شهید اندیشمند

تحلیل دکتر عادل عبدالمهدی از خصوصیات انسانی و شرایطی که در زندگی انسان ها تأثیری بسزا در انتخاب شیوه های بودن و ماندن دارد؛ به گرفتار شدن انسان ها در برهه های مختلف در دام اسارت ها و توطئه ها اشاره داشته و تفاوت اساسی
چهارشنبه، 4 آبان 1390
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: حجت اله مومنی
موارد بیشتر برای شما
شهید اندیشمند

شهید اندیشمند
شهید اندیشمند


 





 
دکتر عادل عبدالمهدی، اقتصاددان و معاون رئیس جمهورعراق
درآمد

تحلیل دکتر عادل عبدالمهدی از خصوصیات انسانی و شرایطی که در زندگی انسان ها تأثیری به سزا در انتخاب شیوه های بودن و ماندن دارد؛ به گرفتار شدن انسان ها در برهه های مختلف در دام اسارت ها و توطئه ها اشاره داشته و تفاوت اساسی هر انسانی نسبت به دیگری را در جوهره ذاتی او در قدرت مقاومت و ایستادگی در برابر وسوسه های تسلیم طلبی، خیانت و گرفتار شدن در ورطه توطئه های نابود کننده می داند. او که دراین وادی ویژگی های بی بدیلی برای شهید دکتر شقاقی قائل است در ادامه می گوید.
وقتی با انسان پیوند می یابی، به ناچار باید این پیوند در قلب و عقلت جایگاه خاصی پیدا کند، زیرا انسان صرفاً گوشت، خون و استخوان نیست. انسان بیش از هر چیز یک انتخاب موضع است. معلم شهید فتحی یک عنوان برجسته برای انتفاضه فلسطین و مبارزه همه جانبه ای است که امت ما در آن وارد شده و تنها مسیری است که می توان راه پیروزی را در آن دید. در حالی که دیگران براین باورند که در دوران شکست و برتری طلبی دشمن به سر می برند. باید گفت شرایط کنونی با گذشته تفاوتی ندارد. جز اینکه شرایط گذشته بیشتر از شرایط کنونی در پرده تاریکی و ابهام قرار داشت. جنگ عراق علیه ایران زشت ترین صحنه ها را نشان داد و در همان اجلاس سران عمان نیز مقرر داشت که دشمن اصلی جمهوری اسلامی نوپااست!!! سازمان آزادیبخش فلسطین پس از این که از لبنان اخراج گردید، دچار پراکندگی تفرقه و دشواری های فراوان شده و در آن زمان دومین مرحله از این بحران های مختلف را می گذراند.
کشورهای عربی و اسلامی در سیاست های داخلی و خارجی خود دچار شکست شده و پس از آن در دام توطئه اسرائیلی- آمریکایی قرار گرفتند و همسو با دشمن تمامی توان خود را برای مبارزه و دشمنی با اسلام بسیج کردند.
منطقی که براین منطقه حاکم گردید- همان طوری که امروز این منطق بر بسیاری از مراکز تأثیرگذار و حساس حاکم شده است- همان منطق شکست پذیری است که از بطن منطق تسلیم طلبی و سازش دشمن بیرون آمده است.
منطق شکست پذیری صرفاً با درک اولیه حقایق پایان نمی پذیرد، بلکه این منطق از مرحله تصور شخصی و جزیی فراتر رفته و جنبه عام و کلی پیدا کرده است.
همین تصور باعث گردید تا انسان به اسارت دچار گردد و قدرت مقاومت و ایستادگی از او سلب شود و در هاله ای از اوهام گرفتار آید و در نتیجه به عنصری ضعیف و ناتوان مبدل شود به گونه ای که خود را در ورطه تسلیم طلبی، خیانت و توطئه انداخته و یا برای دشمن زمینه آن را فراهم آورد. تا خود چاره ای جز تسلیم، خیانت و توطئه نداشته باشد.
زمانی که آرمان فلسطین در یک تشکیلات تعین یافت و بحران سازمان، همان بحران فلسطین گردید، آن زمان است که نمی توانیم با یک زبان سخن گفته و یا یک موضع منسجم اتخاذ کنیم و هر کس آرمان فلسطین و منافع امت را بر اساس دیدگاه و منطق خود درک می کند و در برابر منطق دفاع از فلسطین و امت و اسلام که رسالت دفاع و آزادی این سرزمین را بر دوش دارد، منطقی پدید می آید که فلسطین و سرنوشت امت را از دریچه منافع شخصی خود و قدرت طلبی و خاستگاه اجتماعی خویش می نگرد، با توجه به این دیدگاه است که فقط قدرت اسرائیل و نه ضعف او و ناتوانی امت و نه قدرت و توانایی ها وارده بالقوه آن ملاک قرار می گیرد. شهید فتحی جزء رهبرانی بود که همواره پیروزی را نوید می داد. در حالی که دیگران اعتقاد داشتند که در دوران شکست به سر می برند، این رهبران اسیر واقعیت ها و شرایط اسف انگیر نشده اند بلکه فتحی شقاقی تمامی اندیشه و وجود خود را با حقایق درآمیخت. وی اعتقاد داشت شکست سازمان آزادیبخش فلسطین در عملیات «صلح جلیل» که به اخراج آن سازمان از لبنان منجر گردید، یک شکست برای مقاومت فلسطین نبود بلکه می توانست آغاز مرحله نوین و ترقی و کارساز برای امت اسلامی و فلسطین باشد و این مرحله می توانست اسرائیل و متحدین او را در تنگنا و محاصره قرار دهد. فتحی یکی از شاخص ترین شخصیت های فلسطینی بود که جنبش انتفاضه را به وجود آورد، انسان نمی تواند در اندیشه مرحوم فتحی فرو رود و انتقاضه را به یاد نیاورد، شهید فتحی را بدین سبب شناختیم چون انتقاضه را به ما شناساند هر چند قبل از آن درباره جهاد اسلامی، حماس و نیروهای مبارزه فلسطینی که به تازگی وارد صحنه شده اند، مطالبی شنیده بودیم ولی به تحولات بزرگ و تعیین کننده ای نیاز داشتیم تا چهره های فرسوده و شکننده از صحنه خارج شده و حقایق نوینی برای مردم آشکار گردد، لذا از حزب الله و حماسه آفرینی های آن و از وجود گرایش جدید در صحنه مبارزات اخباری به سمع ما رسید که توانست در مدت کوتاهی، ملت را به موضع عمل گرایی کشانده و اعتماد را در وجود آنان برانگیزاند و دشمن را دچار وحشت و هراس و تناقض و حتی به عقب نشینی وادار سازد.
با این تحولات، از یک سو سازمان آزادیبخش فلسطین احساس شکست و ناتوانی نمود و از سوی دیگر اسرائیل از ضربه های مهلک و جانسوزی که برای او وارد گردید، دچار سردرگمی و حقارت گردید. انقلابیونی مانند فتحی شقاقی واقعیت ها را با پشتوانه حقایق درک می کنند تا حقوق از دست رفته مردم را باز پس گرفته و واقعیت ظالمانه و استعمارگرایانه مستبد را به دور از هرگونه توهم، تغییر دهند. رژیم اشغالگر قدس هر چند توانست زمینه توطئه ای را فراهم آورد تا دشمنان دیرینه اش را به دوستان امروزین تبدیل شوند و قراردادهایی را در کوران مبارزه و انتقاضه امضاء نمایند که به طرح روند صلح اشتهار یافت ولی انقلابیون نظیر فتحی شقاقی تسلیم این واقع گرایی نشدند زیرا نیک می دانستند پذیرش این منطق بیهوده زمینه تسلیم طلبی را در برابر واقعیت ها فراهم خواهد آورد. این رهبران به خوبی نقاط شعف و قدرت دشمن را شناسایی کرده اند. در گذشته رژیم اسرائیل و تمدن غرب که این موجود سر راهی را پیدا کرده و پرورش داد و به آن موجودیت، قدرت و توان بخشید. آنها از لحاظ زیر ساخت ها و توانمندی عناصر بسیار قدرتمند بودند و حاضر می شدند به خاطر اهداف تجاوزگرانه و باطل خود جانفشانی کنند.
تمدن غرب که در گذشته اسراییل را در قلب جهان اسلام پدید آورد، یک قدرت صنعتی و تکنولوژیک بود ولی امروزه با وجود انقلاب اطلاع رسانی و عصر ارتباطات و ماهواره نمی تواند دستاوردهای گذشته خود را حفظ نماید، نه به این دلیل که از لحاظ صنعتی و تکنولوژی ضعیف و ناتوان گردیده است، بلکه ملت ها دارای قدرت
و توانمندی های اقتصادی فن آوری، مالی شده اند و می توانند دیوارهای ترس و دلهره را شکسته و در برابر امکانات حقیقی غرب موانع بزرگی ایجاد کنند و سلطه و تمامیت خواهی او را به مخاطره اندازند.
امروز تولید ناخالص ملی آسیا بیش از مجموع تولید ملی اروپا و امریکای شمالی است و آسیا بیش از نیمی از صادرات جهانی را در دست دارد، آمار سازمان ملل متحد نشان می دهد که درآمد آسیا از 503 میلیارد دلار در سال 1980 به 2513 میلیارد دلار در سال 1977 افزایش یافته است. درحالی که درآمد آمریکای شمالی و اروپا از 799 میلیارد دلار به 2288 میلیارد دلار در همین دوران، بالغ گردیده است.
این واقعیت ها و نشانه ها بیانگر تحول و انقلاب واقعی در زمینه های اجتماعی، اقتصادی و تمدنی است زیرا در این پروسه تمدن هایی فرو می آیند و تمدن های دیگر شکوفا می شوند، هر چند این حقایق موجب دلهره و هراس دشمنان می گردد ولی آنان چاره ای ندارند جز آن که حقیقت را باور کنند و اذعان نمایند که ما می توانیم زندگی کنیم و عصر موازنه قدرت را تغییر دهیم و شرایط ناگواری که پس از تهاجم استعمار بر ما تحمیل گردید و موجب شد تا غرب، تمدن سلطه گر گردد و سرنوشت بشریت را به دست گیرد و ملت ها را زیر یوغ خود بکشاند و اسراییل را در قلب جهان اسلام و جهان غرب پدید آورد و با داشتن قدرت سلطه گری رژیم های دست نشانده را بر سرنوشت ما حاکم نماید و ارزش هایی را اشاعه دهد که جز فرسایش نیرو، اراده و حق انتخاب را در پی نداشته باشد، تغییر دهیم. هنوز کسانی هستند که تمایزی میان این واقعیت ها قایل نیستند و اعتقاد دارند که فن آوری و روند توسعه یک فرایند جبری و حتمی است و جز آن چه به ما رسیده - از لحاظ شکل و محتوا و گرایش - امکان ایجاد پدیده دیگری ناممکن است.
بعضی هنوز تشخیص نمی دهند که هر تمدنی بر اساس منافع ذاتی خویش بوجود می آید و نظام ارزشی و اهدافی که تمدن بر اساس آن استوار گردیده فرایند توسعه را در زمینه های علمی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی شکل می دهد.
نظام های متمدن، توانمندی ها و تلاش هایی را مبذول می دارند که برای خودشان سودهای کلان را در پی داشته باشد و تمدن معاصر غرب که طی قرون های گذشته بر جهان سلطه یافت و امروزه تلاش می کند که سلطه گری را حفظ نماید، از راه جنگ افزارهای مدرن نظامی و قدرت اقتصادی خود بر جهان سلطه یابد و امروز نیز سعی می کند از راه وسایل ارتباط جمعی مدرن و فن آوری های ارتباطی و مخابراتی و تبلیغاتی این توهم را اشاعه دهد که تنها سلطه گر جهانی است.
در گذشته ملت ها و جوامع بشری توانستند شیوه های اتخاذ کنند تا برتری طلبی مادی و اقتصادی استعمارگران را خنثی و ارتش های استعماری را درصحنه های مبارزه شکست دهند.
شکست های پی در پی ارتش بریتانیا وفرانسه دیگر نیروهای استعمار کهنه در مستعمرات خود نه فقط یک شکست نظامی برای نیروهای استعمارگر بود بلکه از لحاظ تاریخی و معیارهای اصولی شکست همه جانبه استعمار درتمامی منطقه به شمار می آمد.
براساس این فرآیند، ابتدا عوامل ضعف و ناتوانایی در نیروهای خود باخته و زبون بومی پدیدار می گردد که این امر زمینه ساز شکست استعمار در تمامی ابعاد و هسته های قدرت و شکست عوامل دست نشانده آنان خواهد بود، بر اساس این واقعیت است که ما در آینده شاهد فروپاشی یکی از مهم ترین دژها و پشتوانه های استعمار یعنی رژیم اسرائیل خواهیم بود.
جنگ کره موجب گردید تا نیمی از پیکره نظامی استعماری که زیر پرچم سازمان ملل وارد کارزار شده بود، طعم شکست را بچشد، شکست فرانسه در «دین بین فو» زمینه ساز شکست مفتضحانه آمریکا در ویتنام بود و علی رغم داشتن ماشین جنگی مدرن و هواپیماهای جنگنده «ب - 52» وحضور 600 هزار سرباز آمریکایی و میلیون ها سرباز مزدور، این قدرت استعمارگر در برابر توده های مردم پا برهنه و بی سلاح، دچار شکست رسوا کننده ای شد. به تحقیق آنچه در ویتنام رخ داد در دیگر مناطق جهان به وقوع خواهد پیوست. گرچه ظاهراً استعمار بریتانیا در ایران موفق گردید ولی دیر نپایید که انقلاب شکوهمند اسلامی توانست استعمار آمریکا را شکست دهد.

شهید اندیشمند

استعمارگران فرانسه و بریتانیا جهان را میان خود تقسیم کرده بودند ولی استعمار فرانسه نتوانست مستعمره الجزایر را در نزدیک خود حفظ نماید و با این که مزورانه تبلیغ می کرد که مسایل و حوادث الجزایر یک مسأله داخلی است و الجزایر، جزء لاینفک فرانسه می باشد ولی سرانجام مردم الجزایر بر نیروهای استعمارگر فرانسوی غلبه یافتند.
درگذشته فرانسه از قدرت و توانایی ها و جبروتی بیش از قدرت و جبروت غرب و استعمار اسرائیل برخوردار بود، طرفداران واقع گرا و خود یاخته می پنداشتند که هیچ قدرتی توانایی شکست ارتش فرانسه را ندارد چه برسد به این که الجزایر را آزاد و اشغالگران را طرد کنند.
اما تاریخ نشان می دهد که الجزایر در مبارزات استقلال طلبانه خود بر نیروهای توهم و مزورانه خود باختگان فرو ریخت و طرفداران واقع گرای مخالف حقایق و تاریخ نیز سرافکنده شدند، خاطر نشان می گردد چند هفته پیش پارلمان فرانسه پس از گذشت بیش از یک قرن از اشغال الجزایر و پس از چهار دهه از امضای قراردادهای «ایویان» اعتراف نمود که جنگ در الجزایر بین یک دولت قانونی و گروه های مسلح تروریست نبود، بلکه یک جنگ تمام عیار میان فرانسه و الجزایر به شمار می رفت.
به درستی که استعمار، اسرائیل را مانند یک پدیده ذاتی خود در فرایند فراز و فرود سلطه خویش بر جهان قرار داده است. همه آن ساختار و بنای خود را بازسازی می کند و با چهره پردازی سعی دارد از راه وسایل ارتباط جمعی مدرن دستاوردها و ارزش های خود را به دیگران تحمیل کند و در ذهن مردم نفوذ نموده و بقا و سلطه گری و سیاست های تک قطبی خود را توجیه و تأمین نماید. در حالی که نمی توان این حقیقت را پنهان ساخت که زیربنا و اصول آن هر روزه به فرسایش و سستی می گراید و سرانجام فرو خواهد پاشید و چهره پردازی و خودنمایی در ابزارهای اطلاع رسانی و ارتباطات نمی تواند براین واقعیت ها پوشش گذارد و بالاخره حربه جادو علیه جادوگر به کار گرفته می شود.
آن زمانی که غرب در اوج قدرت و توانایی های نظامی بود و از استحکام لازم برخوردار بود، یک گروهبان ارتش انگلیس توانست عملیات اشغال نظامی در کشورها را رهبری کند و امروزه تمامی نیروهای اسرائیلی و آمریکایی و اروپایی قادر نخواهند بود کشورهای کوچکی مانند لبنان را وادار به تسلیم کنند زیرا فرزندان لبنان تصمیم گرفته اند در راه خدا مبارزه کرده و سرزمین های خود را با عملیات شهادت طلبانه از یوغ دشمن رها سازند. این نیروها نیز نتوانستند در کشوری که جنگ او را از پای درآورده بود بمانند و برای آزادی کویت به 30 ارتش مجهز کوچک و بزرگ نیاز پیدا کردند. مردانی مانند شهید فتحی، راه را برای نسل های آینده هموار کرده اند، هر چند سخنوران درباره واقعیت ها - غیر حقیقی- و شرایط کنونی سخن پراکنی کنند ولی شهید فتحی و همرزمانش - در فلسطین و دیگر کشورها - بیش از این عناصر واقع گرا بوده و هستند زیرا آرمان هایشان، برخوردار از حق و حقیقت بوده و این دو اصل تفکیک ناپذیرند، هر چند دیگران ادعا کنند که می خواهند به «تمدن» و یا «روند صلح» ملحق شوند و یا کسانی که دلباخته چهره پردازی استعمارگران شده و خود را قبل از دیگران فریب داده و آنچه در تاریخ روی داده و درآینده رخ خواهد داد- نه از راه گفت وگوهای بیهوده - بهترین دلیل است که برای آن چه در تاریخ روی داده و در آینده رخ خواهد داد - نه از راه گفت و گوهای بیهوده، بهترین دلیل است برای آنچه تاکنون گفته ایم. شهید فتحی به آزادی فلسطین ایمان راسخ داشت و در اعتقاداتش بیش از دیگران واقع گرا بود، راههای سازش مزورانه و شیوه های مانورهای دروغین را محکوم می کرد و راه آزادی انسان ها و سرزمین های اشغالی را در پیش گرفت. ما اعتقاد راسخ داریم آنچه نظام استعماری دچار آن شد، گریبان اسرائیل نیز خواهد گرفت و نمی توان میان آن استعمار و این پدیده نامشروع تفاوت قایل شد و اگر دلایلی را درباره فراز و یا فرود استعمار خاطر نشان ساختیم، اسرائیل نیز همان روند را در پیش خواهد گرفت، زیرا ماهیت طرح صهیونیستی همان ماهیت و جوهر طرح استعماری است که دچار فرسایش و اختلاف گردیده است. اوج اجرای طرح صهیونیستی در جنگ 1967 تعین یافته و یهودیان تمامی قدس را اشغال کردند ولی پیروزی اسرائیل را نباید در سقوط قدس و اشغال کرانه غربی دانست، بلکه این پیروزی زمانی تحقق یافت که تفکر و نگرش اصولی و ارزشی در کشورهای عربی و اسلامی از جمله ایران و ترکیه تغییر کرد و سقوط نموده زیرا این کشورها در طول دهه های گذشته ادعا می کردند که راه واقعیت گرایی و شیوه دیپلماتیک را برای حل مشکل فلسطین!! انتخاب کرده اند. درحالی که این تفکر مزورانه و دروغین بود که متأثر از چهره پردازی توهمی بود. با اشاعه این تفکر سعی کردند توده های مردم را از ادامه مبارزه و مشارکت در آزاد سازی سرزمین های اشغالی باز دارند. بنابراین شگفت انگیز نخواهد بود که همزمان با سقوط قدس، مقاومت مردمی افزایش یافته در حالی که پیروزی اسرائیل اگر پیروزی تاریخی بود، مقاومت و مبارزه مردمی فروکش کرد. در حالی که این مقاومت به اوج رسید، این واقعیت نشان از تضاد میان واقعیت های سطحی و واقعیت های زیربنایی و با تضاد میان حقیقت و چهره سازی و یا تضاد میان محتوا و شکل می باشد و این همان واقعیت حقیقت گرایی است که با تهاجم اسرائیل به لبنان درسال 1982 مقاومت مسلحانه جهاد اسلامی و انتقاضه فلسطین و مقاومت اسلامی لبنان پدید آمد و رهبران ناتوان از صحنه خارج شدند و طرح صهیونیستی جهت دستیابی به نیل تا فرات و رسیدن به کشور ایران از لحاظ نظامی و اشغال منطقه به شکست انجامید. قطعنامه کنفرانس بازل و رویاهای اولیه صهیونیزم و هرتزل جز به طور مرحله ای و جزیی تحقق نیافت که اوج آن در جنگ 1967 بود ولی پس از آن دچار آشفتگی گردید.
هرکس سیاست ها و موضع گیری های جنبش صهیونیستی معاصر را دنبال کند، در می یابد که طرح های اعلام شده برای نوگرایی در درون ساختار جنبش صهیونیستی سیاست های نویی نیست بلکه تغییر در سیاست و مشی می باشد زیرا این جنبش با واقعیت های تلخی روبرو گردیده و امروزه طرح سلطه گری متمرکز را در منطقه پیش کشیده اند و پذیرش «روند صلح» و حضور در اجلاس های اقتصادی و اجتماعی و حتی هنری و ادبی و اشاعه تفکر و سیاست های همسو با آن به این خاطر است تا سعی کنند طرح مزبور را به مورد اجرا در آورند ولی اگر این اجلاس ها و سیاست ها از حمایت و پشتوانه حقیقی برخوردار بوده و یا طرح قابل اجرا می بود می توانست خود را تحمیل کند، چنان که مهاجرین اروپا توانستند قاره آمریکا را علیرغم مقاومت سرسختانه بومیان از دست آنان بیرون آورده و آن را یکپارچه کرده و توسعه دهند و یا اروپا توانست طرح وحدت را علی رغم مخالفت گسترده داخلی و خارجی به اجرا در آورد، بنابراین طرح همگرایی درخاورمیانه فاقد وحدت درونی و پشتوانه درونی است و برخوردار از سیاست های چهره پردازانه قابل اجرا نیست بلکه بر عکس آن سیاست های چهره پردازی رو به افول می گراید و در درون آن سیاست های چهره پردازی رو به افول می گراید و در درون آن عناصر آشفتگی و فرسایش و ضعف نهفته است، این طرح ها علیرغم تلاش ها و تبلیغات گسترده محکوم به شکست است زیرا منطق داخلی آن بر دو سیاست متضاد استوار است که هر یک دیگری را خنثی خواهد کرد. کسانی که درباره توسعه منطقه در چارچوب سلطه گری اسرائیل و در قلمرو نظارت آمریکا و غرب سخن می گویند با کسانی که قبل از یک قرن پیش تاکنون خواستار توسعه منطقه در چارچوب سلطه استعمار بوده اند، تفاوتی ندارند. منطقه نمی تواند با قانون استعمار و سلطه گری اسرائیل شاهد تحول و توسعه گردد و یا از لحاظ سیاسی، اقتصادی و تمدنی وحدت یابد، زیرا اولین عنصر را پایداری اسرائیل و استعمار می دانند تا بقیه منطقه را دچار ضعف و ناتوانی کنند زیرا مفهوم و سیاست استعمار همان سیاست صهیونیزم و استعمارگر متجاوز است که اصول همگرایی و مشارکت و سهم بندی را ویران می سازد. زیرا این اصول بر اساس سیاست طرد و نه توسعه استوار است بنابراین تضادی میان پدیده فراخوان و محتوای آن و بین منویات واقعی استعمارگران وجود دارد.
همگرایی اسرائیل درمنطقه نمی تواند فقط شهرهای حیفا و تل اویو را توسعه دهد، براساس این طرح باید به همان اندازه و یا کمی کمتر، قاهره، دمشق، تهران، آنکارا و دیگر شهرهای این منطقه توسعه یابند. حال چگونه ممکن است تصور کنیم که مصر با ایران و ترکیه در حد آلمان توسعه یابد و یا چگونه لیبی، الجزایر، و مراکش در حد توسعه به ایتالیا شکوفا شوند و یا لبنان، تونس و اردن در سطح بلژیک و یا هلند پیشرفت کنند و یا این که عراق، سوریه، یمن و کشورهای خلیج فارس به سطح فرانسه و یا بریتانیا برسند و یا این کشورها و شهرها به قدرت و توانایی ایالات متحده آمریکا و یا اتحادیه اروپا برسند.
کدام قدرت سلطه گر و استعماری اجازه می دهد که تلاش های چند قرن آنان در ناتوان کردن این کشورها، از بین برود و یا روزی فرا برسد که این کشورها رقیب واقعی آنان شوند. در حالی که در پرتو سیاست های استعماری کنونی، هیچگونه سیاست سهمیه بندی و مشارکت پذیرفتنی نیست مگر این که با مبازره و گستاخی اخد گردد.
دلایل نشان می دهد که قوانین نظم نوین جهانی جز ثروت اندوزی یکسویه و فقر و عقب ماندگی و گسستگی مضاعف برای دیگران در پی ندارد. منطقه در گذشته و تاکنون زیر یوغ استعمار قرار دارد و هنوز ادامه دهنده سیاست های اقتصادی، فرهنگی و نظام های سیاسی استعماری است که برآن منطقه تحمیل شده است و این پیر استعمار بود که منطقه را به فقر و تجزیه کشاند وخود به تنهایی دچار فقر و تجزیه نگردید.
درطرح تک قطبی نوین که ادامه همان طرح استعماری کهن است، تضادهایی وجود دارد زیرا منافع طرف های شرکت کننده در این طرح که قرار است ماهیت و جوهر این طرح را تشکیل دهد، طرف های متضاد هستند و منافع آنان در یک خط طولی موازی یکدیگر قرار ندارند بلکه درتعارض مطلق و شدید و مخالف یکدیگر می باشند، این تضاد در همه اصول از جمله زمین، صلح، همزیستی و منافع مشترک وجود دارد.
اسرائیلی ها سرزمین و صلح را با یکدیگر خواستار هستند تا سرزمین و صلح را از ما به یغما ببرند. همان گونه که استعمار در گذشته حاکمیت و منافع و آزادی عمل در مستعمرات را طلب کرده بودند تا حاکمیت و منافع و آزادی تصمیم گیری و عمل مردم گرفته شود و این دو محور با یکدیگر در تضاد هستند و هیچ همگرایی با یکدیگر ندارند.

شهید اندیشمند

مانند این طرح ها هرگز موفق نخواهد شد مگر این که بر ما به طور کامل غلبه کنند چنانچه آنان مردم بومی آمریکا، استرالیا، نیوزیلند و غیره را سرکوب و نابود کردند و اگر دراین طرح شکست بخورند این حربه به آنان برخورد خواهد کرد، پنهان کردن این طرح استعماری در لفافه ای از سخنان جدید و با واژگان دلربا و اشاعه آگاهی مزورانه نمی تواند حقایق را بپوشاند.
بعضی از نیروهای عربی و اسلامی رسمی و مردمی نمی خواهند درک کنند که در پرتو این شرایط و ساختارهای کنونی اگر موضع مثبتی به سود فلسطین اتخاذ کنند نه فقط این موضع گیری منافع فلسطین را تأمین می کند بلکه منافع ملت و کشورشان نیز تحقق می یابد. بنابراین کمک به انقلاب فلسطین منتی است از فلسطین که برای فلسطین فداکاری می کنند باید به خویشتن خویش بازگردند و شیوه خود را تغییر دهند زیرا هر چه به فلسطین تقدیم می گردد قبل از هر چیز یک اقدام دفاع از خود و به نفع خویش ارائه می دهد که در واقع این خدمات به سود خود اوست قبل از آن که به اسرائیل باشد.
فلسطین فقط از آن فلسطینی ها نیست. فلسطین یعنی ملت، اسلام، سرزمین، میهن، دشمن، دوست، گذشته، حال و آینده و کسی که این پدیده ها را تجزیه کند و میان منافع هر کشور اسلامی و بازگرداندن فلسطین جدایی اندازد قبل از هر چیز منافع مردم و کشورش را به مخاطره انداخته زیرا سرگرم پدیده های کوچک می گردد و درباره مسایل حیاتی و اساسی و بزرگ خارج از قلمرو و اختیارات وی تصمیم گیری می گردد و برای تحقق امور اقتصادی، سیاسی، توسعه و تمدن هر پدیده دیگر ناکام خواهد ماند.
بنابراین شهید فتحی درمقاله «محوریت فلسطین در طرح اسلامی معاصر» می نویسد: اسرائیل سرنیزه اصلی تهاجم همه جنبه غرب علیه میهن اسلامی است و بر اساس این اصل است که باید نقش محوری درتحقق اهداف این تهاجم ایفاء کند و اسلام را از صحنه زندگی و حاکمیت دور ساخته و تلاش کند تا ساختار و قدرت آن در تمام زمینه های زندگی نابود گردد و سعی کند تا عناصر غرب گرا در کشورهای اسلامی نفوذ و قدرت را بدست بگیرد تا منافع غرب در منطقه را بطور همه جانبه تأمین کند، از این دیدگاه باید نقش غیر عادی اسرائیل و ابعاد همه جانبه خطر اسرائیل را درک نمود.
خداوند متعال در قرآن مجید می فرماید:
هر کسی در جهاد در راه خدا کشته شد یا فاتح گردید زود باشد که او را در بهشت ابدی اجری عظیم دهیم. چرا که در راه خدا جهاد نمی کنید در صورتی که جمعی ناتوان از مرد و زن و کودک شما (که در مکه اسیر ظلم کفارند) دائم می گویند بار خدایا ما را از این شهری که مردمش ستمکارند بیرون آور و از جانب خود برای ما بیچارگان نگهدار و یاوری بفرست اهل ایمان در راه خدا و کافران در راه شیطان جهاد می کنند، پس شما مؤمنان با دوستان شیطان بجنگند که مکر و سیاست شیطان بسیار ضعیف است.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 26




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط