چقدر اين صحنه به نظرم آشناست!

"دژاوو" (1) يا "آشنا پنداري" پديده اي است که بسياري از ما آن را تجربه کرده ايم. اما اين پديده شگفت انگيز چگونه روي مي دهد و فلسفه روي دادن آن چيست؟ آقاي "پي"، يک مهندس80 ساله لهستاني است که مدتي است از تماشاي برنامه هاي تلويزيوني يا خواندن روزنامه و کتاب و حتي گردش در بيرون خانه خودداري مي کند،
سه‌شنبه، 12 مهر 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چقدر اين صحنه به نظرم آشناست!

چقدر اين صحنه به نظرم آشناست!
چقدر اين صحنه به نظرم آشناست!


 

نويسنده: سيدحسين علوي لنگرودي




 
"دژاوو" (1) يا "آشنا پنداري" پديده اي است که بسياري از ما آن را تجربه کرده ايم. اما اين پديده شگفت انگيز چگونه روي مي دهد و فلسفه روي دادن آن چيست؟
آقاي "پي"، يک مهندس80 ساله لهستاني است که مدتي است از تماشاي برنامه هاي تلويزيوني يا خواندن روزنامه و کتاب و حتي گردش در بيرون خانه خودداري مي کند، زيرا فکر مي کند تمام برنامه هاي تلويزيوني، روزنامه ها، کتاب ها و مکان هاي مختلف را از پيش ديده و تجربه کرده است. او مدعي است هر بار که در خيابان قدم مي زند، صحنه هايي کاملاً تکراري و آشنا را تجربه مي کند و اين احساس را که همه چيز دوباره در حال اتفاق افتادن است، به دفعات درک کرده است. او حتي به توصيه دکترش که به او گفته بايد به ديدن يک متخصص حافظه و روانکاو برود، اعتنايي نمي کند؛ زيرا مطمئن است قبلاً اين کار را کرده و نزد آن متخصص مورد نظر رفته و صحبت هاي او را شنيده است، حال آن که چنين ملاقاتي فقط در ذهن آقاي پي صورت گرفته نه در دنياي واقعي!
آنچه در مورد آقاي پي به صورت شديد و افراطي به وقوع پيوسته، چيزي نيست مگر احساس "آشنا پنداري" يا "دژاوو" دژاوو مي تواند براي هر کسي و در هر زماني و مکاني روي دهد گاهي اوقات هنگامي که براي نخستين بار به مکاني وارد مي شويد يا فردي را براي اولين بار ملاقات مي کنيد، ولي احساس مي کنيد آن مکان يا فرد را قبلاً ديده و شناخته ايد؛ و يا زماني که پس از روي دادن حادثه اي حس مي کنيد که شاهد وقوع آن در گذشته بوده ايد، بدانيد که تجربه دژاوو يا آشناپنداري به سراغ شما نيز آمده است. بنا به تحقيقات انجام شده بيش از 70 درصد انسان ها حداقل يک بار در زندگي شان دچار اين حالت شگفت انگيز و معماگونه شده اند. با اين حال، پديده دژاوو ممکن است به صورت شديد و دائمي در مورد برخي انسان ها که از مشکلات حافظه اي و عصبي رنج مي برند، بروز کند، آقاي پي يک نمونه از چنين افرادي است که حس مي کند در زمان به جلو رفته و همه چيز را قبل از اتفاق افتادن آن، ديده و شنيده و تجربه کرده است.

انواع گوناگون دژاوو
 

دژاوو کلمه اي فرانسوي به معناي "از پيش ديده شده" است که به وسيله فردي به نام "اميل بوراک" (2) براي توصيف حالت آشناپنداري در نظر گرفته شده است. به طور کلي، آشنا پنداري بر سه نوع است:
ـ دژاووکو (3): اين نوع آشنا پنداري در فارسي "از پيش زندگي شده" ترجمه مي شود و در کلام بزرگاني چون "چارلز ديکنز" به صورت صريح و مشخص به آن اشاره شده است. چارلز ديکنز اين احساس را اين گونه توصيف مي کند:"گاهي اوقات ما تصور مي کنيم آن چه را که مي گوييم و انجام مي دهيم، قبلاً گفته و انجام داده ايم، در زماني دور، آن گاه که در ميان همين چهره ها، اشيا و موقعيت ها بوده ايم. اين حالت، ما کاملاً مي دانيم چه خواهيم گفت، مانند اين که ناگهان چيزي را به خاطر آورده باشيم."
در اغلب موارد تمام حواس انسان در بروز تجربه دژاووکو نقش آفريني مي کنند و در اين حالت شخص به اين اطمينان مي رسد که همه چيز دقيقاً همان طور که قبلاً اتفاق افتاده بود، تکرار مي شود و هيچ چيز جديد و بديعي در اين ميان روي نداده است.
ـ دژاسنتي (4): اين نوع آشناپنداري را مي توان "از پيش احساس کرده" ترجمه کرد و حالتي را شامل مي شود که در آن شخص حس مي کند چيز خاصي را پيش از وقوع آن، حس کرده است. به عنوان مثال، فرد ترانه اي را براي اولين بار مي شنود اما حس مي کند در زمان گذشته بارها به آن ترانه گوش داده است و حتي مي تواند همراه با آن ترانه همخواني کند.
ـ دژاويزيته (5): واژه "از پيش ديده شده" شايد بهترين معادل براي اين نوع آشناپنداري در زبان فارسي باشد که طي آن، فرد يک نوع احساس آشنايي عجيب و خاص با مکاني که براي نخستين بار به آن وارد شده است مي کند. در اين حالت فرد، حتي قادر است به صورت ناخودآگاه مسيري مشخص را که به مقصدي خاص متنهي مي شود، به صورت تصادفي طي کند و به مکاني که براي او آشناتر و مأنوس تر است، دست يابد. به عقيده برخي از محققان، مطالعه فراوان درباره جزئيات مربوط به يک مکان خاص مي تواند به بروز چنين احساسي کمک کند.
به طور کلي، ميان دژاووکو و دژاويزيته شباهت هاي بسياري وجود دارد و براي تشخيص و تمايز بين آنها کافي است به منبع و عامل به وجود آورنده اين احساس توجه کنيم: منبع بروز دژاووکو، رخدادي زماني است در حالي که دژاويزيته در بعد مکان به وقوع مي پيوندد.

علم به ما چه مي گويد؟
 

صرف نظر از فرضيه هاي ماوراي طبيعي مرتبط با دژاوو و از قبيل نظريه تناسخ و زندگي هاي پيشين و تله پاتي، يکي از توضيح هاي بيولوژيکي در اين زمينه به ساختار مغز و سيگنال هاي حسي و عصبي آن مربوط مي شود. براساس اين فرضيه، وجود يک فاصله زماني اندک بين سيگنال هاي ارسالي توسط هر کدام از چشم ها و دريافت آن توسط دو نيم کره مغز موجب مي شود تا تجربه دريافت و درک دو مرحله اي از يک رويداد به وقوع بپيوندند. البته اين فرضيه به دلايل گوناگون مردود شمرده شده است؛ چرا که تحقيقات دانشمندان ثابت کرده که اطلاعات ارسال شده توسط هر کدام از چشم ها، در نخستين مراحل فرايند ديدن با همديگر مخلوط مي شود. علاوه بر اين، تجربه پديده دژاوو در نابينايان نشان داد که نمي توان وجود فاصله بين فرايند ديدن دو چشم را به عنوان عامل اصلي شکل گيري دژاوو در نظر گرفت.
دومين توضيح علمي در توجيه دژاوو حول محور وجود تفاوت در فرايند درک زمان متمرکز شده است. براساس اين فرضيه، پديده دژاوو در نتيجه بروز اختلال در شناخت زمان ارسال و دريافت سيگنال هاي گوناگون توسط مغز روي مي دهد.اگر سيستم حافظه مغز را به مانند يک ضبط صوت در نظر بگيريم، دژاوو در زماني رخ مي دهد که ما دگمه هاي ضبط صدا و بازگشت به عقب را به صورت هم زمان فشار دهيم. اگر چه اين مقايسه از بسياري جهات جالب توجه و توجيه پذير به نظر مي رسد، اما از نظر آناتومي مغز و ويژگي هاي فيزيکي مغز چندان قابل قبول نيست.
جديدترين و معتبرترين فرضيه در توضيح پديده دژاوو را "آني کلري"(6) از روان شناسان برجسته دانشگاه ايالتي کلرادو (7) ارائه کرده است. او که سال هاست در زمينه مشکلات و بيماري هاي مربوط به حافظه مطالعه مي کند، به اين نتيجه رسيده است که دژاوو يک نوع فرايند به يادآوري و يافتن شباهت ها بين يک موقعيت جديد و برخي موقعيت ها و رويدادهاي اتفاق افتاده در گذشته است. دکتر کلري پديده دژاوو را مترادف با مواردي مي داند که در آنها يک چيز به اصطلاح "روي نوک زبان ما قرار دارد" و يا يک چهره براي ما بسيار آشناست، اما قادر به شناختن و به يادآوردن اسم صاحب چهره نيستيم. اما اين تمام ماجراي دژاوو نيست؛ چرا که در بسياري موارد، اين پديده در نتيجه بروز اشتباه و خطاهاي بصري روي مي دهد به عنوان مثال، ممکن است شما پس از وارد شدن به اتاق نشيمن منزل جديد دوستتان براي نخستين بار، احساس کنيد قبلاً در آنجا بوده ايد و آن اتاق را با تمامي جزئيات به ياد مي آوريد. حال آن که به دليل وجود شباهت بين چيدمان اثاثيه و مبلمان در اين اتاق و خانه قبلي دوستتان که شما قبلاً در آن بوده ايد. به اشتباه فکر کرده ايد که دژاوو را تجربه نموده ايد. دکتر کلري براي اثبات اين ادعا آزمايشي را ترتيب داد که طي آن، عکس هاي متعددي از اتاق پذيرايي، اتاق خواب و آشپزخانه يک خانه معمولي را به چند تن از داوطلبان نشان دادند و سپس آنها را در منزل ديگري سکونت دادند که نيمي از اين وسايل و اثاثيه را خود جاي داده بود. نتيجه آزمايش اين بود که تمام داوطلبان به اشتباه احساس کردند، قبلاً در اين خانه بوده اند و تمام جزئيات چيدمان اثاثيه آن را به ياد دارند.
با اين همه تحقيقات روان شناختي و نوروفيزيولوژي در زمينه عوامل ايجاد کننده دژاوو همچنان ادامه دارد. دکتر "جان اگلتون" و "مالکوم براون" از دانشگاه کارديف (8) انگليس درمطالعات خود بر روي ساختار بخش هايي از مغز که به فرايند يادآوري خاطرات و احساس مرتبط هستند، به اين نتيجه رسيده اند که بروز اختلال و بي نظمي ارتباطي بين هيپوکامپوس (که در يادآوري خاطرات شخصي و ذهني نقش دارد) و پاراهيپوکامپوس (که مسئول ايجاد حس آشنايي و مانوس بودن با برخي مکان ها، افراد و اشيا است) مي تواند نقشي تعيين کننده در شکل گيري پديده دژاوو داشته باشد. اين تحقيقات نشان داده است که فعال شدن نابهنگام پاراهيپوکامپوس بدون همراهي و فعاليت هيپوکامپوس، موجب بروز آشناپنداري موقتي و کوتاه مدت در افراد عادي و در حالت افراطي و بيمارگونه آن باعث تقويت حس "از پيش زندگي شده" در افرادي چون آقاي پي شود.
مطالعات دکتر "استيفن" کوهلر، از عصب شناسان دانشگاه اونتاريوي غربي در کانادا، بر روي نقش بخش هاي خاصي از مغز در ايجاد دژاوو، تا حد زيادي اين نتايج را تاييد مي کند. دکتر کوهلر پس از انجام يک عمل جراحي بر روي مغز فردي که دچار دژاووي دائمي و افراطي شده بود، به نتايج بررسي هاي جامعي در مورد تومور مغزي بزرگي که بين هيپوکامپوس و پاراهيپوکامپوس اين بيمار وجود داشت دست زد؛ و به اين نتيجه رسيد که بروز کوچک ترين ناهماهنگي و اختلال در عملکرد هم زمان و عادي اين دو بخش (که به عنوان مهم ترين مراکز شکل گيري احساسات و عواطف و يادآوري خاطرات در مغز شناخته مي شوند)، مي تواند موجب تقويت حس آشناپنداري کاذب شود.

آن سوي علم
 

تا اينجا، به برخي از ديدگاه هاي علمي رايج و پذيرفته شده در ارتباط با دژاوو و علل به وجود آمدن آن اشاره کرديم، و کوشيديم تا براي اين پديده شگفت انگيز، توجيه علمي پيدا کنيم.در اين قسمت قصد داريم تا با ديدي فراعلمي و فراطبيعي (و البته مبتني بر يافته ها و کشف هاي جديد علمي در ارتباط با توانايي هاي فوق العاده ذهن و مغز انسان) به دژاوو و پديده هاي مشابه بنگريم.
هنگامي که صفحه هاي کتاب ارزشمند و وزين "جهان هولوگرافيک" با ترجمه استادانه "داريوش مهرجويي" را ورق مي زنيم. به توانايي ها و قابليت هاي فوق العاده و نامحدود ذهن انسان در تعامل با دنياي بيرون و سفر در بعد زمان و مکان پي مي بريم ذهن انسان قادر است با دستيابي به توانايي هاي خاص، به مجموعه اي از هزارتوي تونل هاي و راه هاي فرعي که در لايه هاي زيرين ضمير ناخودآگاه ما قرار گرفته و هر چيز موجود در جهان را به هر چيز ديگر متصل مي کند، در بعد زمان و مکان به جلو يا عقب رفته و چيزهايي را از قبل ببيند و تجربه کند. يکي از واقعيت هاي پذيرفته شده در مورد ذهن، عدم وجود زمان خطي در ذهن ماست که موجب مي شود تا ما در روياها و خواب هايمان طي زماني بسيار کوتاه (شايد در حد چند ثانيه) به اندازه چند ساعت، تصاوير متحرکي را به همراه کوچک ترين جزئيات آن مشاهده کنيم و حتي برخي از چيزها و رويدادهايي را که قرار است در آينده اتفاق بيفتد يا در گذشته هاي دور اتفاق افتاده اند، ببينيم و درک کنيم. يکي از افرادي که توانايي ذهني عجيبي در سفرهاي زماني داشت، "استفان اوسوويکي"(9) بود که در يک آزمايش علمي در سال 1935 شرکت کرد. در اين آزمايش، يک قطعه از بدن زني موميايي شده به اوسوويکي داده شد تا او با استفاده از توانايي خاص خود بتواند در مورد گذشته صاحب موميايي اطلاعاتي را به ترتيب دهندگان اين آزمايش ارائه مي دهد. اين قطعه از بدن موميايي شده به زني مصري تعلق داشت که قدمت تاريخي و علت مرگ او با کمک آزمايش هاي علمي مشخص شده، اما هيچ گونه اطلاع رساني در اين زمينه به اوسوويکي صورت نگرفته بود.
در حين انجام اين آزمايش، اوسوويکي پس از در دست گرفتن قطعه موميايي شده به حاضران گفت که صاحب موميايي، زني جوان بوده است که در دربار فراعنه زندگي مي کرده و شوهرش از بزرگان مصر بوده است. اوسوويکي قادر بود صحنه هايي را که مي ديد، با سرعت بيشتري به جلو ببرد (به مانند نوار ويديويي)؛ و از ميان حوادث زندگي زن به سرعت بگذرد و به صحنه مرگ زن در هنگام زايمان و پس از آن، موميايي شدن زن اشاره کند. نتايج اين آزمايش، تمام حاضران را تکان داد.
برخورد با چنين توانايي ها، دانشمندان را بر آن داشته تا در زمينه توانمندي هاي نامحدود ذهني به نحو جدي تري تحقيق کنند. يکي از فرضيه هاي پر طرفدار در اين زمينه، "گذشته همچون هولوگرام" نام دارد که به وسيله دکتر "بوهم" (10) و همکارانش در دهه 1940 ارائه شده است. براساس اين فرضيه، گذشته کاملاً از دست نرفته و هنوز در قالب هايي که در دسترس ادراک بشري است، وجود دارد؛ و ذهن هاي قدرتمند و با استعداد مي توانند به اتفاق هاي گذشته دست يابند. دژاوو را نيز مي توان با کمک همين فرضيه توجيه کرد و ادعا نمود که به وجود آمدن حس آشناپنداري با يک مکان يا چهره خاص، به دليل وجود خاطره اي مشترک بين ذهن فرد و آن مکان يا چهره خاص در گذشته بوده است که هم اکنون در زمان حال، تداعي شده است. با اين فرضيه مي توان نوعي از دژاوو را که با رويدادهاي صورت گرفته در گذشته در ارتباط هستند، توجيه کرد. در اين الگو، رويدادهايي که در گذشته به وقوع پيوسته اند، در زمان حال تکرار مي شوند و همين تکرار شدن موجب ايجاد حس آشناپنداري در افراد مي شود.
فرضيه ديگري نيز در زمينه توانايي سفر ذهن در زمان وجود دارد که "آينده هولوگرافيک" نام دارد و با استفاده از شواهد بي شمار علمي ثابت مي کند که دست کم برخي از رويدادهاي آينده را نيز مي توان ديد، دکتر بوهم و دکتر "پريبرام"(11) فرضيه آينده هولوگرافيک را در دهه 1950 گسترش دادند و آن را "اميدوار کننده ترين راه حل ممکن براي کساني که درگير معماي پيش آگاهي و آشناپنداري نسبت به آينده هستند،" دانسته اند.
بر اساس اين فرضيه، همه ما انسان ها داراي توانايي پيش آگاهي هستيم اما بايد بتوانيم بااستفاده از تمرين هاي ذهني خاص، اين توانايي بالقوه را شکوفا سازيم و قادر شويم تا به مسيرهاي متعدد آينده سري بزنيم. به طور کلي، بررسي هاي دانشمندان نشان داده که 60 تا 70 درصد موارد سفر به آينده و پيش آگاهي ذهني، در خواب و در هنگام خواب ديدن روي مي دهد که اين مسئله حکايت از وجود اين توانمندي در عميق ترين بخش هاي ذهن و روان ما دارد.
پرسش کليدي و مهمي که در اين ميان مطرح مي شود، عبارت است از اين که اگر فرضيه آينده هولوگرافيک و پيش آگاهي درست باشد و ذهن ما بتواند به آينده سفر کرده و آنچه که در آينده رخ خواهد داد، مشاهده کند، پس آيا نمي توان به اين نتيجه آزاردهنده و کابوس وار رسيده که آينده ما با تمام جزئيات از پيش مشخص و تثبيت شده است و ما را از اين آينده نوشته شده گريزي نيست؟ و آيا ما به مانند عروسک هاي دست و پا بسته اي نيستيم که دست سرنوشت بر اساس فيلم نامه اي از پيش نوشته شده، ما را به بازي گرفته است؟ در پاسخ به اين پرسش ها که جزو سوالات هميشگي و بنيادين بشر بوده و هست، بايد گفت که خوشبختانه موارد بسياري وجود دارند که در آنها از پيش آگاه شدن افراد از حوادث ناگواري که قرار بود در آينده براي آنها اتفاق بيفتد، در نهايت به نجات يافتن آن افراد منتهي شده و آنها را از آينده که قرار بود برايشان روي دهد، رهانيده است.
در توجيه اين موارد بايد گفت که به دليل وجود جهان هاي موازي و مسيرهاي متعدد آينده، هر کدام از ما قادريم با افزون بر توانايي هاي ذهني خود و درايت و روشن بيني بصري، از فرو افتادن در "آينده اي نامطلوب" اجتناب کرده و به سمت آينده هايي بهتر و زيباتر گام برداريم. در اين ميان، بروز تجربياتي چون دژاوو (آشناپنداري) و پيش آگاهي را مي توان به عنوان سيگنال هايي از گذشته و آينده براي هدايت ما به سمت مسير درست زندگي مان در نظر گرفت. شايد شما هم اين شعار تبليغاتي مشهور مربوط به دوربين هاي "هندي کم سوني" را شنيده باشيد که مي گويند: "دوربين زندگي، دگمه بازگشت به عقب ندارد"؛ اما مي دانيم که دوربين زندگي ما، دگمه رفتن به جلو دارد.

پي نوشت ها :
 

1-Deja vu
2-Emil Burack
3-Deja vecu
4-Deja senti
5-Deja visite
6- Anne cleary
7- Colorado state university
8-Cardiff university
9-Stefan ossowiecki
10- Buhem
11-Poribram
 

منبع : دانشمند شماره 552



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط