ها و رشته ها را به وجود مي آورد نهايتا به خورشيد باز مي گردد. (پاول هاج، ص 84-85)
فام سپهر ساختمان ريزي متشكل از نوارهاي طولاني تيره و باريك دارد. در نزديكي لك خورشيدي اين نوارها شكل رشته اي داشته و نقش و نگاري نظير گردبادي را تشكيل مي دهند. در كناره خورشيد، رشته ها نسبت به زمينه تاريك آسمان به صورت زبانه هاي روشن ديده مي شوند. زبانه هاي اشعه قوي هيدروژن را تشعشع مي كند. (اتو استرو، بورلي ليندز، ص 271)
زبانه ها تغيير شكل مي دهند ولي در نوع آرام آنها حركات داخلي كوچك بوده و زبانه ها مي توانند چند روز با تغيير مختصري پابرجا بمانند. زبانه هاي ديگري كه به نوع فوراني تعلق دارند مي توانند به سرعت بالاي شيد سپهر به طور مستقيم و يا در مسير منحني صعود نمايند. نوع ديگري هم وجود دارد كه تحت تاثير ميدان مغناطيسي سطح خورشيدي قرار مي گيرند: گازهاي آنها در امتداد خطوط نيروي خميده اي شكل از محلي در سطح خورشيد به محل ديگر جاري مي شوند. احتمالا درجه حرارت زبانه ها در حدود 5000 درجه مي باشد.
زبانه ها به صورت ابرهاي گازي از خورشيد گسيل شده و توسط ميدان مغناطيسي شكل مي گيرند، زبانه به صورت ميله ها، حلقه ها، "شاخسارها" و نواحي گسسته ظاهر مي شوند. زبانه ها مانند خطوط تاريك در قرص خورشيدي نمايان مي شوند كه منجمان اين خطوط را رشته ها مي نامند. (Michael E BakichT 2008)

خورشيد و ساختار فيزيكي آن در قرآن (2)

6- گرما دور برده
 

« أَلَمْ تَرَ إِلَى رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَلَوْ شَاء لَجَعَلَهُ سَاكِنًا ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلًا ثُمَّ قَبَضْنَاهُ إِلَيْنَا قَبْضًا يَسِيرًا» (فرقان، 46-45) « آيا نديده اي كه پروردگارت چگونه سايه را گسترده است؟ و
اگر مي خواست آن را ساكن قرار مي داد. آن گاه، خورشيد را نيز دليلي براي آن گردانيديم- سپس آن (سايه) را اندك به سوي خود باز مي گيريم كشيدني نا محسوس». ظل اسم است بمعني: چيزي يكنواخت حركت آن و يا يكنواختي و يكساني آن با صاحب خود"- و بعد به " گرما" اطلاق شده، (كه اشاره ضمني و تلويحي بوده به: رفتن به "سايه"). در آيه به معني "گرما" بكار گرفته شده است. و گرما در آيه مجاز است. يعني منظور از دور بردن گرما "دور بردن زمين" است. (در مقدمه در رابطه با مجاز صحبت شده).در روايتي از امام باقر(ع) آمده كه "ظل" عبارت است از ما بين طلوع فجر و طلوع آفتاب. (طباطبايي، ج15، ص 328) اگر آفتاب نباشد مفهوم سايه روشن نمي شود، اصولا سايه از پرتو آفتاب به وجود مي آيد. زيرا سايه معمولاً به تاريكي كم رنگي گفته مي شود كه براي اشيا پيدا مي شود و اين در صورتي است كه نور به جسمي كه قابل عبور از آن نباشد بتابد و در طرف مقابل آشكار شود، بنابر اين نور سبب تشخيص اشيا و بلكه وجود آن نيز از حركت نور است. (مكارم شيرازي، ج15، ص11)
حرف «ثم» پيش از فعل :جعلنا» براي بيان رده و رتبه است. كه چيزي را بالاتر يا افزون بر چيزي قرار مي دهد. «قبض» بع معني: در چنگ داشتن و در چنگ خود گرفتن است. و اين به اين معني است كه زمين در چنگ خورشيد است. (كه ما آنرا نيروي جاذبه خورشيد مي ناميم). نكات آيه:
1- گرما دور برده شده است و متغيير قرار داده شده: زمين در آغاز پيدايش و شكل گيري خود در نزديكي خورشيد بوده است. بعد دور برده شده و مداري تقريباً بيضي شكل براي آن در نظر گرفته شده تا به خورشيد دور و نزديك بشود و گرماي زمين متغير باشد. منظور از "چگونه" دور بردن گرما در آيه نيز "تا كجا بردن آن" است. كه منظور اين است كه زمين حساب شده از خورشيد فاصله داده شده است. يعني اگر مثلاًً دورتر برده مي شد آبهاي كمتري از سطح زمين تبخير مي شد و يا اگر نزديكتر از آنچه هست قرار داده مي شد آبهاي بيشتري تبخير مي شد، و وضعيت آب و هوايي زمين به گونه فعلي خود كه بهترين وضع است نمي بود.
2- علاوه بر دور بردن گرما، خورشيد نيز دليلي (سببي) براي عدم يكساني گرما قرار داده شده:
نقاط سياهي كه روي خورشيد مي بينيم مناطقي هستند كه سردتر از بقيه سطح خورشيد هستند. از آنجا كه خورشيد به دور خود مي چرخد (تقريباً هر 4 هفته يك دور به دور خود مي چرخد)، گاهي آن نواحي از خورشيد روبروي زمين قرار مي گيرند و گاهي نيز نيستند. وقتي روبروي زمين هستند گرماي كمتري به طرف زمين مي آيد. و به اين شكل خود خورشيد نيز در عدم يكنواختي گرما نقش دارد.
3- گرما (زمين) در چنگ خورشيد است و بطور نامحسوسي به طرف آن كشيده مي شود: گرما (كه پيش از اين گفتيم منظور از آن زمين است) در چنگ خورشيد است (كه ما آنرا نيروي جاذبه خورشيد مي ناميم). و خورشيد زمين را به طوريكه براي ما نامحسوس است بطرف خود مي كشد، و ما به خورشيد نزديك تر مي شويم و هوا گرمتر مي شود، كه همان فصل تابستان است.

7- قانون جاذبه
 

كشش متقابل خورشيد و زمين توسط نيروي جاذبه توجيه مي گردد. اين نيرو منحصر به
اجسام سماوي نبوده بلكه در مورد تمام اجسام جهان كاربرد دارد. كشش بين دو جسم در سطح زمين به وسيله دستگاههاي دقيق آزمايشگاه اندازه گيري شده است. آزمايش فرضي كه در اين قسمت توضيح داده مي شود با دستگاههاي موجود قابل انجام نيست. زيرا نيروها فوق العاده كوچكند، اما اين آزمايش براي نشان دادن قانون جاذبه مناسب است. (اتو استروو، بورليندز، هلن پيلانس، ص 44)
كشش و جاذبه بين دو جسم. نيرو برابر است با ( 10×6/7 به توان 8- )دين دو جسم كروي A و B به جرم يك گرم به فاصله يك سانتي متر از يكديگر واقع اند. اين دو جرم يكديگر را به وسيله جاذبه متقابل جذب مي كنند يعني يك نيروي كششي بين آنها وجود دارد. چنانچه كشش اعمال شده به وسيله زمين بر روي اين دو جسم را بتوان خنثي نمود و اگر اجسام مي توانستند از يك حالت ساكن به سوي يكديگر حركت كنند هر كدام از آنها پس از سپري شدن يك ثانيه سرعت ( 10×6/7 به توان 8- ) سانتي متر بر ثانيه را به دست مي‌آورد بنابر اين شتاب هر كدام از اين دو جسم در چنين حالتي ( 10×6/7 به توان 8- ) سانتي متر بر مجذور ثانيه بود. طبق قانون دوم نيوتن، نيروي حاصل ضرب جرم يك گرم در شتاب ( 10×6/7 به توان 8- ) سانتي متر بر ثانيه است پس هر كدام از اين اجسام يكديگر را با نيرويي مساوي با ( 10×6/7 به توان 8- ) دين جذب مي كنند بر طبق قانون سوم نيوتن اين دو نيرو مخالف است.
اگر جرم جسم A به سه گرم افزايش يابد در حاليكه جرم جسم B يك گرم باقي بماند در اين صورت نيروي وارد از B به A سه برابر نيرو در آزمايش اوليه يعني سه برابر ( 10×6/7 به توان 8- ) دين است. چنانچه هم A و هم B سه گرم جرم داشته باشند نيروي حاصل 9 برابر نيرو در آزمايش اوليه خواهد بود. بنابر اين نيروي جاذبه متناسب با حاصل ضرب جرم هاي دو جسم است. اگر جرم هاي يك گرمي اوليه به جاي يك سانتي متر در فاصله دو سانتيمتري از يكديگر قرار گيرند نيروي حاصل يك چهارم نيروي به دست آمده از آزمايش اوليه است. براي فاصله 3 سانتي متري نيرو يك نهم نيروي اوليه خواهد بود. بنابر اين با تغيير فاصله نيرو به نسبت عكس مربع فاصله تغيير مي نمايد. از تركيب اين نتايج داريم:
F=G(MA MB ) / d2
G. را ثابت جاذبه نيوتن گويند 00 مقدار G در سيستم cgs برابر
G=( 10×6/7 به توان 8- )
معادله را قانون جاذبه نيوتن نامند. اين قانون در مورد حركت زمين و حركت ستاره ها صادق است تعيين جرم اجسام سماوي همگي بر پايه اين قانون استوارند. (اتو استروو، بورليندز، هلن پيلانس، ص 44)

8- چاله هاي خورشيد
 

«و النجم اذا هوي» (سوره نجم، آيه 1) سوگند به ستاره وقتي كه از بالا به گودال فرو مي افتد (يا فرو مي ريزد). "هوي" فعل گذشته از مصدر هوي است. "هوي": بمعني: فرو افتادن يا فرو ريختن از بالاي زمين يا از روي زمين به درون زمين است. يعني افتادن به درون گودال و چاله و چاه و غيره. ("خرو"
بمعني: فرو افتادن با سر يا پيشاني است "حط" بمعني: فرود آمدن يا فرود آوردن يا فرو نهادن است (مانند فرو آمدن هواپيما و پرنده) "هبوط" بمعني: دچار اشكال و ايراد شدن و از بالا به زمين فرو افتادن يا سرنگون شدن است. برخي اشتباها از اين واژه براي فرود آمدن هواپيما استفاده مي كنند. "سقوط" به معني: فرو افتادن چيز بدرد نخور يا چيز بحال خود رها شده است. مانند: سرنگون شدن يك ميوه خراب شده نزول به معني: پايين آمدن است و انهيار به معني: فرو ريختن ناشي از پوكي است).
نكته آيه "فرو افتادن يا فرو ريختن ستاره در چاله" است:
وقتي ستاره اي خيلي بزرگ باشد، (بيش از 1000000 برابر زمين باشد) نيروي جاذبه و فشار در ستاره نوتروني آنقدر زياد مي شود كه نوترونها تحت فشار خرد مي شوند و ماده در هم مي شود و به چاله تبديل مي شوند. (نوترون ذره بدون بار الكتريكي است كه جرم آن تقريبا مساوي پروتون است و در كليه هسته‌هاي اتمي بجز هسته هيدروژن وجود دارد). چاله ها چنان جاذبه قوي دارند كه حتي نور نيز نمي تواند آنها را ترك كند. به اين خاطر ديده نمي شود و سياه چاله ناميده شده اند، اين چاله ها ستارگان اطراف را به طرف خود مي مكند يا مي بلعند و در خود فرو مي برند. و به اين شكل به تعبير قرآن ستاره در چاله سقوط مي كند.
0علت اينكه قرآن "مكيده شدن يا بلعيده شدن ستاره توسط چاله سياه را "فرو افتادن ستاره در گودال" تعبير كرده اين است كه سمت فرو افتادن (يعني سمت پايين) سمت كشش نيروي جاذبه است، و سمتي كه ستاره توسط نيروي جاذبه چاله سياه كشيده مي شود نيز همان سمت پايين مي شود. به اين دليل "مكيده شدن ستاره" توسط چاله سياه را "فرو افتادن يا فرو ريختن ستاره در چاله" ناميده است).
«در جسمي به جرم خورشيد، كه چندين هزار بار پر چرم تر از زمين است، نيروي رو به درون گرانش شدت بسيار زيادي دارد. براي مثال، كشش گرانشي در سطح خورشيد 30 بار بيشتر از كششي است كه در روي زمين تحمل ميكند. اين نيروي پر توان مركز گرا كه در مرحله اول سبب اصلي شكل گيري ستارگان و. بر تمام سطوح ستاره فشار مي آورد مي بايد با يك نيروي مقابله كننده گريز از مركز، جبران شود. مقدار نيروي گرانشي در سطح ستاره هم به اندازه و هم به جرم كلي ستاره بستگي دارد. ستاره اي تا اندازه بزرگ ولي جرم گرانشي در سطح ستاره هم به اندازه و هم به جرم كلي ستاره بستگي دارد. ستاره اي تا اندازه بزرگ ولي جرم نسبتا كم گرانش سطحي كمتر دارد. (پاول هاج) از طرف ديگر در ستارگاه با جرم بسيار زياد ولي ابعاد كوچك تر، گرانش سطحي به طور باور نكردني زياد است. در برابر اين نيرو، فشار گريز از مركز وجود دارد كه سبب آن، فشار گازهاي داغ و فشار تابش است كه از توليد نور بسيار زياد در مركز ستاره پديد مي آيد.
«فشار گاز بسيار زياد است، چرا كه دماي درون ستاره بالاست؛ مقدار فشاري كه گاز مي تواند داشته باشد، مستقيم به دما بستگي دارد. اين حالت را مي توان در قالب حركت اتم هاي گاز تجسم كرد، زيرا دما به سرعت اين اتم ها وابسته است. در گازي كه دماي بالا دارد، اتم ها سريع تر حركت مي كنند و از اين رو اگر به همديگر برخورد كنند فشار بيشتر را اعمال مي كنند. اگر گاز سردتر باشد اتم ها با انرژي كمتري به هم برخورد مي كنند و از اين رو فشارشان نير كمتر است. در اعماق ستاره، فشار بي اندازه زياد و دما بسيار بالاست براي مثال، در نيمه راه سطح- مركز، فشار گاز صد ميليون برابر فشار جو در سطح زمين و دما به حدود يك ميليون درجه كلوين مي رسد محاسبه شده كه فشار در مركز خورشيد هزار بار بيشتر از اين مقدار و دما 14 ميليون درجه كلوين است.»

پي نوشت ها :
 

*اعضاي هيئت علمي دانشگاه آزاد اسلامي واحد سيرجان.
 

منبع: نشريه فصلنامه ي قرآني کوثر، شماره 34... .



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.