غرور و تعصب
نويسنده:محمدرضا هدايت پناه
ماجراي سقوط پايتخت مسيحيت به دست ترکان مسلمان
ارتشي غيرعادي براي فتح شهري غير عادي
حرکت دوم:قرن ها بود، قسطنطنيه را تبديل به دژ واقعي کرده بود.حمله به آن از سمت دريا نمود کامل خودکشي بود، هرچند در خشکي هم ديوارهاي لايه لايه اي که بوسيله برج هاي پرقدرت پشتيباني مي شدند و درميانشان پر بود از منجنيق و ديگ هاي قير و پيکان هايي به اندازه يک مرد بود نکته جالب آنکه تمام اين استحکامات در پشت يک خندق جاي گرفته بودند.
هيچ يک ازاين توضيحات براي منصرف کردن سلطان محمد دوم قابل قبول نبود.اگراين ديوارعظيم بود، پس براي نابودي آن بوسيله عظيم نيازبود؛ استدلال ساده اي که منجربه توليد سه عراده توپ غول آسا توسط توپ سازمجاري شد؛ توپ هاي کوه پيکري که مي توانستند پرتاب هايي به وزن (350)کيلوگرم را تا فاصله دوکيلومتري شليک کند، عثماني شوخي نداشت.
حرکت سوم:با توجه به پادگان شهر و نيز توان مالي ضعيف بيزانس براي فتح شهر(50 تا 70)هزاز سرباز لازم بود ولي سلطان جوان به هيچ وجه تحمل شکست را نداشت.پس با سپاهي گران مشتمل بر(150)هزار مرد جنگي به سمت دشمن حرکت کرد؛ نيروي عظيمي که (12000)سرباز يني چري را درخود جاي داده بود.سلطان کار را به همين جا ختم نکرد و در يک حرکت هوشمندانه طوري وانمود کرد که نيروهايش بيش از(200)هزارنفرهستند و همين براي متقاعد کردن دولت هاي اروپايي درباره شکست حتمي بيزانس کافي بود.هيچ نيروي کمکي اي براي کنستانتين XI پادشاه جوان روم شرقي ارسال نشد.عثماني زيرک بود.
اردوي محافظان
توفان
دراين هنگام سيل سربازان چند مليتي ترک مرسوم به بازوک ها به سمت شکاف روانه شدند ولي پس از يک نبرد جانانه با آن چنان مقاومتي از سوي نيروهاي محافظ روبه رو شدند که راهي جز عقب نشيني براي آنها وجود نداشت.ولي لبخند گوشه لبان سلطان، نشان ازاعتماد به نفس بالاي او داشت.لحظه بعد و درحالي که محافظان خسته و فرسوده درحال بازيابي نيروي خود بودند، نيروي پادگان آناتولي د رپناه آتش مهيب توپخانه ترک به شکاف هجوم آوردند.کار براي محافظان بسيار سخت بود ولي آنها يا بايد در ميدان نبرد مي مردند يا آنکه در صورت فتح شهر به قتل مي رسيدند.پس مردان ازجان گذشته بيزانس، آن چنان رشادتي
دربرابرترکان به خرج دادند که اين نيرو هم دست به عقب نشيني زد سلطان جوان هنوزبا خونسردي تمام درحال نظاره صحنه نبرد بود.ناگهان همه چيز ساکت شد.ستون هاي سرخ نيروهاي «يني چري»با آن چنان نظامي درميان باران تير و سنگ مردان دژ به سمت شکاف درحرکت بودند که گويي هيچ خطري آنها را تهديد نمي کند.جيواني گيوستاني که مي ديد چگونه اين مردان عظيم الجثه در حال ورود به شهر هستند، به همراه بهترين شواليه هاي اروپا به سمت ايشان يورش آورد.سخت ترين ساعات نبرد درحال سپري شدن بود ولي بالاخره زمان خشمگين شدن سلطان فرا رسيد.او در حال نظاره عقب نشيني مي پيچيد که ناگهان به اهتزاز درآمدن پرچم هاي سرخ برفراز دروازه اي در قسمت شمالي ديوار غربي نگاه ها را به سوي خود جلب کرد.
برخي از خيانت محافظان به حساب مي آورند و گروهي آن را حاصل تيزبيني «حسن قاتل»-فرمانده نيروهاي «يني چري»-مي دانند.به هرروي همين رخنه بي حفاظ براي ورود سردار دومتري سرخ پوش به همراه (2)هزار نيروي ويژه همراهش کافي بود.يني چري ها که از شکست ساعت قبل خود شرمسار بودند؛ آن چنان شرزه مي جنگيدند که هيچ کس ياراي مقاومت در مقابل آن را نداشت.گيوستاني دراثر برخورد تيردرحمله شکاف به شدتع زخمي شده بود و در ميان نيروهايش حضور نداشت اما در طرف مقابل، رشادت حسن، خون رزمندگان ترک را به جوش آورده بود.بالاخره هزار نيروي باقيمانده موفق به گشودن دروازه اصلي شهر مرسوم به رومانوس قديس شدند و لحظه اي بعد سيل سربازان ترک وارد شهر شد، کنستانتين يازدهم درآخرين لحظات قباي شاهي ازتن درآورد و فرياد زد آيا يک تن مسيحي پيدا نمي شود که سرمرا از تن جدا کند؟ او با شجاعت تمام جنگيد ولي در نهايت سربازان ترک آن چنان ضرباتي بر پيکرش وارد آوردند که جسدش ازروي چکمه هايش شناسايي شد.
امپراتوري مغرور روم شرقي پس از هزارسال در برابر تعصب سلطان محمد فاتح سر فرو آورد.دنياي مسيحي که پس از تسليم اورشليم درمقابل صلاح الدين تحقيرشده بود، حال شاهد ورود سلطان محمد به مشهورترين عبادتگاه خود بود.ديگرکليساي سانتا سوفيا وجود نداشت و نام آن به مسجد اياصوفيه تغييرمي کرد.حال پادشاه باب عالي را در زيرگلوي خود احساس کند.سلطان محمد دوم که حالا سلطان محمد فاتح شده بود، نام شهررا به استانبول تغييرداد؛ شهري که پس از سپري شدن بيش از(500)سال هنوز هم در کنترل ترکان قراردارد.
منبع:دانستنيها شماره 23..