کلمبيا

يکي از سه استوديوي کوچک عصر طلايي ( در کنار يونيور سال و يونايتد آرتيستز ) که خيلي زود خودش را بالا کشيد و به صف استوديو هاي بزرگ فيلم سازي پيوست . امروز کلمبيا /تري استار ، که در واقع سوني مالک آن است ، يکي از شش استوديوي بزرگ دنيا محسوب مي شود .
شنبه، 19 آذر 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
کلمبيا

کلمبيا
کلمبيا


 





 
کوچکي که ناگهان بزرگ شد
يکي از سه استوديوي کوچک عصر طلايي ( در کنار يونيور سال و يونايتد آرتيستز ) که خيلي زود خودش را بالا کشيد و به صف استوديو هاي بزرگ فيلم سازي پيوست . امروز کلمبيا /تري استار ، که در واقع سوني مالک آن است ، يکي از شش استوديوي بزرگ دنيا محسوب مي شود .
استودي در (1919) توسط برادران کان ، هري وجک ، و جوابرنت راه اندازي شد . اولين فيلم شان را در (1922)توليد کردند و نام شان را از کان –برانت – کان (GBC) در(1924) ، به کلمبيا پيکچرز تغيير دادند . هري در هاليوود مسئول تهيه فيلم بود وبرادرش جک ، همراه بابرانت ، در نيويورک به فروش و توزيع فيلم ها مشغول بودند . استوديوي آن ها فقير و از نظر فضا بسيار محدود بود براي همين بيشتر توليدات اوليه شان آثاري ضعيف وفراموش شده اند . در (1924)برانت کنار رفت و هري کان ، ديکتاتور عامي و بددهان اما بسيار با استعداد ، همه کاره کلمبيا شد . او (34) سال در پست خود باقي ماند و شاهکار هاي زيادي را تهيه کرد . از نظر استقامت در مقا م مديريت استوديو فقط جک وارنر است که از او پيشي مي گيرد . تا (1927)که هري کان اولين فيلم بلند کلمبيا ، کشتي خون ، را تهيه کرد ، کار آن ها فقط ساخت وسترن ها و کمدي هاي کوتاه بود . وقتي در (1926)سهام کلمبيا به فروش گذاشته شد ، استوديو تکان کوچکي خورد و تا (1982)که کوکا کولا آن را خريد ،به همين شکل ، و با سهام عام اداره شد .
پيشرفت ناگهاني کلمبيا از اواخر (1920)با فيلم هاي فرانک کاپرا رقم خورد که تقريبا بهترين آثارش را دراين استوديو ساخت و اولين کار گرداني بود که نامش بالاي عنوان هر فيلم ، مثلا در يک شب اتاق افتاد فرانک کاپرا ، ظاهر شد . کاپرا در ضمن اولين فيلم تمام ناطق استوديو ، ماجراي داناوان ، را در (1928) ساخت ووقتي براي در يک شب اتفاق افتاد تمام جايزه هاي اسکار سال (35 /1934)را برد ، شهرت و اعتبار کلمبيا را براي هميشه تثبيت کرد .
در دهه (1930) کلمبيا خانه کمدي هاي شبه روشنفکرانه اسکروبال شد که فهرستي درخشان از فيلم هاي جين آرتور ، کلودت کولبرت ، رزاليند راسل و کري گرانت را شامل مي شد . از دهه (1940) تا پايان عصر طلايي با در اختيار داشتن ستاره هايي مثل ريتا هيورث ، گلن فورد ، کيم نوواک ، جودي هاليدي ، جک لمون ويليام هولدن ، کلمبيا يکي از موفق ترين استوديو هاي هاليوود بود . يکي از روش هاي اجرايي هري کان در باره ستاره ها ، قرض گرفتن آن ها ، به جاي عقد قرارداد دائمي بود . به همين دليل استو ديوي مترو به کلمبيا ، « سيبري » مي گفتند و هر کس در مقابل لويس ب .مِير ، مدير مترو ، نافرماني مي کرد و بازي در مي آورد او را به « سيبري » تبعيد مي کردند . اما در سيبري الزاماً بد نمي گذشت ومثلاً جين آرتور درآن جا بود که ستاره بزرگي شد و حتي کري گرانت هم قراداد مشترکي با کلمبيا و آرکي او داشت . مثل همه استو ديو هاي کو چک تر ، توان ريسک پذيري کلمبيا بود . وقتي مترو دست رد به سينه تيم کمدي سه نخاله زد ، اين هري کان بود که آن ها را در (1934) استخدام کرد و سه نخاله در (190) کمدي کوتاه ديدني براي کلمبيا ظاهر شدند که بعد ها دوران نمايش موفقي نيز در تلويزيون داشته اند .
کلمبيا در ساخت سريال نيز دست داشت و از همان اوايل کان توجه خاصي به آن ها نشان مي داد. موفقيت سريال هايي مانند فانتوم، بتمن و سوپرمن، نشان داد که پيش بيني هاي کان درباره اهميت و محبوبيت اين گونه، کاملاً درست و مقتصدانه بوده است و کان بعدها اين راه را در تلويزيون و همين طور انيميشن ادامه داد. استوديو از (1943) و با وسترن The Desperadoes ، با شرکت راندولف اسکات و گلن فورد، به توليد فيلم هاي رنگي دست زد که شايد يکي از بهترين نمونه هاي تکني کالر در اين استوديو، موزيکالِ دختر روي جلد (1944)، با حضور ريتا هيورث، باشد.
با اجراي قانون ضد انحصاري تنها استوديوهاي برنده، کلمبيا بود که هيچ سالن سينمايي نداشت و در نتيجه وقتي استوديوهاي بزرگ مجبور به فروش زنجيره سينما هاي شان شدند، ديگر بين کلمبيا و آن ها تفاوتي وجود نداشت. کلمبيا در دهه (1950) با توليد فيلم هايي با موضوعات جنجالي ار بيش تر استوديوهاي ديگر سبقت گرفت.از اين جا تا ابديت (1953) و در بار انداز (1954) دو نمونه از فيلم هاي واقع گراي کلمبيا بودند که هم فروش بي نظيري داشتند و هم اسکارها را درو کردند. يکي از اسکارهاي مهم کلمبيا در دهه (1950) براي پل رودخانه کواي (1957) ديويد لين بود.
از (1945) سام کتزمن به استوديو پيوست و مسئول تهيه فيلم هاي فانتزي و سريال ها شد. با مرگ کان در (1958) استوديو وارد دوره بحران هويت خود شد. از يک طرف هم چنان به توليد فيلم هايي در سنت آثار کلاسيکش مانند مردي براي تمام فصول (1966) و اليور!(1968) دست مي زد و از سوي ديگر فيلم هايي انقلابي مثل ايزي رايدر (1969) و نسخه آمريکايي فيلم هاي «بيتلي»، گروه مانيکز، با نام هِد (1968)، را روانه بازار مي کرد. واقعيت اين است که کلمبيا به خوبي مي توانست از هر دو دسته، پول به دست بياورد.
در اويل دهه (1970) کلمبيا با تمام تلاشي که براي تطبيق بين فرهنگ عصيان گر نسل جديد و محصولاتِ توليدي اش کرد به مرز ورشکستگي رسيد، اما با تغيير مديريت و فروش زمين هايش دوباره خود را سرپا نگه داشت. کلمبيا يکي از اولين استوديوهايي بود که يک مدير زن، دان استيل، را به عنوان گرداننده امور توليد به کار گرفت. دهه (1980) هم چند فيلم ابلهانه پر فروش (شکارچيان ارواح، کرانه هاي آبي و پسر کاراته باز) و چند فيلم آبرومندانه پرفروش(لرز بزرگ، اولين تونسي ساخته لارنس کاسدان، و توتسي) در استوديو ساخته شد. البته کلمبياي اين دهه از شکست هاي بزرگ تجاري نيز در امان نبود که نمونه مشهور آن ايشتار است. در (1989) استوديو به قيمت سه ونيم ميليارد دلار به شرکت سوني فروخته شد. سوني استوديوها را به محل استوديوي مترو در کالوِر سيتي، که آن را هم تازه خريداري کرده بود،منتقل کرد و تلاش کرد تا گذشته پر شکوه مترو را زنده کند. آن ها يک خيابان بزرگ در استوديو ساختند که در آن آسمان خراش هاي ساختگي، سالن هاي سينما و پوستر هاي فيلم به چشم مي خورد، اما اين بار هدف آن ها ساختن فيلمي در اين دکورهاي غول آسا نبود، بلکه مي خواستند خاطره دکورهاي عصر طلايي استوديوها را به عنوان جاذبه اي توريستي زنده کنند. امروز اين فضا جزيي از هويت استوديوي سوني است که شعارش را «سوني يعني فيلم هاي آمريکايي» قرار داده. بزرگ ترين موفقيت تجاري استوديو تا اين تاريخ رمز داوينچي و اسپايدرمن (که نخستين بخش آن در 2002 روي پرده آمد) بوده است.
شاهکارها: بانويي شانگهاي (اورسن ولز)، فقط فرشته ها بال دارند (هوارد هاکس)، در مکاني خلوت (نيکلاس ري)، در يک شب اتفاق افتاد (فرانک کاپرا)، لورنس عربستان (ديويد لين)، منشي همه کاره او (هوارد هاکس)، ايزي رايدر(دنيس هاپر)، تشريح يک قتل (اتو پر مينجر)، راننده تاکسي (مارتين اسکورسيزي)، مردي براي تمام فصول (فرد زينه مان)، آخرين سانس نمايش فيلم (پيتر باگدانوويچ)، برخورد نزديک از نوع سوم (استيون اسپيلبرگ)، دکتر استرنج لاو (استنلي کوبريک)، در کمال خونسردي (ريچارد بروکس)، گيلدا (چارلز ويدور)، تس( رومن پولانسکي)، در بار انداز( اليا کازان)، آقاي اسميت به واشنگتن مي رود (فرانک کاپرا)، صحبت شهر (جورج استيونس) ، پيک نيک (جاشوآ لوگان)، همه مردان شاه ( رابرت راسن)، وقتي هري با سالي ملاقات کرد ( راب راينر)، کريمر عليه کريمر (رابرت بنتن)، توتسي (سيدني پولاک)، خواهرم آيلين (ريچارد کواين).
منبع:ماهنامه سينمايي فيلم شماره 415




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.