دستور العمل هاي قرآني
نويسنده: محمد عبدالهيان
صادق و صديق
1- صادق
2-صديق
اولين معنايي که از اين دو واژه به ذهن مي رسد, اين است که صادق و صديق يعني بسيار راستگو. اين معنا در مورد کلمه«صادق» صحيح است, اما درباره کلمه«صديق» اندکي ناقص مي باشد؛ زيرا اين واژه از مفهومي عميقتر برخورد است و در حقيقت بر يک حالت دلالت مي کند . توضيح آن که اگر کسي همواره در جاده صداقت گام بردارد و هيچ گاه از آن منحرف نشود, پس از مدتي در اثر هر مرتبه راستگويي و تمايل روحش به سمت خدا, اندک اندک به قرب الهي نزديک مي شود و به حالتي مي رسد که کاملاً به طرف خدا متوجه مي شود, به طوري که ديگر هيچ گونه انحرافي در وجود او يافت نمي شود ؛ يعني حالت راستي کامل که به آن صديق مي گويند . اين حالت در آيه اي از قرآن به خوبي نمود يافته است, آن جا که خداوندمي فرمايد: (اني وجهت وجهي للذي فطرالسماوات و الارض ...) (سوره انعام, آيه 79)؛ تمام وجودم را به طرف خدا گردانم و متوجه کردم.
شايد بتوان مطلب ياد شده را در نمونه اي چنين بيان کرد: فردي را تصور کنيد که در يک روز آفتابي در سايه اي پشتش را به خورشيد کرده و از آن بهره اي نمي برد. اما پس از مدتي چهره اش را آهسته آهسته به سمت اين کره نوراني مي گرداند و با هر بار چرخش کرده واز آن بيشتر بهره مند مي شود تا جايي کاملاً رو به خورشيد مي ايستد وبه طور کامل از نور آن بهره مند مي شود. صديق نيز اين چنين است و آن حالتي مي باشد که انسان در اثر هر مرتبه راستگويي و قرار گرفتن در آستانه نور ذات اقدس الهي به آن نزديک مي شود, تا جايي که با همه وجود در معرض نور الهي قرار مي گيرد. در حقيقت«صديق» صفت کمالي مي باشد که خداوند آن را در قرآن براي ستايش برخي پيامبران و بندگان خالصش به کار برده است:(و اذکر في الکتاب ابراهيم انه کان صديقاً نبياً(. (سوره مريم, آيه 41 ) ( و اذکر في الکتاب ادريس انه کان صديقاً نبياً ). (سوره مريم, آيه 56). خداوند همچنين در سوره مائده از حضرت مريم (س) با لفظ صديقه ياد مي کند: (... و امه صديقه کانا ياکلان الطعام) (سوره مائده, آيه 75).
ما در هر نماز(هنگام قرائت سوره حمد) از خدا مي خواهيم, ما را به راه آنان که به آنها انعام کرده است, هدايت فرمايد و او در قرآن اين افراد را در چهار گروه معرفي مي کند که«صادقين» از جمله آنها هستند: (فاولئک مع الذين انعم الله عليهم من النبيين و الصديقين و الشهداء والصالحين) (سوره نساء, آيه 69).
از مجموع اين آيات در مي يابيم: «صديقين» مقام بلندي است پس از مراقبت و مداومت بر رفتار و گفتار نيک به آن مي رسد و حالت خوشي است که در اثر قرار گرفتن همه وجود انسان در برابر خدا به دست مي آيد .
در مقابل اين دو واژه (صادق و صديق) دو عنوان «کاذب» و«کذب» قرار دارد. کاذب کسي است که مطلب دروغي را بر زبان مي آورد . شخصي که دروغ مي گويد, در حقيقت, مطلبي را در خود مي يابيد اما خويش را وادار به وارونه کردن آن مي کند و اين امر موجب مي شود که قلبش وارونه شود؛ زيرا او خود را تحت فشار قرار مي دهد تا اختلاف آنچه را که مي داند يا فهميده است, بر زبان آورد. پس در نتيجه راستي درونش انحراف مي يابد. همچون ظرفي که به طرف آسمان و زير باران قرار داشته, اما در نتيجه وارونه شدن, نه تنها آب هاي داخل آن سرازير شده است, بلکه ديگر هيچ آب باراني هم در درون آن جاي نمي گيرد.
آري! دروغگو, در اثر هر مرتبه دروغگويي چهره اش اندکي از خدا بر مي گردد, طبق روايات, اگر تا چهل روز به دروغگويي اش ادامه دهد, «قسي القلب» مي شود و چنانچه تا مدت ها اين رفتارش ادامه يابد, ديگر در شمار افراد«شقي» جاي مي گيرد و «کذاب» ناميده مي شود. کذاب يک حالت و يک مقام پست است؛ يعني ممکن است يک روز شخص دروغ نگويد, اما باز هم کذاب ناميده شود. در اين زمينه دو روايت در کتب حديثي ما وارد شده است که به خوبي معني صديق و کذاب را روشن مي کند:
امام باقر (ع) از امام سجاد (ع) و ايشان نيز از رسول خدا نقل کرده اند:
«ما يزال العبد يصدق حتي يکتبه الله صديقاً و ما يزال العبد يکذب حتي يکتبه الله کذاباً» ؛ بنده پيوسته راست مي گويد تا خدا (نام) او را صديق مي نويسد و پيوسته دروغ مي گويد تا خدا (نام) او را کذاب مي نويسد .
شخصي از حضرت از صادق (ع) پرسيد: آيا کذاب آن است که دروغ مي گويد؟ حضرت پاسخ دادند: نه «زيرا کسي نيست جز اين دروغ از او سر مي زند, ولي مقصود آن است که به دروغ عادت کرده است». چه طور انسان به حالت کذابي مي رسد؟
کسي که سرو کاري با دين و محافل ديني(از جمله سخنراني ها, مساجد, عزاداري ها و ...) ندارد و مدتي را در راه آموختن دين خدا نمي گذارد, خواه نا خواه به اين مرحله پست خواهد رسيد .
امام صادق (ع): نشانه کذاب آن است که از آسمان و زمين و مغرب و مشرق خبر مي دهد, ولي آن گاه که از او درباره حلال و حرام خدا بپرسيد, چيزي نمي داند.
امام علي (ع )نيز مي فرمايند: «فردي از شما آنقدر دروغ مي گويد که ديگر در دلش به اندازه جاي سوزني راستگويي نمي ماند, پس در اين هنگام نزد خداوند «کذاب» نام مي گيرد.»
خشم الهي
در روايت آمده است: خدا چهار چيز را در چهار چيز پنهان کرده است: غضب خود را در ميان معاصي و خوشنودي اش را در ميان اطاعت ها و ...
از آنچه گفته شد, نتيجه مي گيريم. يکي از تفاوت هاي دروغ و گناهان ديگر در آثار آنها است به اين معنا که ساير گناهان تنها عذاب را در پي دارند اما دروغ دو اثر دارد: عذاب الهي و خشم خدا.
چنانکه کساني که در جهنم هستند, هم از عذاب خدا رنج مي کشند, هم از خشم خدا و کساني هم که در بهشت هستند, هم از نعمات لذت مي برند و هم از خشودي خدا که بايد گفت: لذت از خشنودي خداوند به مراتب بيشتر از لذت نعمت خداست.
مصاديق دروغ
1. کتمان شهادت
هم چنين به اقامه شهادت فرمان مي دهد و مي فرمايد: (و اقيمو الشهادت لله) (سوره طلاق, آيه 2)؛ امرشهادت را به خاطر خدا برپا کنيد و از شهادت سرباز نزنيد . اگر انسان با کتمان حقيقت, موجبات تضييع حق مظلومي را فراهم آورد, حرامي مرتکب شده و دروغ بزرگي بر زبان آورده است؛ زيرا از چيزي ابراز بي اطلاعي کرده است که از آن آگاه بوده است . درباره اهميت شاهد گزيدن براي امور شهادت به آنها دو آيه با مفاهيمي گسترده نازل شده است . در آيه نخست - که بزرگترين آيه قرآن است - از مسلمانان خواسته شده که در امور مالي شامل: خريد, فروش, رهن, اجاره و داد و ستدهاي خود, حتماً قراردادهايي بنويسد و به آنها سفارش هاي بسياري در اين زمينه شده است که عمل به آن مي تواند ريشه اختلاف ها را از ميان ببرد. از جمله توصيه شده است که براي داد و ستدهاي خود شاهداني عادل گواه بگيرند و به شاهدان هم فرمان داده که شهادت را بپذيرند و از آن سر باز نزنند و براي اين کار به جزئيات واقعه کاملاً دقت کنند:(ولا ياب الشهداء اذا ما دعوا) (سوره بقره, آيه 282). ؛ گواهان هنگامي که براي گواهي دعوت مي شوند, از آن سر باز نزنند.
سپس مي فرمايد: (و لا تکتموا الشهاده و من يکتها فانه آثم قبله) (سوره بقره, آيه, 283) اين آيه به گواهان سفارش مي کند که اگر لازم شد, براي رفع اختلاف و رساندن حق به ذي حق در محکمه حاضر شوند و آن چه را که ديده اند, کتمان نکنند, زيرا اگر کتمان کنند, گناهکاراني بس بزرگند که با قلبشان مرتکب گناه گشته اند.
بر اين اساس است که قرآن در آيه 140 سوره بقره, کسي را که شهادت بر حقي را کتمان کند, ظالم ترين انسان دانسته و فرموده است: (و من اظلم ممن کتم شهاده عنده من لله)؛
چه کسي ظالم تر از آن کسي است که شهادت در پيشگاه خدا را کتمان کند.
آري از آن چه گفته شد, نتيجه مي گيريم که نبايد از گواهي دادن بر حق خودداري کنيم؛ زيرا اين, در حقيقت اظهار بي اطلاعي کردن از چيزي که مي دانيم و از زشت ترين مصاديق دروغ است .
2. شهادت دروغ
سوره فرقان؛ هنگام برشمردن اوصاف متقين مي فرمايد:(و الذين لا يشهدون الزور) (سوره فرقان, آيه 72)؛ (انسان با تقوا) کساني هستند که به هيچ وجه شهادت دروغ نمي دهند.
امام صادق (ع): «خدا در قيامت به کسي که شهادت دروغ دهد, اجازه نمي دهد قدم بردارد تا اين که او را در آتش داخل کند».
کسي به دروغ گواهي مي دهد, نه تنها مستوجب عذاب و جهنم است, بلکه ضامن مال و جان و آبرويي است که از مردم به واسطه شهادت او سلب شده است. بنابراين يکي از شرايط توبه از آن, باز گردان چيزهايي است که از شخص محکوم تلف شده است, به عنوان نمونه اگر تنها آبرويش رفته است, بايد کاري کند که آبرويش باز گردد. اگر نسبت دزدي به کسي داده و باعث قطع دست او شده است يا اگر قتل انسان را به گردن او انداخته و باعث اعدام او گشته است, بايد ديه آنها را بپردازد. همچنين بر حاکم شرع واجب است که چنانچه به دروغ بوده شهادت شخصي پي برد, ابتدا با چرخاندن او در ميان مردم رسوايش کند و سپس حد اين خطا را بر او اجرا نمايد تا همگان از او درس عبرت بگيرند.
3 . قول به غير از علم
از اين آيه دو مطلبدريافت مي شود: اول اينکه انسان بايد تنها از روي علم سخن بگويد و پيش از آن که کاملاً به مطلبي يقين پيدا نکرده است, آن را بر زبان نياوريد؛ زيرا قول به غير علم از مصاديق آشکار دروغ است از مواضع قرآن از آن نهي فرموده است. به عنوان نمونه در زمان جاهليت, مشرکان فرشتگان را دختران خدا و بت ها را شفيعان خود در درگاه پروردگار مي پنداشتند. قرآن هم در مقام نکوهش آن ها مي فرمايد:(ان يتبعون الا الظن و ان هم الا يخصرصون) (سوره انعام, آيه 116)؛ اينان جز از ظن خود پيروي نمي کنند و جز انديشه باطل و دروغ چيزي در دست ندارند. بنابراين, دروغ تنها اين نيست که آدمي خلاف آن چيزي را بگويد که به آن علم دارد, بلکه گفتار از روي حدس و گمان هم خود نوعي دروغ است. چنان که وقتي منافقان صدر اسلام به نزد پيامبر آمدند و به پيامبري حضرت گواهي دادند, خداوند فرمود: ما مي دانيم که تو پيامبر هستي, ولي منافقان دروغ مي گويند؛ زيرا به آن چه مي گويند؛ زيرا به آن چه مي گويند, ايمان و يقين ندارند: (اذا جاءک المنافقون قالو نشهد انک لرسول الله و الله يعلم انک لرسوله و الله يشهد ان المنافقين لکاذبون) (سوره منافقون, آيه 1) مطلب ديگر که از نتايج قول به غير علم است, افتادن در دام شايعات مي باشد. گاهي انسان با مطلبي روبرو مي شود که خود نديده يا نشنيده و تنها از زبان هاي اطرافيان مي شنود. آن را به ديگران منتقل نکند؛ زيرا چنانچه شايع دروغ باشد, دامن زدن به آن و پخش کردن آن نيز دروغ است و چنان چه راست باشد, باز هم به اين دليل که شخص نسبت به آن آگاهي و يقين ندارد, از مصاديق قول به غير علم, دروغ وگناه است .
پس قول به علم, همچنان که در بالا گفته شد . دو مصداق دارد هر دو حرام است.
4. ميل ندارم يا نمي خورم؟
اسما بنت عميس مي گويد: من ساقدوش عايشه بودم که او را آماده کردم و به نزد رسول خدا (ص) بردم. عده اي از زنان نيز با من بودند. به خدا قسم نزد رسول خدا خوراکي جز يک کاسه شير نبود. رسول خدا, مقداري شير نوشيد و سپس کاسه را به دست عايشه داد. دختر از گرفتن کاسه شير شرم کرد. من گفتم «دست رسول خدا را رد نکن, ظرف را بگير». عايشه با شرم کاسه را گرفت و مقداري نوشيد, حضرت سپس فرمود: «به بقيه زنان هم بده - بنوشند» . آنها گفتند:«ما ميل نداريم». حضرت فرمود:«گرسنگي و دروغ را با هم جمع نکنيد». پرسيدم: (اي رسول خدا, آيا اگر کسي که از ما ميل به چيزي داشته باشد و بگويد ميل ندارم, دروغ گفته است؟ فرمود: «دروغ نوشته مي شود, حتي دروغ کوچک هم نوشته مي شود».
5. تهمت
تهمت از دو جهت ناپسند است . يکي از آن جهت که, مومني را از چشم ديگران مي اندازد و ديگر از آن جهت که دروغي بزرگ و خشم خدا را به بار مي آورد .
6. وعده و دروغ
امروزه مصاديق بارز دروغ در بسياري از قرار داد و آگهي هاي تبليغاتي به چشم مي خورد که افراد براي اين که با آن ها قرار دادي امضاشود, انجام کاري که در توانشان نيست وعده مي دهند يا براي اينکه کالاهايش خريداري شود. با اين که مي دانند کالايشان تقلبي است, تضمين مي کنند که فلان اثر را خواهد داشت.
خداوند در قرآن در نکوهش اين افراد مي فرمايد: (لم تقولو ما لا تفعلون) (سوره صف, آيه 2)
7 . نقل و حکايت
منبع: نشريه بشارت شماره 72