خون بازي!
مصايب مسيح(2004)
هفت سال پيش جهان سينما را تب فيلمي فرا گرفت: مصايب مسيح به کارگرداني مل گيبسن که پيش از آن با شجاع دل نشان داده بود در مديريت صحنه هاي شلوغ جنگي تواناست. مصايب مسيح از نادر فيلم هايي بود که به وقت نمايشش در سالن هاي سينما قلب هايي را به درد آورد و به گزارش رسانه هاي آن زمان اندک تلفاتي هم در پي داشت. فيلم که تصويري بود از دوازده ساعت آخر زندگي حضرت عيسي مسيح بحث و جدل هايي را دامن زد و پس از ان که واتيکان هم فيلم را تأييد کرد، مناظره هاي بين گروه هاي متفاوتي از مسيحيان در گرفت و مسيحيان بنياد گرا را در مقابل آناني قرار داد که ديدگاه معتدل تري داشتند و اين گونه خون بازي با مسيح را بر نمي تافتند. جالب است که (92) درصد از تماشاگران فيلم در يک نظر سنجي شبکه خبري سي اِن اِن به آن نظر مثبت داشت. البته پيش از اين هم کارگردان هاي ديگري زندگي و مرگ اين پيامبر الهي را به زبان سينما روايت کرده بودند ولي ظاهراً اين باتر گيبسن از کليشه ها فراتر رفته بود و در يک ساختار شکني بي محابا فيلمي منحصر به فرد دربارل موضوعي تکراري ارائه داده بود.
در کشور ما نيز اين فيلم اکران رسمي و تماشاگران بسياري داشت. فيلم مل گيبسن اندکي بعد يک خويشاوند ايراني هم يافت و نادر طالب زاده با بشارت منجي- براساس روايت قراني- تصويري متفاوت از حضرت مسيح خلق کرد ورسانه هاي غير ايراني چنين تفسير کردند که فيلم طالب زاده واکنشي به مصايب مسيح است. البته طالب زاده در گفت وگويي با خبرنگار خارجي گفت که ما در حال فيلم برداري صحنه هاي پاياني بوديم که با خبر شديم مل گيبسن فيلمش را کليد زده است. ولي در اين مورد حرف داريم که چرا بايد پيامبري چنين زيبا را به خاک و خون آلود و از نظر ما حضرت عيسي پس از شام آخر به معراج رفت و در ملکوت آسمان ها مأوا گزيد.
از ميان انبوهي از نوشته هاي انتقادي در مورد مصايب مسيح آن چه بيش از همه خود را نشان داد انتقاد نسبت به سامي ستيز بودن فيلم و ارائه تصويري واژگونه از يهوديان بود. از اين ميان ، مطلب انتقادي نويسنده اي به نام ارل لي براي ترجمه برگزيده شده که به گفته خودش يهودي نيست و ديدگاه شخصي اش را نوشته است. او کتابداري است که کتاب هايي هم نوشته و بسياري از مقاله هايش در نشريه هاي ادواري مربوط به علوم انساني چاپ شده است. از آن جا که او در نوشته اش اشاره هايي دارد به نقد راجر ايبرت به اين فيلم، ترجمه آن را هم پس از مطلب لي آورده ايم.
عقيل قيومي
مصايب مل گيبسن
بالاخره تلاش هاي گيبسن نتيجه داد و گروه هاي متنوعي از مسيحيان بنياد گرا و پروتستان به حمايت از فيلم برخاستند؛ به طوري که يک واعظ تلويزيوني اشکش درآمد و گفت: «بيچاره مل ! ببين چه گونه او را ذله کرده اند!» و کليساهاي مسيحيان پروتستان شروع کردند به سازمان دهي تبليغاتي براي فيلم و دسته اي از بليت هاي سينما را خريدند تا خود به کار کرد تبليغاتي آن ها را در کليسا ها بين مردم پخش کنند و مشاوران مذهبي را نيز برگزيدند که هنگام نمايش فيلم در سالن حضور داشته باشند تا به کساني که با ديدن صحنه هاي وحشيانه درون فيلم حالشان بد مي شد، کمک کنند. منزجر کننده ترين قسمت بهره برداري از فيلم، همين حضور مشاوران در سينما بود. مردمي که در کليسا ها تحريک مي شدند تا حتماً اين فيلم « روحاني» را ببينند، وقتي از تماشاي خشونت رعب آور فيلم دچار ضربه هاي عاطفي مي شدند، خود را در محاصره مشاوران مذهبي مي ديدند که فرصت را غنيمت شمرده تا آنان را دين دار تر کنند. حتي مشاوران، زنان گريان را تا دستشويي همراه مي کردند ودر آن جا با اين جمله خيال شان را راحت مي کردند که « بله ، مسيح همين گونه رنج کشيد و مرد ... به خاطر شما». مشاوراني را در سالن سينما تصور کنيد که آماده اند تا مثل شاهيني بر سر طعمه هايشان فورد آيند و تظاهر به دوستي با مردمي بکنند که برآنند تا در مقابل خشونت فيلم مقاوم باشند و به آنان تجاوز عاطفي شده و اين مشاوران به جاي اينکه تلاش کنند زيان رواني مردم را کاهش دهند، شروع مي کنند به موعظه کردن براي مردمي که در آن لحظه فقط دل شان مي خواهد صحنه هايي ترسناکي را که ديده اند فراموش کنند.
اين نخستين بار است که ميليون ها مسيحي پروتستان، به تماشاي يک ايمان سادو مازو خيستي سراسر وحشت و خون مي نشينند و در معرض آن ديدگاهي از مسيحيت قرار مي گيرند که مي تواند فاجعه آميز باشد ؛ به ويژه وقتي در تاريخ مي خوانيم که بارها و بارها مرگ مسيح را دستاويزي قرار داده اند براي قتل غير مسيحي ها و همان گونه که در نقدي بر اين فيلم آمده بود ، با تماشايش دلتان مي خواهد از سينما بيرون بزنيد و کسي را گير بياوريد و بکشيدش!
مسيحي ساختگي
او مي توانست تلاش کند عناصر ضد يهودي در داستان را نه حذف بلکه کاهش دهد. مثلاً همان گونه که قبلاً هم برخي منتقدان اشاره کرده اند، مي شود در انجيل ها موضوعي را رديابي کرد که براساس آن، همان پيچيدگي و عمق اخلاقي را که گيبسن به پايلت داده با کايا فاس هم بدهيم . گيبسن فقط مجبور شد اين جمله کايا فاس را که مي گويد: «بهتر است يک مرد براي مردم بميرد تا ملتي نجات يابند.» اين جمله در نقد ايبرت اين طور ترجمه شده که رساتر است .البته آن جا ايبرت مي گويد که اين جمله در فيلم نيامده و کاش مي آمد! منتقدي در بخش از نقدش بر فيلم اين چنين گفته بود:« گيبسن با آوردن چنين جمله اي در فيلمش شايد کايا فاس و پايلت را به يک ميزان دچار تعرض نشان داده است. او مي توانست با برجسته کردن شباهت ها ميان کايا فاس و پايلت حساسيت ها نسبت به ضد يهودي بودن فيلم کاهش دهد». اما آن گاه که پايلت به عنوان يک غير يهودي مي تواند رستگار شود، کايا فاس يهودي محکوم مي شود.
گيبسن پيشوايان يهودي را با سر و وضعي آراسته نشان مي دهد که سوار برالاغ هاي شان از معابد به سمت تپه جُلجُتا راه مي افتند تا به صليب کشيده شدن مسيح را تماشا کنند . چنين چيزي از نظر تاريخي امکان وقوع نداشته که کاهنان يهودي شاهدي باشند بر تصليب . و هنگام مرگ مسيح ديوارهاي معبد فرو مي ريزد و سنگي برسر يکي از کاهنان ، در وضعيتي رقت بار، فرود مي آيد و اگر هم چنان موضوع براي مان تفهيم نشده ، کاهن اعظم را مي بينيم که دستش را مي سوزاند تا فيلم بر اين امر دلالت کند که کاهنان يهودي به زودي در دوزخي مسيحي جاي خواهند گرفت . ظاهرا ً هيچ راه گريزي از اين موضوع نيست و تنها يهوديا ن سرافراز در اين داستان ، آناني هستند که به مسيحيت روي مي آورند و در انتها نيز برخي از يهوديا ن، مسيحيت را بر مي گزينند و بقيه هم محکوم هستند تا در درياچه اي آتشين غوطه ور شوند . راجر ايبرت در نقدي اذعان داشت که در اين فيلم تصويري « متعادل » از قوم يهود ارائه شده ومن مي گويم که چنين تعادلي مي توانست مقرون به حقيقت باشد چنا ن مي توانستيد بين يهوديان خوب با يهوديان بد،يعني همان ضد مسيحي ها،تعادل برقرار کنيد . جالب است که مصايب مسيح هم سو با زمينه هاي مذهبي درخانواده گيبسن ساخته شده است . هاتر گيبسن -پدر خانواد ه -پيوند ي قوي با گروه هاي مسيحي دست راستي در استراليا دارد.
مل بروکس يا جيمز کاويزل؟
نا آگاه بودن مل گيبسن در زمينه درود گري هم آن جا خود را نشان مي دهد که سربازان ميخي بزرگ را درون يک تيري چوبي با ضخامتي حدود دوزاده سانتي متر فرو مي کنند و سپس صليب را بر مي گردانند تا نوک ميخ ها را هم خم کنند. واقعاً که! ميخي که درون اين حجم از ضخامت فرو مي روند، مي تواند ده مرد را هم را روي صليب سر پا نگه دارد. ديگر اين که نوک هاي ميخ را خم کنيم، نکته اش چيست؟! يعني اين رومي ها اين قدر احمق بوده اند؟ آن ها بايد ان ميخ ها را دوباره هفته بعدش براي گروهي ديگر از محکومان استفاده کنند و باز هم به آن ميخ بزرگ نياز دارند و نمي توانند چنين بلايي بر سرش بياورند؟ اين ها نمونه هايي اندک است از گاف هاي تاريخي و پناه بر خدايي در اين فيلم ! البته آن صحت تاريخي که مد نظر مل گيبسن است ، همان هماهنگي با شمايل نگاري کليساي کاتوليک است؛ مثلاً صحنه هايي مي گيرد از حضرت مريم بر صليب تا طرح واره اي ارائه دهد از سوگواري مادر مقدس.
استفاده از زبان هاي آرامي و لاتين نيز بخشي از مصداق ديني صحت تاريخي مورد نظر گيبسن است و چندان سخت نيست که متوجه شويم مل به عنوان يک کاتوليک دست راستي با اصرارش بر استفاده از زبان لاتين به جاي انگليسي، چه هدفي را دنبال مي کند. اما شيدايي او در ادعاي رعايت جزييات دقيق تاريخي و تصميم هايي که در بازيگر گزيني اش گرفته است، در تضاد است . بازيگر نقش مسيح – جيمز کاويزل- ظاهري ضد مسيح دارد. شناخته شده ترين نقش اين بازيگر چشم آبي پيش از اين فيلم، بازي در فيلمي بود با نام فرکانس که بازيگر نقش مقابلش هم دنيس کوايد بود و کاويزل نقش پليس ايرلندي – آمريکايي را داشت. مل گيبسن چه طور راضي شده که مسيحي را برگزيند که داراي پوستي روشن است و در چهره اش خصوصياتي دارد شبيه به مردماني اروپاي شمالي! شايد مل گيبسن در زمره کساني است که به شکل عجيبي بر اين باورند که مسيح واقعاً يک آريايي سفيد پوست بوده است! اتفاقاً چنين تصويري کاملاً در تقابل با صحت تاريخي فيلم است؛ زيرا طبق مستندات تاريخي ، مسيح واقعي کوتاه قد سبزه رو در آستانه طاسي تدريجي سر و داراي چهره اي نسبتاً معمولي بوده است. اگر مل گيبسن بر صحت تاريخي فيلمش اصرار داشته ، مي توانسته گزينه هاي بهتري را انتخاب کند؛ مثلاً توني شالوب، جري شنفلد و يا مل بروکس.
انجيل به روايت مل گيبسن
زمان گذشت و تما شاگران سينما با ميزاني از سکس و خشونت در فيلم ها کنارآمدند . ما گيبسن تا دل تان بخواهد خوراکش از اين فيلم هايي است که خشونت را مفصل بر گزارمي کنند . شايد دغدغه اش اين بو ده که مبادا فيلمش به جاي درجهR ، درجه (17-NC )يا X بگيرد [در جه Rبه معني تماشا براي هفده ساله ها در کنار والدين است ولي (17- NC ) يعني اين که تماشا براي زيرهفده ساله ها غدغن است و اين درجه شباهت هايي هم با X دارد که بعد ها برش داشتند ولي ظاهرا ً در زمان نگارش اين مطلب در جه Xهم چنان پا بر جا بود است . م ] اگر (17- NC) مي دادند که جار و و جنجال هاي فيلم را بي ثمر مي کرد ، اگرX مي دادند که شکستي بود در گيشه ، به ويژه براي مخاطبان مذهبي . راجر ايبرت ، در نقدش مي پذيرد که اگراز درو ن مايه هاي مذهبي فيلم بگذريم ، اين فيلم حتما بايد به خاطر خشونتش در جه (17- NC) مي گرفت .
گيبسن که احتما لاً مي دانسته ممکن است به فيلمش در جه (17 -NC) بدهند ، « صادقانه ! » برخي صحنه ها ي اضافي از فوران خون اسلومو شن هايي از ضربه هاي تازيانه را به فيلمش اضافه کرده تا بعد بتواند با حذف شان ، رضايت اداره سانسوررا جلب کند ! هم چنين گيبسن با تمرکز بر دوازده ساعت پاياني زندگي مسيح ، گوشه دنجي را براي خود دست و پا کرده است . محاکمه و تصليب مرکز ثقل اين قطعه تبليغاتي طولاني و خون آلود هستند . Hayes Code مي گويد : « کشتارهاي وحشيانه نبايد با جزييات نمايش داده شوند » ولي ظاهرا ًاين فيلم ، اين نکته نغزاز مد افتاده را به هيچ مي گيرد . خون و جراحت چنان در فيلم جيغ مي زند که مل رابه يک عدم دقت تاريخي رهنمون مي سازد.حتي اگر تاييد تصليب از سوي کتاب مقدس را هم بپذيريم . متوجه مي شويم که سر بازان براي رداي مسيح دل به دريا مي زنند ولي در انجيل به روايت مل گيبسن جنگ بر سر يک رداي خيس از خون و تکه پاره و بي حرمت است !
راهي به من بجوي !
براي من ميزان سنجش نهايي براي يک فيلم و سازند اش اين است که ببينيم آيا آن فيلم راهي به انسانيت مي جويد با اين که چيزي را از کل مجموعه انسانيت کسر مي کند و اين همان جايي است که مل گيبسن و مصايب مسيح اش ، آشکارا،کم مي آورند . فيلم ازطرف يهود ستيزان هاليوود حمايت شد وآن را نامزد يک جايزه هم کردند . مگرمهم است منتقدان چه مي گويند ؟ همين که فيلم صد هاميليون سود نا خالص داشته و به ارتقاي وضع مالي گيبسن هم کمک کرده. کافي ست .گيبسن يک مولتي ميليونر است وآنجا يهودا فقط سي سکه نقره ناقابل را به کف مي آورد، سود مالي خالص مل حداقل دو برابر شده است !
منبع:ماهنامه سينمايي فيلم شماره 415
/ج